اسدي كه رفت وعبرتي كه ماند!
درست روزي كه متحد استراتژيك ايران سقوط كرده است، عدهاي سخنگوي دولت را احاطه و شعار ناروا نثارش ميكنند! مسوولي بر اجراي قانون حساسيتزاي حجاب تاكيد ميكند و فيلترينگ همچنان نيم اميد مردم به گشايش را پشت درهاي تصميمگيري در انتظار نگه ميدارد. واقعا برناظران دلسوز داخلي معلوم نيست كه اين همه بياعتنايي به انواع خطرها و تهديدها كه بعضا از رگ گردن به ما نزديكترند ازكجا ناشي ميشود و بر اساس كدام مبناي واقعي صورت ميگيرند؟كاش مسوولان طرفدار وضع موجود كه درعمل به منبع قدرت ايران يعني مردم تواضعي نشان نميدهند بدون شعار و باصراحت اسباب بيخيالي خود را براي دلسوزان كشور شرح دهند.شايد ما برگهاي برنده و فيصلهبخشي داريم كه ايشان ميدانند و هنگامش كه شد رو ميكنند! شايد پولي هنگفت كه ميشود با آن چند سال ايران را بدون دغدغه اداره كرد پسانداز كردهاند و كسي از آن خبر ندارد! شايد اسراييل هيچ عامل نفوذي دركشورندارد و نتانياهو ازتوطئههاي گوناگون عليه كشورمان خسته شده به استراحت مشغول است! شايد ترامپ راه به كاخ سفيد نميبرد يا اگر برد ديگر از ديوانگيها و خصومتهاي گذشته خود توبه كرده است! شايد روسيه و چين رياضت كشيده به اخلاق حسنه جوانمردي مزين شدهاند و هنگام خطر براي ما سينه چاك ميكنند؟شايد همه مخالفان و منتقدان وضع موجود همان 5درصدي هستند كه ميگويند و بقيه مردم به گرانيها و بيبرقي و بيآبي و حتي به افزايش احتمالي قيمتبنزين و انواع جريمههاي بيحجابي راضي ومشتاقند واين همه را صاحبنظران نميدانند و بيجهت اعلام خطر ميكنند؟ اگر اينچنين است تمنا ميكنيم يكي ازمسوولان تريبوندار بيايد براي مردم توضيح دهد وخلقي را ازنگراني برهاند و التهاب موجود دراذهان را برطرف كند.اين معنا هم ثواب دارد و هم به آرامش واستحكام جامعه كمك ميكند.
اما واقعيت اين است كه احساس قدرت ازخود قدرت براي صاحب خويش و جامعه خطرناكتراست.نيازي به تاريخداني نيست، نگاهي به خيل حوادث جهان طي چند سال گذشته اين معنا را بهخوبي نشان ميدهد و عبرتگيرندگان را هوشيار و راه تغيير و تحول مثبت را باز ميكند.حالا بشار اسدي كه 12سال زمان براي تغيير و تعامل با مردم داشت و ميتوانست از طريق درست با گروههاي معارض مقابله كند سقوط كرده و براي مردم مظلوم و بيپناه سوريه ميراثي از ابهام و پيچيدگي و خرابي و بيبرقي وكارخانههاي خراب و شهرهاي بيدر وپيكر و آيندهاي نامعلوم به ارث گذاشته است.او ميتوانست به مردم خويش اعتماد كند و راي و نظرشان را بخواهد و دراين صورت اگر هم ميرفت با سربلندي وكشوري آباد ميرفت.افسوس كه ديكتاتوران اغلب مثل همند و تا آخرين لحظات ممكن از تغيير و تحول فراريند و اسباب قدرت را درشعار و توپ و تفنگ جستوجو ميكنند.