سارا معصومي / ايران و جامعه جهاني روزهايي نو را تجربه ميكنند. روزهاي پس از حصول برنامه جامع اقدام مشترك به دنبال 12 سال مذاكره پرفراز و نشيب. روزهاي عبور از تهديد، تحريم و تنش و ورود به عرصه تعامل و احترام متقابل. روزهاي پايان خصومتورزي اقتصادي به بهانههاي سياسي و تجربه جديدي نه تنها در سايه توافق هستهاي به عنوان يك اقدام مجرد كه به عنوان امري دامنهدار كه دستاوردهاي سياسي آن ميتواند به افزايش قدرت ديپلماتيك ايران منتهي شود. پرونده هستهاي ايران كه در اين سالها بيش از آنكه پروندهاي حقوقي و سياسي باشد پروندهاي رنگ سياست به خود گرفته بود، تا 10 سال ديگر مسير قرار گرفتن جادهاي هموار را طي خواهد كرد و يك دهه پس از روز اجراي برجام، پرونده ايران از شوراي امنيت خارج خواهد شد. دكتر احمد نقيبزاده، پژوهشگر حوزه علوم سياسي و استاد تمام گروه علوم سياسي دانشگاه تهران در گفتوگوي اختصاصي با «اعتماد» تاكيد دارد كه توافق هستهاي ايران با جهان به جامعه بينالمللي نشان داد كه ايران در برنامه هستهاي خود رويكرد مدني دارد و نه رويكرد قهرآميز و نظامي. وي توافق هستهاي را امر مجردي نميداند كه بايد تنها به حل پرونده هستهاي ايران منتهي شود بلكه تاكيد دارد كه ايران بايد در سايه اين توافق چرخشهايي هم در ساير حوزههاي داخلي و خارجي داده و به بهرهبرداري حداكثري از اين توافق بپردازد. نقيبزاده در اين گفتوگو پيشبيني ميكند كه دوران احمدينژاد ديگر در ايران تكرار نشود و دولت آتي با هرخط فكر سياسي، اجراي برجام را ادامه دهد. اين تحليلگر ارشد مسائل ايران با اشاره به اينكه آثار تحريمها به سفره مردم ايران آمد، تاييد ميكند كه بازگشت ايران به روزهاي پيش از تحريم آسان و سريع نخواهد بود اما به پويايي جامعه ايران در تسريع اين مسير اميدوار است. متن كامل اين گفتوگو به شرح زير است:
پرونده هستهاي ايران پس از 12 سال به نتيجه رسيد. برخي منتقدان از هزينه و فايدهاي كه نصيب ايران در اين 12 سال شد صحبت ميكنند. آيا رسيدن به اين توافق با 1+5 ارزش آن 12 سال مذاكره و فشار اقتصادي و سياسي را داشت؟
يك مساله كه بايد در اين خصوص مدنظر گرفته شود بحث تحريمهاست. سوال اينجاست كه اگر به دليل اين انرژي هستهاي تحريم نميشديم وضع به چه منوالي بود؟ دريافت پاسخ اين پرسش نيز به اين سادگي نيست چرا كه يك مجموعه دلايل وجود داشت و تنها دليل مساله هستهاي نبوده و نيست. آنچه جامعه بينالمللي از ما ميطلبد نوعي چرخش و بازنگري در رفتار خارجي ما است كه در سه تا چهار حوزه بايد تجديد نظر ميكرديم و با جامعه بينالمللي وارد تعامل ميشديم. در عين حال در برخي مسائل هم مانند بحث موشكهاي دوربرد بايد از حق خود چشمپوشي ميكرديم. زماني كه اين مسائل را كنار هم ميگذاريم اينگونه نيست كه بتوانيم به اين پرسش پاسخ دهيم كه اگر به دنبال انرژي هستهاي نميرفتيم فلان فايده را داشت يا فلان ضرر به حداقل ميرسيد. از ابتدا شعار انقلاب اسلامي ايران ضدامپرياليستي بود و ما توقع داشتيم اين شعار را بدهيم و امپرياليسم هم هيچ عكسالعملي نشان ندهد كه چنين چيزي ممكن نيست. بنابراين ما موضع سرسختانهاي گرفتيم و آنها