• ۱۴۰۳ سه شنبه ۹ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5967 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۷ بهمن

نگاهي به آراي علامه اقبال لاهوري در مورد دين و دنيا

ايراني‌ترين غيرايراني

دين، نوعي خودآگاهي بالقوه است

سيدمحمود كمال‌آرا، دانشجوي روابط بين‌الملل دانشگاه شهيد بهشتي، در بررسي انديشه‌هاي علامه اقبال، انديشمند فرامرزي و شاعر حكمت و خودآگاهي، نشان مي‌دهد كه راه نجات امت‌هاي ستمديده از نگاه او در خودشناسي، ايمان و دانش‌اندوزي نهفته است. او در يادداشتي كه دين‌آنلاين منتشر كرد، نوشت: اقبال با تاكيد بر خودآگاهي فردي، هويت اجتماعي و سياسي جوامع را به سوي تعالي و آزادي هدايت مي‌كند. انديشه سياسي او، بر نفي استبداد، اصلاح جامعه بر اساس آموزه‌هاي ديني و پيوند خرد و عرفان شرقي بنا شده و قيام عاشورا را الگويي براي مبارزه با انحطاط  و استكبار معرفي  مي‌كند.

علامه اقبال، انديشمندي است كه در اشعار خويش، از حكمت درآميخته با درد و عشق و نيز عشق همراه با حكمت و خردورزي و خودباوري سخن به ميان مي‌آورد و مسير نجات امت و جوامع ستمديده را در خودآگاهي، خوديابي و يافتن شخصيت متعالي تعريف كرده و جامعه برآمده از انسان خودآگاه را به وجودي پايدار و شاهدي بيدار پيوند مي‌دهد، علامه اقبال لاهوري چهره فرامرزي ضدكاپيتاليستي و ايراني‌ترين غيرايراني است.

بداقبالي و خوش‌اقبالي از  نظر اقبال

از نظر علامه اقبال نيكبختي و نگون‌بختي فردي و اجتماعي در گرو شناخت و عدم شناخت افراد آن جامعه بوده و عدم بالندگي و پويايي جوامع دوري از اصالت خودي است و نه تنها همه پيشرفت‌ها نمودي از شكوفايي خودي است، بلكه نظام هستي تجلي اسرار خودي است. شناخت اسرار خودي ملازم با شناخت اسرار خداوندي بوده كه خود انسان به عنوان مخلوقش، سري عظيم از اسرار او است. انسان تعريف شده در انديشه علامه اقبال، هر قدر از مقامات خودي غافل گردد به همان مقدار در بندگي و استبداد مي‌افتد.

خودآگاهي ابزار كشف خويش

او از خودآگاهي به عنوان ابزاري سخن به ميان آورده كه با آن آدمي اسرار دروني خود را كشف كرده و اين مهم مانع از تقليد محض و بي‌چون و چراي افراد جامعه از مستبد حاكم مي‌گردد. نظام ديدگاهي اقبال گونه‌اي خرد و عرفان نوراني شرقي را ترسيم مي‌كند كه افزون بر نفي خرد غربي (سكولاريسم، فمنيسم، ماركسيسم، اپيكوريسم، نيهيليسم، ناسيوناليسم، امپرياليسم و... بر ابعاد گوناگون شخصيتي افراد جامعه رو به رشد تاكيد مي‌ورزد. انسان مورد نظر وي هم داراي خرد رحماني و هم صاحبدل، پرتپش، پويا و ستم‌سوز است كه آثار چنين انساني در محيط اجتماعي، حركت، حرارت، تپش، كوشش، مقاومت، پويايي، رهايي و تعالي جامعه اوست . همچنان كه در اشعارش نيز پيوندي ناگسستني از انسان و خودباوري به نقطه رهايي مي‌رسد؛ «اي خوش آن كو از خودي آيينه ساخت و اندر آن آيينه عالم را شناخت، نقطه نوري كه نام او خودي است/ زير خاك ما شرار زندگي است...» فلسفه‌اي كه مبنايش آزادي نفس از قيود بشري و رهايي از سلطه و استكبار جهاني است در بستر عوامل و زمينه‌هاي متعددي، از قبيل؛ تعبد، عشق، آزادي و...  ميسر خواهد شد. انسان مورد نظر اقبال در حكومت‌هاي استبدادي امكان رشد و تحول نخواهد داشت و حركت بر اساس آزادي نفس از قيود بشري و عمل کردن به آنها، نجات فرد و به تبع آن نجات امت و جامعه را تضمين خواهد كرد.
 
