در حاشيه سقوط اسد و تحولات خاورميانه
يك دقيقه دندان روي جگر بگذاريم
محسن آزموده
اينجا خاورميانه است، يعني صبح كه از خواب بلند ميشوي، بايد انتظار داشته باشي، ببيني جهان كنفيكون شده و همهچيز روي هواست. قبول دارم، استرسزا و دلهرهآور است، اما از برخي جهات بد هم نيست. چرا؟ خب باعث ميشود كه آدم از ملال و تكرار و روزمرگي در بيايد و زندگياش هيجان پيدا كند! با چند تا از دوستانم كه در سراسر جهان پراكندهاند، به صورت آنلاين كتابهاي ادبي ميخوانيم. هر هفته وقتي كه آنلاين ميشويم، اول جلسه، از آنها ميپرسم چه خبر؟ به ندرت پيش ميآيد كه خبر تازهاي داشته باشند. همان زندگي كسالتآور هميشگي، همان روزمرگيها و اخبار مربوط به آب و هوا! اما من؟ پر از اخبار متنوع و جذاب و شنيدني هستم، خبرهايي كه در ممالك راقيه محل سكونت آنها، هر كدامشان در هر قرني يك بار رخ ميدهد!
الغرض، سرعت و شتاب وقوع اخبار و اتفاقها در اين خاكپاك آنقدر بالاست كه وقتي يكي ميپرسد چه خبر؟ بايد از او پرسيد: الان يا الان؟ مثلا شنبه صبح همه ما شنيديم كه گروههاي مخالف بشار اسد، رييسجمهور سوريه كه از هفت- هشت روز پيش راه افتاده بودند و چند شهر و منطقه بزرگ سوريه را گرفته بودند، راهي دمشق شدهاند. شب كه ميخواستم بخوابم گفتند كه به 10كيلومتري دمشق رسيدهاند. صبح كه چشم از خواب باز كردم، شنيدم كه نظام اسد سقوط كرده و خودش هم معلوم نيست كجاست!
تا اينجاي كار به قول جوانها روال است و چيز تازهاي نيست. بعدش هم البته تكراري است و بارها ديدهايم. اينكه به يكباره همه تحليلگر مسائل سياسي و روابط بينالملل ميشوند و شروع ميكنند به آناليز و اظهارنظر و ارايه ديدگاهها. آن هم در مورد موضوعي كه تقريبا همه كارشناسان كاركشته موضوع ميگويند خيلي پيچيده است و به هيچ عنوان نميشود در كوتاهمدت بحث جامعي درباره ريشهها و پيامدهايش داشت.
به عنوان يك آدم غيرحرفهاي علاقهمند و در معرض اخبار، در اين دو- سه روز هر چه از اخبار و تحليلهاي داخلي و خارجي به دستم رسيد، شنيدم و گوش كردم و خواندم. در نهايت آنچه به آن رسيدم يك «نميدانم» بزرگ است. مهمتر آنكه فهميدم چقدر اطلاعاتم راجع به سوريه، تاريخ و جغرافيا و فرهنگ و سياست و اقتصاد آن اندك و ناچيز است. تصميم گرفتم كتابهايي درباره تاريخ سوريه بخوانم. راستش فعلا با كتاب«سوريه: تاريخ معاصر» نوشته جان مك هوگو (ترجمه مژگان آموزگار) آغاز كردم.
البته من هم مثل شما، شايد هم كمتر، چيزهاي زيادي درباره سوريه و تاريخش شنيدهام و ديدهام و بلكه خواندهام. اما بعيد ميدانم اين اطلاعات پراكنده به اندازه ارايه يك گفتار چند دقيقهاي منسجم درباره سوريه باشد، چه برسد كه آدم بخواهد واقعهاي چنين پيچيده را تحليل كند. با اين حساب شگفتزده ميشوم از آدمهايي كه هنوز جاي اسد مشخص نشده، شروع به نوشتن و گفتن تحليلهاي عريض و طويل كردهاند يا با قاطعيتي انكارناپذير آسمان ريسمان به هم ميبافند و شرايط منطقه و جهان را تحليل ميكنند. يكي ميگويد، كار كار امريكاست، بدون هماهنگي با امريكا كه نميشد، ديگري ميگويد، بابا اينها همه برنامهريزي شده است، شما چقدر سادهايد، بعدي ميگويد خوب شد، مردم خلاص شدند از دست يك نظام غيرانتخابي و ... يكي بايد به اين عزيزان تحليلگر بگويد كه يك دقيقه دندان روي جگر بگذاريد، صبر كنيد، به خدا هيچ كس منتظر تحليلهاي درخشان و موشكافانه شما نيست و اگر اظهارنظر نكنيد، نميگويند كه خدا به فلاني زبان نداده و نميتواند صحبت كند.
البته اشكالي هم ندارد، به لطف شبكههاي اجتماعي و اينترنت الان همه ما ميتوانيم هر زماني نسبت به هر موضوعي هر چه دل تنگمان ميخواهد بگوييم و بنويسيم، كنتور ندارد، اما بيشك بعدا خودمان كنف ميشويم. در همين يكي- دو روز ديديم بعضي به اصطلاح تحليلگران مدعي چطور ضايع شدند. آنجا كه عقاب پر بريزد، از پشه لاغري مثل من چه خيزد؟ خلاصه اينكه كمي صبر و تحمل و دقت و تامل بد نيست. اندكي مطالعه و شنيدن و خواندن نظرات آنها كه در اين راه استخوان خرد كردهاند. شايد اين طوري كمتر حرف بزنيم و بيشتر فكر كنيم.