هم از آن سو مواضع خود را سختتر كردند تا جايي كه عرصه بر هر دو طرف تنگ شد. آنچه در اين مدت حاصل شده اين است كه ايران به هرحال توانست روي پاهاي خود بايستد، از پس تحريمها تا حدي برآيد و يادمان نرود كه اين تحريمها عليه عراق صدام حسين هم اعمال شد و صدام از پاي درآمد اما ايران روي پاي خود ايستاد و به يك قدرت منطقهاي هم تبديل شد. در چنين شرايطي قدرتهاي بزرگ حاضر شدند پاي ميز مذاكره بيايند و امتيازهايي هم به ما بدهند. آن امتيازها هم در حوزه غيرتسليحاتي اتمي است كه ميتواند به يك فرصت تبديل شود كمااينكه يكي از مسوولان گفته است كه ما در آينده در حوزه پزشكي از اين انرژي استفاده خواهيم كرد و اگر چنين مسالهاي محقق شود بايد به ايرانيها تبريك گفت چرا كه رويكرد پزشكي و مدني در حوزه فعاليتهاي هستهاي اتخاذ كردهاند كه بسيار حايز اهميت است.
شما يك بار در سخناني گفته بوديد: «وقتي سرميز مذاكره با غرب ميرويد فقط يك عمل منزوي انجام نميدهيد بلكه چرخشي در زندگي سياسي خود بهوجود ميآوريد كه گاه پيامدهاي آن از حد توان خارج است. حال يا نسبت به اين چرخش آگاهي داريد و ميدانيد در خانه را روي ميهمانان خوانده و ناخوانده بازكردهايد و چارهاي جز تعامل نداريد يا آگاهي نداريد و در مدت كوتاهي دچار توفاني خواهيد شد كه انتظار نداشتيد.» به نظر شما پس از توافق هستهاي، دستگاه ديپلماسي ايران براي آنكه ميزبان خوبي براي اين تعامل باشد بايد چه مسير سياسياي را طي كند؟
مساله انرژي هستهاي يك مساله مجرد و مجزا نيست. اگر ما اين خطا را كرده و آن را به عنوان يك عمل مجزا درنظربگيريم نهتنها فايدهاي نخواهد داشت بلكه ضررهايي هم متوجه ما خواهد شد. اما اگر برعكس اين فرصت بهدستآمده را مغتنم شمرده و وارد تعامل شويم و در اين تعامل هم برگهاي برندهاي كه داريم را همچنان در دست نگه داريم، برنده خواهيم بود. به هرحال ما در سوريه و عراق نفوذ داريم و در منطقه قدرتي داريم كه بايد اين برگهاي برنده را آهستهآهسته با ساير نيروهايي كه درگير هستند، به اشتراك بگذاريم. بايد در ابزارهاي سياست خارجي هم تجديدنظر كنيم و از ابزار اقتصاد بهره كافي ببريم. بازار مصرف ايران براي كشورهاي اروپايي و امريكا يك فرصت به حساب ميآيد و بايد همين را دستمايه روابط سياسي قرار دهيم و دشمني آنها را به دوستي تبديل كنيم. بايد اقدامهاي ديپلماتيك را تقويت كنيم. ايران بايد از قدرت نرم خود استفاده بيشتري بكند و طبيعتا در اين راه بايد با اقدامهايي در داخل هم روبهرو باشيم. اين اقدامها هم يك نوع علامت مثبت به كشورهاي غربي است و به عبارت ديگر غربيها زماني شعارهاي ديپلماتيك ما را ميپذيرند و رويكرد مدني ما را كه در داخل برخي اقدامها صورت بگيرد. پارهاي حبسها و حصرهايي كه غيرضروري است بايد برداشته شود و آزاديهايي هم به مطبوعات داده شود. از سوي ديگر دستهاي ناميموني هم هست كه در اين سالها بر اقتصاد ما پنجه افكنده است و اين سودجويان را هم بايد بهنحوي از سر راه خود دور كنيم چرا كه آنها دنبال معامله هستند و اين در حالي است كه ما بايد بهدنبال تقويت زيربناي صنعتي و كالاهاي توليدي بهجاي كالاهاي مصرفي باشيم.
برخي منتقدان داخلي، ايران پس از توافق هستهاي را به ليبي پس از خلع سلاح هستهاي و عراق پس از بازرسيهاي گسترده تشبيه ميكنند. تا چه اندازه با چنين مقايسههايي موافق هستيد؟
اين ادعا از پايه و اساس نادرست است. البته وضعيت به تصميم ما هم براي روزهاي پس از اين توافق بستگي دارد. گستره برنامههاي هستهاي ما در هيچ يك از اين كشورها وجود ندارد. در ليبي فقط يك ماشين وجود داشت و با از كار افتادن آن ماشين كار هم تمام ميشد. دوم اينكه ايران روابط گستردهاي با كشورهاي شرق و غرب دارد و هيچگاه رويكرد معمر قذافي را در مسائل بينالمللي نداشته و معقولتر رفتار كرده است. اگر اين توافق هستهاي را به صورت يك عمل منزوي درنظربگيريم احتمال استمرار خصومتهاي كشورهاي غربي وجود دارد.
ما بايد براي بهرهبرداري حداكثري از اين توافق، اقدامهاي داخلي و خارجي در راستاي تقويت نگاه مثبت جامعه جهاني به ايران افزايش دهيم. در غير اين صورت طرف مقابل ميتواند ادعا كند كه در يك مورد توافق كردهايد و تحريمها برداشته شده است و درخصوص ساير حوزهها به همان سياستهاي خصمانه خود ادامه دهند. به زبان ديگر ما بايد راه ادامه آن سياستها را سد كنيم. طرف مقابل ميتواند اطراف ما را با مناطق آشوبزده پر كنند بهگونهاي كه نتوانيم نه سرمايهگذاري اقتصادي انجام بدهيم و نه نفوذ سياسي داشته باشيم و نه حتي يك حركت نظامي انجام دهيم. اما اگر ميزاني با جامعه بينالمللي همكاري كنيم و در عين حال تغييرات بنيادين هم ندهيم با تكرار ايران در دهه 90 روبهرو ميشويم و گفتوگوهاي انتقادي ادامه پيدا ميكند. برخي تحريمهاي ايران باقي ميماند و تحولات بنياديني كه در اقتصاد ايران بايد صورت بگيرد، اتفاق نميافتد. اما اگر رويكرد چين را بپذيريم يعني واقعا روشها را تغيير داده و رويكردها را تغيير دهيم و با دنيا وارد تعامل شويم برد ما كامل خواهد شد. ايران هم از فرصتها كمال استفاده را خواهد كرد و هم ميتواند زيربناي صنعتي خود را گسترش داده و هم روابط ما با جهان عادي خواهد شد و علاوه بر اين تحريمها هم برداشته ميشود. در چنين شرايطي همهچيز به توانايي ما در استفاده از اين فرصت بستگي دارد تا بتوانيم سياستهاي درستي اتخاذ كرده و مثل چين به قدرت منطقهاي بزرگ يا قدرت جهاني تبديل شويم. بنابراين همهچيز از اين به بعد به مواضعي بستگي دارد كه ما اتخاذ ميكنيم. من با درايتي كه در دولت روحاني سراغ دارم، احتمال ميدهم كه اين اقدامهاي مثبت صورت بگيرد و در حال حاضر هم نشانههايي از اين اقدامهاي مثبت مشاهده ميشود. اقداماتي نظير اينكه ايران ميخواهد در مساله سوريه طرح جديدي ارايه دهد و اينكه حساسيتهاي عربستان سعودي را تاحدي كاهش داده است، ميتوان نشانههاي خوبي دانست. اميدوارم كه دولت روحاني از پس مزاحمهاي داخلي هم برآيد. از پس كساني كه سنگاندازي ميكنند.
طول عمر برجام 10 سال است. در اين 10 سال ما حداقل يك تغيير دولت خواهيم داشت. چه ضمانتي وجود دارد كه برجام در اين 10 سال در گذر دولتها با سياستهاي مختلف زنده مانده و به خروج پرونده ايران از شوراي امنيت منتهي شود؟
هيچ تضميني وجود ندارد و ممكن است در عالم سياست هر اتفاقي رخ بدهد. اما من به عنوان يك ناظر عرض ميكنم كه تجربه احمدينژاد ديگر تكرار نخواهد شد. تجربه احمدينژاد تجربه بسيار تلخي بود كه هم براي اصولگرايان گران تمام شد و هم براي اصلاحطلبها و كارگزاران. بازي سياسي حذف هاشميرفسنجاني هم كه پشت پرده در جريان بود به جايي نرسيد و همزمان اين تلاشها به حد نهايت خود رسيد اما در اين حد نهايت هم نتوانست به حذف كامل هاشمي منتهي شود. مسلما احمدينژاد تكرار نخواهد شد و در آن صورت دولتهايي كه روي كار ميآيند حتي اگر با دولت روحاني متفاوت هم باشند باز چارهاي نخواهند داشت جز ادامه همين راه در مسير برجام.
پرونده هستهاي ايران 10 سال ديگر عادي خواهد شد، رابطه ايران با جامعه جهاني كه در هشت سال گذشته در مسير تنش قرار گرفت چه زماني عادي خواهد شد؟
روابط ايران با جامعه جهاني به سرعت عادي نميشود. يك ساختارها و فضاي رواني در ايران شكل گرفته كه به تدريج تغيير ميكند. اين نكته را فراموش نكنيم كه تمام قضيه در دست ما نيست و بخشي از آن به عملكرد ايالات متحده هم بستگي دارد. من فكر ميكنم دولت رويكرد خوبي دارد چرا كه از اروپا شروع كرده است. رابطه با اروپا حساسيت كمتري در ايران برميانگيزد، دامنه خصومت آنها با ايران بسيار كمتر بوده، تمايل بيشتري هم به روابط با ايران دارند، مسائل مربوط به خاورميانه براي آنها از اهميت بيشتري برخوردار است و از جنگ و خشونت هم بسيار پرهيز دارند چرا كه دامنه اين ناآراميها دامان آنها را هم ميگيرد و همانطور كه ميبينيد سيل مهاجران روانه اروپا هستند اما كمتر كسي به امريكا ميرود. بايد هميشه روابط را از نقطه اسانتر آن آغاز كرد و اين نقطه هم اروپاست و از طرف ديگر هم حساسيتهايي كه متحدان سابق ما مانند چين و روسيه نسبت به اروپا دارند كمتر از امريكاست.
رابطه ايران با امريكا پس از اين توافق در چه وضعيتي قرار دارد؟ فكر ميكنيد صرف مذاكره با امريكا بر سر پرونده هستهاي را ميتوان آغازگر فصلي جديد در رابطه دو دشمن قديمي دانست؟
بايد دوره جديدي را آغاز كنيم. اگر در كوتاهمدت رابطه ايران و امريكا به نقطه صفر هم برسد به اين معني كه نه دوستي در كار باشد و نه خصومتي باز هم ما برنده هستيم چرا كه اروپاييها مانعي براي برقراري رابطه با ايران نميبينند و كارشكني صورت نميگيرد، تحريمها برداشته ميشود و ما ميتوانيم بهرهبرداريهاي خاص خود را داشته باشيم. در چنين شرايطي فرصت هم براي بهبود رابطه با امريكا وجود دارد. اشتباه عمومي اين است كه همگان فكر ميكنند در اين مدت تنها ايران بوده است كه از برقراري رابطه با امريكا امتناع ورزيده در حالي كه امريكاييها هم در اين مدت تمايلي به اين حسن رابطه نداشتهاند. امريكاييها هم در اين مدت بسياري از فرصتها را سوزاندند كما اينكه در دوره اصلاحات يكباره جورج بوش ايران را محور شرارت خواند و همين مساله باعث تعجب اروپايي هم شده بود.
آيا اين پتانسيل را در دولت امريكا اعم از دولت باراك اوباما يا دولت پس از وي براي همكاريهاي منطقهاي با ايران ميبينيد؟
ما در امريكا يك سلسله دوستان ساكت داريم كه در اين مدت شاهد و ناظر بودند اما كاري انجام ندادند. يك سلسله دشمنان هم داريم كه خودمان براي خودمان درست كردهايم و دستگاههاي تبليغاتي امريكا هم به ما در اين امر كمك كرده است و در راس اين دستگاههاي تبليغاتي هم آيپك است. در سياست نميتوان منتظر رويدادهاي ساختاري ماند بلكه كنش شما تعيينكننده است. اگر ما در اين مدت همين كاري را انجام بدهيم كه اسراييليها انجام ميدهند و لابيهاي قدرتمندي براي خود در داخل امريكا به وجود بياوريم و فعاليتهاي ديپلماتيك خود را هم سرعت و هم عمق ببخشيم ميتوان اميدوار بود كه پله به پله اين رويكرد منفي از ميان رفته و راه براي روابط دوجانبه همواتر شود اما اگر اين كارها صورت نگيرد و عناصر داخلي هم در مسير شكلگيري اين روابط كارشكني ميكنند خنثي نكنيم باز با چالشهايي روبهرو خواهيم شد.
آيا حل پرونده هستهاي را نخستين رسالت دولت يازدهم ميدانستيد؟
خود دولت يازدهم اين را بزرگترين رسالت خود ميدانست و بله تا حدي هم اين نخستين رسالت دولت بود و همانطور كه آقاي روحاني هم گفتند همهچيز به اين پرونده گره خورده بود. حتي وقتي كه ايشان ميگويند آب آشاميدني مردم هم به اين پرونده بستگي دارد در حقيقت تاثيرات غيرمستقيم اين پرونده را بازگو ميكند. زماني كه شما روابط خوب اقتصادي در سطح بينالمللي داشته باشيد و بتوانيد برخي فرآوردههاي كشاورزي را از خارج كشور با قيمت مناسب وارد كنيد ميتوانيد بخشهايي از صنعت كشاورزي كه آب بسياري را به خود اختصاص ميدهد، تعطيل كرده و آب براي آشاميدن مردم باقي خواهد ماند. با اين بحران زيستمحيطي كه ما با آن روبهرو هستيم من به اين نتيجه رسيدهام كه اگر روابط خارجي ما بهبود پيدا نكند و در بسياري از زمينهها به خصوص كشاورزي و دامداري مقداري وابسته به خارج نباشيم اين بحران ما را از پاي درخواهد آورد. البته تجربه هم بسيار مهم است. من زماني كه سدسازيها را ميديدم خوشحال ميشدم اما نميدانستم چه پيامدهاي زيستمحيطي مخربي به همراه دارد. بايد راههاي جديدي را در پيش بگيريم.
امروز كه اين مساله حل و فصل شده است ليست اولويتهايي كه براي دولت پس از حلوفصل نخستين مورد در نظر داريد چيست؟
باز هم پرونده هستهاي و تحكيم توافق انجام شده و گشايش روابط خارجي. هنوز هم مهمترين مساله اين دولت همين مسائل است و پس از آن بلافاصله بايد به مسائلي بپردازد كه موجبات نارضايتي مردم را فراهم ميكند. مسائلي مانند تورم و فساد. به خصوص فساد كه در حال زير سوال بردن اعتبار كل نظام است. مردم از خود سوال ميكنند كه چگونه اين دولت نميتواند اقدام قاطعي در برابر راهزنان بيتالمال انجام دهد. چند مساله جانبي هم وجود دارد و آن اين است كه ميتوانند اين پولها را صرف امور ضروري بكنند و دوم آنكه بايد در نظر داشته باشند كه كساني كه دست به دزدي در اين سطح ميزنند افرادي هستند كه ايمان خود را نسبت به اين نظام از دست دادهاند. اين قضيه بسيار جنبه سياسي دارد. اين از نظر رواني اثبات شده است كه زماني كه فردي اميد و ايمان خود را نسبت به يك نظام اجتماعي و سياسي از دست ميدهد يكباره به فساد روي ميآورد و از اين زاويه هم نظام بايد با آنها برخورد كند.
تا چه اندازه گره زدن تمام مشكلات داخلي به پرونده هستهاي در دو سال گذشته درست و اقدامي عقلاني بوده است؟
در اين خصوص شايد باراك اوباما حرف درستي زد كه اگر ايرانيها هفت سال تلاش بيوقفه داشته باشند تازه به نقطه اول خواهند رسيد يعني به زماني كه تحريمها وضع شد. ما راه درازي در پيش داريم اما فراموش نكنيم كه جامعه ايران جامعه پويايي است و به مجرد اينكه راه براي آن باز شود توانمنديهايي دارد كه نيازي نيست دولت تمام زمام امور را در دست بگيرد و كافي است بخشي از اين برنامهها را در جامعه مدني به جريان بيندازد و جامعه مدني اين توانايي را دارد كه اين مسائل را حل و فصل كند. اين مسائل در سياست وجود دارد و نبايد دست به اغراق زد و مساله زمان اينجا بسيار مهم است و حقيقت اين است كه آنچه رييسجمهور گفته بود دروغ نيست اما زماني بيش از پيش بيني مردم مورد نياز است.
چه اتفاقي افتاد كه مذاكراتي كه در 8 سال گذشته از چشم مردم دور بود و حتي شش قطعنامه صادره در شوراي امنيت در رسانهها نيز انعكاسي نداشتند تا اين اندازه به سطح خيابان و زندگي روزمره مردم آمد. مردم در 18 روز توافق شبانه روز بيدار ماندند و به نتيجه رسيدن مذاكرات را دنبال كردند.
آثار تحريمها به سر سفره مردم آمد. قول احمدينژاد به جايي نرسيد كه نفت را سر سفره مردم بياورد اما آثار تحريمها سر سفره مردم آورده شد. مردم مشكلات را لمس كردند. نكته ديگر اين است كه اگر اين توافق شكل نميگرفت مساله بهبودي اوضاع نبود بلكه مساله وخامت اوضاع بود. البته نقش رسانههاي جمعي را هم نبايد فراموش كرد كه مساله را بزرگ ميكنند اما هرچه بود مردم احساس كردند كه اين مساله بهطور مستقيم با زندگي و معيشت آنها در ارتباط است.
براي دستگاه ديپلماسي پس از حل و فصل پرونده هستهاي چه اولويتهاي كاري قايل هستيد؟
وظايف بسياري براي وزارت امور خارجه پس از توافق ميتوان تعريف كرد اما بايد اولويتبندي هم در كار باشد. مشكل اينجا است كه ما منافع خود در خارج از كشور را دستهبندي نكردهايم كه مثلا در آسياي ميانه منافع فرهنگي ما بيشتر است يا اقتصادي؟ اروپا چه جايگاهي در سياست خارجي ما دارد؟ تمام اين مسائل بايد تعريف شود اما كار بايد از منطقه و همسايگان شروع شود. براي تمام كشورها همسايگان اهميت خاصي دارند چرا كه هر اتفاقي كه در كشور همسايه شما رخ بدهد در اين طرف هم انعكاس پيدا ميكند. وزير امور خارجه با سفر به قطر و كويت و ارسال پيامهايي به عربستان سعودي حركت بسيار خوبي انجام داد و الان ما شاهد آثار آن هستيم و ميبينيم كه تنشها كاهش پيدا كرده و حداقل ماجرا اين است كه عربستان سعودي در مساله مخالفت با توافق هستهاي با اسراييل همگام نشده است. اميدوار هستيم كه سياست خارجي ما از حالت واكنشي خارج شده و حالت فعالي به خود بگيرد.
توافق هستهاي به رابطه ميان ايران و كشورهاي عضو شوراي همكاري خليجفارس كمك ميكند يا خير؟
بله، موضع ايران در برابر امارات متحده عربي تقويت هم ميشود. دلخوري آنها از اين است كه بسياري از امتيازهايي كه بايد نصيب ايران ميشد در اين مدت تحريم نصيب آنها شده بود. ايران بايد امكان سفر توريستهاي بيشتر از امارات به داخل را فراهم كند و هم توريستهاي بيشتري از جانب آنها به داخل ايران ميآيد. ايران، كشور پراستعدادي است و در زمينه توريسم ميتواند به اندازه نفت درآمدسازي داشته باشد. در حوزه معادن هم وضع بر همين منوال است. ايران ميتواند به اندازه درآمد نفت، سرمايهگذاريهاي خارجي جذب كند.
پس از توافق هستهاي شاهد سيل ورود ديپلماتهاي اروپايي به ايران بوديم. آيا اروپا با اين توافق هستهاي اندك اندك از ايالات متحده در مواجهه با ايران فاصله ميگيرد؟
امريكا و اروپا در يك حوزه تمدني قرار دارند و هيچگاه اروپا، امريكا را رها نميكند. اين را بايد به عنوان يك چارچوب بپذيريم و بدانيم كه در اين چارچوب رقابتهايي ميان امريكا و اروپا و همچنين ميان خود كشورهاي اروپايي وجود دارد. دليل اين رفتوآمدهاي اروپاييها به ايران اين است كه وضعيت اقتصادي آنها بسيار وخيم است و بازارهاي ايران ميتواند براي آنها كارگشا باشد و مساله ديگر هم اين است كه ميخواهند از گردونه عقب نمانند. مخالفتهايي هم كه گاهي فرانسه ميكرد و ايرانيها از آن دلخور ميشدند اتفاقا مخاطب آن امريكاييها بودند و نه ايران. همواره تعبير فرانسويها اين بوده است كه امريكاييها بازارهاي ايران را براي خود ميخواهند. در حالي كه چنين چيزي نيست و يكي از اصول جمهوري اسلامي حفظ استقلال آن است و هيچگاه در دامان كشور ديگري نخواهد افتاد.
فكر ميكنيد اين توافق هستهاي به عاديسازي رابطه تهران-لندن در كوتاهمدت منتهي شود؟
بله، قطعا. روابط ايران و لندن كه عادي شده است و تنها كارهاي تشريفاتي آن باقي مانده است و انگليسيها هم در جريان مذاكرات هستهاي رويكرد مثبتي را اتخاد كرده و مواضع معقولي هم داشتند. نميدانم حركت بالا رفتن از ساختمان سفارت انگلستان در ايران از چه محفل سياسي صورت گرفت اما انگليسيها با تجربه هستند و با چيزهاي كوچك رابطه دو كشور را برهم نميزنند.
جملههاي كليدي
آنچه در اين مدت حاصل شده اين است كه ايران به هرحال توانست روي پاهاي خود بايستد، از پس تحريمها تا حدي برآيد و يادمان نرود كه اين تحريمها عليه عراق صدام حسين هم اعمال شد و صدام از پاي در آمد.
يكي از مسوولان گفته است كه ما در آينده در حوزه پزشكي از اين انرژي استفاده خواهيم كرد و اگر چنين مسالهاي محقق شود بايد به ايرانيها تبريك گفت چراكه رويكرد پزشكي و مدني اتخاذ كردند كه بسيار حايز اهميت است.
ما در سوريه و عراق نفوذ داريم و در منطقه قدرتي داريم كه بايد اين برگهاي برنده را آهسته آهسته با ساير نيروهايي كه درگير هستند به اشتراك بگذاريم.
مساله انرژي هستهاي يك مساله مجرد و مجزا نيست. اگر ما اين خطا را كرده و آن را به عنوان يك عمل مجزا در نظر بگيريم نه تنها فايدهاي نخواهد داشت بلكه ضررهايي هم متوجه ما خواهد شد.
بازار مصرف ايران براي كشورهاي اروپايي و امريكا يك فرصت به حساب ميآيد و بايد همين را دستمايه روابط سياسي قرار دهيم و دشمني آنها را به دوستي تبديل كنيم.
ايران بايد از قدرت نرم خود استفاده بيشتري بكند و طبيعتا در اين راه بايد با چرخشهايي در داخل هم روبهرو باشيم.
از سوي ديگر دستهاي ناميموني هم است كه در اين سالها بر اقتصاد ما پنجه افكنده است و آنها را هم بايد به نحوي از سر راه خود دور كنيم.
همهچيز به توانايي ما در استفاده از اين فرصت بستگي دارد تا بتوانيم سياستهاي درستي اتخاذ كرده و مثل چين به قدرت منطقهاي بزرگ يا قدرت جهاني تبديل شويم.
اميدوارم كه دولت روحاني از پس مزاحمهاي داخلي هم برآيد.
تجربه احمدينژاد ديگر تكرار نخواهد شد. تجربه احمدينژاد تجربه بسيار تلخي بود كه هم براي اصولگرايان گران تمام شد و هم براي اصلاحطلبها و كارگزاران.
در دولت قبل بازي سياسي حذف هاشميرفسنجاني هم كه پشت پرده در جريان بود به جايي نرسيد.
دولتهايي كه پس از دولت يازدهم به روي كار ميآيند حتي اگر با دولت روحاني متفاوت هم باشند باز چارهاي نخواهند داشت جز ادامه همين راه در مسير برجام.
روابط ايران با جامعه جهاني به سرعت عادي نميشود.
بايد هميشه روابط را از نقطه آسانتر آن آغاز كرد و اين نقطه هم اروپاست و از طرف ديگر هم حساسيتهايي كه متحدان سابق ما مانند چين و روسيه نسبت به اروپا دارند كمتر از امريكاست.
اگر در كوتاهمدت رابطه ايران و امريكا به نقطه صفر هم برسد به اين معني كه نه دوستي در كار باشد و نه خصومتي باز هم ما برنده هستيم چرا كه اروپاييها مانعي براي برقراري رابطه با ايران نميبينند و كارشكني صورت نميگيرد.
اشتباه عمومي اين است كه همگان فكر ميكنند كه در اين مدت تنها ايران بوده است كه از برقراري رابطه با امريكا امتناع ورزيده در حالي كه امريكاييها هم در اين مدت تمايلي به اين حسن رابطه نداشتهاند.
امريكاييها هم در اين سالها فرصتهاي بسياري را سوزاندند كما اينكه در دوره اصلاحات يكباره جورج بوش ايران را محور شرارت خواند و همين مساله باعث تعجب اروپايي هم شده بود.
در سياست نميتوان منتظر رويدادهاي ساختاري ماند بلكه كنش شما تعيينكننده است.
دولت يازدهم حل پرونده هستهاي را بزرگترين رسالت خود ميدانست و همانطور كه آقاي روحاني هم گفتند همهچيز به اين پرونده گره خورده بود.
فساد مالي در حال زير سوال بردن اعتبار كل نظام است. مردم از خود سوال ميكنند كه چگونه اين دولت نميتواند اقدام قاطعي در برابر راهزنان بيت المال انجام نميدهد؟
از نظر رواني اثبات شده است زماني كه افرادي اميد و ايمان خود را نسبت به يك نظام اجتماعي و سياسي از دست ميدهند يكباره به فساد روي ميآورند و از اين زاويه هم نظام بايد با آنها برخورد كند.
مساله زمان اينجا در بازگشت ايران به شرايط پيش از تحريم بسيار مهم است و حقيقت اين است كه آنچه رييسجمهور گفته بود دروغ نيست اما زماني بيش از پيش بيني مردم مورد نياز است.
آثار تحريمها به سر سفره مردم آمد. قول احمدينژاد به جايي نرسيد كه نفت را سر سفره مردم بياورد اما آثار تحريمها سر سفره مردم آورده شد.
وزير امور خارجه با سفر به قطر و كويت و ارسال پيامهايي به عربستان سعودي حركت بسيار خوبي انجام داد و الان ما شاهد آثار آن هستيم.
مخاطب مخالفتهايي هم كه گاهي فرانسه در مذاكرات مطرح ميكرد و ايرانيها از آن دلخور ميشدند؛ امريكاييها بودند و نه ايران.