انديشه سياسي علامه اقبال؛ دين و نجات امت

علامه يكي ديگر از عوامل مهم و تاثيرگذار در نجات امت را كسب علم دانسته و جاودانگي حقيقي را زماني مطلوب مي‌داند كه آدمي گوهر وجودي مفهوم خودي را بشناسد. وي اختيار و «فرديت» شرقيان را در مقابل استعمار، اضمحلال يافته مي‌ديد و بر اين اساس بازسازي انديشه ديني خود را بر پايه «فلسفه خودي» بنا نهاد تا اختيار مرده و خودآگاهي ناتوان شده در ميان شرقيان را از نو بيارايد و در آن روح تازه‌اي بدمد. از سوي ديگر اقبال، جامعه را به‌ مثابه حقيقتي عيني ناديده نمي‌انگارد و مي‌كوشد تا تعاملي ميان «فرد» و «جامعه» برقرار سازد، اما با همه اين احوال فرديت در نجات  امت  را مقدم  بر احوال جامعه مي‌دانست.

دين‌ورزي  پراگماتيستي

انديشه سياسي وي از «خود» سازنده عرفاني در برابر «دگر» انزواطلب صوفيانه و هويت فردي به هويت جمعي تحول يافته است. هويت اجتماعي خودي مورد نظر اقبال ابتدا در برابر دگر استعماري بريتانيا معنا يافته و پس از آن به هويت اسلامي در برابر هويت هندي و سپس به هويت ناسيوناليستي دگرگون شده است. اقبال لاهوري رويكردي پراگماتيستي نسبت به دين را مي‌پذيرد كه در آن تجربه ديني و عقل و شهود جايگاه خاصِ خود را  دارند.

عاشورا؛ بهترين نسخه علاج انحطاط مسلمين

از منظر علامه اقبال، دين، نوعي «خودآگاهي بالقوّه» است كه در كنار «خودآگاهي عادي» قرار مي‌گيرد كه امكاناتي براي تجربه و تحصيل معرفت فراهم مي‌آورد. اقبال گوهر دين را ايمان مي‌داند و در عين حال عقل را محدودكننده يا  مخالف  ايمان نمي‌داند.
از اين‌رو اقبال بهترين نسخه علاج مسلماناني كه در انحطاط فكري، فرهنگي، سياسي و اجتماعي قرار گرفته‌اند را عاشورا مي‌داند. در انديشه‌‌ كلان تمدني اقبال، نهضت عاشورا مي‌تواند به عنوان حلقه وصل ملت‌ها قرار بگيرد. اين قيام را در گفتار، پندار، مباحث كلامي، برخورد با سياستمداران، ارتباط تشكيلاتي، ميراث فرهنگي، سنت و آداب مسلمانان تاثيرگذار مي‌داند و قيام امام حسين را يك حركت اصلاحي مورد تاييد قرار مي‌دهد و آن را به هيچ زماني محدود نمي‌سازد، بلكه همواره در سبك زندگي اسلامي در عرصه‌هاي كلان سياسي و فردي تاثيرگذار مي‌خواند و اوج تاثيرپذيري خود را اين گونه به تصوير مي‌كشاند؛ «رمز قرآن از حسين آموختيم / ز آتش او شعله‌ها اندوختيم...»


نظر اقبال در مورد مكاتب غربي

همان‌طور كه گفته شد، اگرچه اقبال به برخي از باورهاي سياسي يعني سكولاريسم، دموكراسي، ناسيوناليسم، سوسياليسم، فاشيسم و ليبراليسم روي خوش نشان داده و بعضي از محاسن آن را پسنديده و از آن سود برده است و حتي در پاره‌اي از زمان‌ها نسبت ‌به برخي از آنها متعصب بوده، اما با كليت آنها مخالف است و آنها را مانع و دشمن سعادت و حيات سياسي جوامع دانسته و راه نجات امت را در اين باورها نمي‌داند و با تاكيد بر وجه روحاني كه لازمه برقراري هر نوع حكومت دموكراتيك در جوامع اسلامي است، بر «دموكراسي روحي» تاكيد  مي‌ورزيد.

راه  رهايي 

وي راه رسيدن به مرتبه بهروزي و نجات امت را تواما با ويژگي‌هايي نظير؛ خودشناسي، مناعت طبع، فقر و قناعت متعالي، توكل و تلاش، آزادانديشي، بزرگ منشي، بردباري و شهامت، الگوپذيري از بزرگان دين و كلام الهي، بيداردلي، مطالعه و خلاقيت، دانش‌اندوزي، داشتن تكنولوژي و فناوري و به‌روز بودن براي سامان بخشي به خويش و پديده‌هاي عالم تعقل همراه با تعشق در سايه حق و حقيقت و ويژگي‌هايي از اين قبيل مي‌خواند.

ساحت اسلام در انديشه اقبال

بنابراين نظام سياسي اجتماعي اسلام در منظومه فكري علامه اقبال لاهوري بيانگر اين واقعيت است كه قلمروی دين از قلمرو شخصي و خصوصي فراتر رفته و به مسائل اجتماعي نيز توجه دارد. لذا از منظر وي اسلام از يك طرف؛ عدالت، مساوات، برابري، آزادي، اخلاق و تهذيب نفس را مورد توجه قرار داده و از طرف ديگر تجارت، رفاه، جنگ، صلح، امنيت و حكومت را براي جامعه  اسلامي خواستار  است.
بايد تاكيد كرد كه علامه حكومت را ملزم به اجراي احكام دين نمي‌داند و تنها آنچه از نظر وي اهميت دارد، تطابق روش‌هاي اجرايي با ارزش‌هاي ديني است. اين ارزش‌هاي ديني در واقع ارزش‌هاي عام بشري است كه در  همه مكان‌ها  و  زمان‌ها  قابليت تحقق را  دارند.

سياست فرعوني و سياست نبوي

اقبال تحول اجتماعي را حاصل رابطه متقابل مردم و حكومت بر يكديگر دانسته، اما در اين ميان تاكيد وي بر تحول انساني است. از اين رو است كه اقبال، سياست فرعوني را مبتني بر تخريب جان و جهان وكشاندن مردم به بند و زنجير، استبداد و جايگزيني رذايل به جاي فضايل مي‌داند و سياست نبوي را بر پايه تعمير جان و جهان، آزاد كردن مردم از غل و زنجيرهاي فكري و سياسي، آزادي و نتيجتا جايگزيني فضايل به جاي رذايل معنا مي‌كند.
 
سخن  پاياني

علامه اقبال لاهوري از خودآگاهي فردي به نجات جامعه و امت مي‌رسد. از منظر وي عدم خودباوري، وابستگي به غرب و دسيسه‌هاي غرب، نجات امت‌ها را با مشكلاتي مواجه ساخته و در انديشه اقبال راه رسيدن به مرتبه بهروزي و نجات امت تواما با خودشناسي، مناعت طبع، فقر و قناعت متعالي، توكل و تلاش، آزادانديشي، بزرگ منشي، بردباري و شهامت، الگوپذيري از بزرگان دين و كلام الهي، بيداردلي، مطالعه و خلاقيت، دانش‌اندوزي، داشتن تكنولوژي و فناوري و به‌روز بودن براي سامان‌بخشي به خويش و پديده‌هاي عالم تعقل همراه با تعشق در سايه حق و حقيقت و  ويژگي‌هايي از اين قبيل ميسر است.

    اقبال لاهوري انديشمندي است كه در اشعار خويش، از حكمت درآميخته با درد و عشق و نيز عشق همراه با حكمت و خردورزي و خودباوري سخن به ميان مي‌آورد و مسير نجات امت و جوامع ستمديده را در خودآگاهي، خوديابي و يافتن شخصيت متعالي تعريف كرده و جامعه برآمده از انسان خودآگاه را به وجودي پايدار و شاهدي بيدار پيوند مي‌دهد، علامه اقبال لاهوري چهره فرامرزي  ضدكاپيتاليستي  و ايراني‌ترين  غيرايراني است.
   نظام ديدگاهي اقبال گونه‌اي خرد و عرفان نوراني شرقي را ترسيم مي‌كند كه افزون بر نفي خرد غربي (سكولاريسم، فمنيسم، ماركسيسم،  اپيكوريسم،  نيهيليسم، ناسيوناليسم، امپرياليسم و... ) بر ابعاد گوناگون شخصيتي افراد جامعه رو  به رشد تاكيد  مي‌ورزد.
   وي اختيار و «فرديت» شرقيان را در مقابل استعمار، اضمحلال يافته مي‌ديد و بر اين اساس بازسازي انديشه ديني خود را بر پايه «فلسفه خودي» بنا نهاد تا اختيار مرده و خودآگاهي ناتوان شده در ميان شرقيان را از نو بيارايد و در آن روح تازه‌اي بدمد، از سوي ديگر اقبال، جامعه را به ‌مثابه حقيقتي عيني ناديده نمي‌انگارد و مي‌كوشد تا تعاملي ميان «فرد» و «جامعه» برقرار سازد، اما با همه اين احوال فرديت در نجات امت را مقدم  بر احوال جامعه  مي‌دانست.
   انديشه سياسي وي از «خود» سازنده عرفاني در برابر «دگر» انزواطلب صوفيانه و هويت فردي به هويت جمعي تحول يافته است. هويت اجتماعي خودي مورد نظر اقبال ابتدا در برابر دگراستعماري بريتانيا معنا يافته و پس از آن به هويت اسلامي در برابر هويت هندي و سپس به هويت  ناسيوناليستي  دگرگون  شده  است.
   از منظر علامه اقبال، دين، نوعي «خودآگاهي بالقوّه» است كه در كنار «خودآگاهي عادي» قرار مي‌گيرد كه امكاناتي براي تجربه و تحصيل معرفت فراهم مي‌آورد. اقبال گوهر دين را ايمان مي‌داند و در عين حال عقل را محدودكننده يا مخالف ايمان نمي‌داند. از اين‌رو اقبال بهترين نسخه علاج مسلماناني كه در انحطاط فكري، فرهنگي، سياسي و اجتماعي قرار گرفته‌اند را عاشورا مي‌داند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون