• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۰ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5968 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۸ بهمن

مروری بر زندگی و آثار ویرجینیا وولف به مناسبت زادروزش

پریشان و افسرده اما ماندگار

در یکصد و چهل و سومین زادروز این نویسنده بریتانیایی نگاهی هم کرده‌ایم به تاثیر او بر چند نویسنده ایرانی

  شبنم کهن‌چی

«چه افسرده زاده شده‌ام من! تنها چیزی که مرا روی آب نگه می‌دارد، کار کردن است... تا از کار دست می‌کشم، احساس می‌کنم که دارم غرق می‌شوم. غرق.» ویرجینیا وولف، دوازده سال بعد از این یادداشت (از خاطرات او در 23 ژوئن 1929) آخرین نقطه از یک رمان خود را گذاشت، سمت رودخانه اووز رفت، سنگی در جیب گذاشت و تن به آب سپرد و غرق شد. گویی دیگر کاری در این جهان نداشت.

حالا 143 سال از زمان تولد و 84 سال از زمان مرگ ویرجینیا وولف می‌گذرد. اوایل دهه پنجاه زندگی‌اش که هرگز به پایان نرسید در دفتر یادداشتش نوشت: «خب، آیا فکر می‌کنم که بعد از مرگم در زمره داستان‌نویسان انگلیس به شمار بیایم؟» و حتما خوشحال می‌شد اگر می‌دانست بعد از 84 سال نه‌تنها یکی از داستان‌نویسان انگلیس بلکه یکی از مهم‌ترین داستان‌نویسان زن در جهان محسوب می‌شود. کسی که هنوز رمان‌هایش منتشر، نقد و تحلیل می‌شود. وولفِ پریشان و افسرده، این ماندگاری را مدیون چیست؟

به بهانه فرا رسیدن یکصد و چهل و سومین سالروز تولد وولف، نگاهی به زمانه زندگی و آثارش انداخته و وجوه مشترک نویسندگان ایرانی با او را بررسی کردیم.

 

زیست پریشان وولف

ویرجینیا وولف و جیمز جویس هر دو در یک سال به‌دنیا آمدند؛ یکی ژانویه و دیگری فوریه، هر دو در یک سال هم جهان را ترک کردند؛ یکی ژانویه و دیگری مارس سال 1941. هم‌دوره بودن آنها با وجود تفاوت‌های‌شان در آثارشان نیز مشهود است؛ جویس و وولف تلاش می‌کردند با تجربه تکنیک‌های روایی و زبانی جدید و انعکاس درونیات انسان، از سنت‌های ادبی فاصله گرفته و به جریان مدرنیسم بپیوندند. از جمله شباهت‌های جویس و وولف در آثارشان، روایت جریان سیال ذهن، به‌کارگیری مونولوگ و زبان شاعرانه آنهاست.

اما تنها جویس نیست که همزمان با وولف زیست؛ کافکا (1883)، جبران خلیل‌جبران (1883)، آنا آخماتووا (1889) و مارتین هایدگر (1889) در اروپا و امریکا و محمدتقی بهار (1886) و محمد فرخی یزدی در ایران (1889) در یک دهه متولد شدند، در یک دوران زندگی کردند و بالیدند اما در مکان‌های مختلف با فرهنگ‌های متفاوت. محمدعلی جمال‌زاده و نیما یوشیج نیز در ایران هنگامی که وولف دوران نوجوانی خود را پشت سر می‌گذاشت به دنیا آمدند. نسل نویسنده‌های جدی و محبوب داستان‌نویسی ایران در دهه سوم زندگی وولف پا به دنیا گذاشتند، یعنی از سال 1902 به بعد، کسانی مانند صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبک.

هنگامی که وولف اولین حمله‌های عصبی خود را به دلیل مرگ مادرش پشت سر می‌گذاشت، سیزده ساله بود، سالی که میخاییل باختین، زبانشناس و فیلسوف روسی به دنیا آمد، کسی که نظریاتش درباره گفت‌وگو و چندصدایی، سال‌هاست مبنای بررسی آثار داستان‌نویسان از جمله وولف است. وولف اولین بار در 22‌سالگی اقدام به خودکشی کرد. همان سالی که جهان ادبیات، پروست را از دست داد. پس از آن بود که به خانه بلومزبری نقل مکان کردند و یک سال بعد برادر ویرجینیا وولف، «غروب‌های پنجشنبه» و خواهرش «انجمن جمعه» را بنا کردند و فضای فرهنگی، ادبی و هنری زندگی ویرجینیا در چنین جمع‌هایی شروع به شکل‌گیری تازه‌ای کرد. به تمام دوستانی که آن سال‌ها پنجشنبه، جمعه و هر روز دیگری دور هم جمع می‌شدند و از کتاب و هنر و وضعیت اجتماعی سیاسی صحبت می‌کردند، اعضای بلومزبری می‌گفتند؛ به قول جین گلدمن نویسنده کتاب مقدمه کمبریج بر ویرجینیا وولف، «جمعی روشنفکر آزادی‌خواه، صلح‌طلب و گاهی عیاش از دانشجویان کمبریج.»

درحالی که وولف، خواهر و برادر و دوستانش در خانه بلومزبری جمع می‌شدند تا آرای روشنفکرانه و صلح‌طلب‌شان را با یکدیگر در میان بگذارند و درباره هنر و ادبیات بحث کنند، ایران در تب و تاب آغاز جنبش مشروطه بود. جنبشی که با عدالت‌خواهی و آزادی‌طلبی، جان تازه‌ای به ادبیات ایران داد و زمینه گذر از ادبیات سنتی به ادبیات نوین را فراهم کرد. وولف همان سال‌های بلومزبری بود که اولین رمانش را به نام «ملیمبروزیا» نوشت که بعدها با نام «سفر به بیرون» منتشر شد. رمانی که انتشارش، یکی از ضربه‌های روحی جدی دیگر برای وولف بود. «سفر به بیرون» سال 1915 هنگامی که وولف 33 ساله بود توسط برادر ناتنی‌اش چاپ شد، برادری که در نوجوانی، وولف را مورد آزار جنسی قرار داده بود. آنچه زخم وولف را دوباره باز کرد، دستکاری رمان توسط همین برادر بود. همین دلیل جرقه راه‌اندازی انتشارات «هوگارت» را در زیرزمین خانواده وولف زد. انتشاراتی که سال‌ها بعد آثار مهمی منتشر کرد ازجمله اولین آثار مهم فروید و نویسندگانی مانند تی ای الیوت (سرزمین هرز) و گرترود استاین.

دهه 1910 برای وولف پر از فراز و نشیب بود؛ بدنامی‌های بلومزبری، انتشار اولین رمانش، ازدواجش، فعالیت سیاسی وولف و جنبش حق رای زنان و چهره وولف در جامعه. روان وولف در این دهه بسیار آسیب‌پذیر بود و چند بار بستری شد، یک‌بار دیگر اقدام به خودکشی کرد و تحت درمان قرار گرفت.

اما دهه 20، ماجرای دیگری داشت. ابتدای این دهه اولین جلسه «کانون خاطره» برگزار شد که بلومزبری‌های قدیم آن را تشکیل داده بودند. اصل تاسیس این کانون، «صداقت مطلق» بود و اعضای آن با هم شام می‌خوردند و دور هم خاطره‌خوانی می‌کردند. داستان کوتاه «دوشنبه یا سه‌شنبه» و دومین رمان وولف به نام «اتاق جاکوب» در همان دوران نوشته و منتشر شد. این رمان اولین اثر در توالی آثار تجربه‌گرا و عاشقانه وولف بود، پس از آن رمان «خانم دالووی» 1925، «به سوی فانوس دریایی» 1927، «اورلاندو» 1928 و «موج‌ها» 1931 منتشر شد. در این بین دو اثر مدرن و فمینیستی مهم وولف نیز منتشر شد که هر دو غیرداستانی بود: مقاله «آقای بنت و خانم براون» 1924 که با نام «شخصیت در تخیل» منتشر شد و جستار بلند «اتاقی از آن خود» 1925.

«آقای بنت و خانم براون» برگرفته از سخنرانی وولف در انجمن هرتیکس کمبریج است و انتقادی به نویسندگان دوره ادوارد و ماده‌گرایی آنهاست. او این مقاله را زمانی منتشر کرد که «اولیس» جویس و «سرزمین هرز» الیوت چاپ شده بود. وولف در این مقاله نشان می‌دهد ادبیات فقط در موضوع تغییر نمی‌کند تا تجربه جدید مدرنی بسازد بلکه این شکل ادبی است که تغییر می‌کند: «و خرد شدن و درهم شکستن این‌طور آغاز می‌شود... دستور زبان هم درهم می‌شکند، علم نحو هم متلاشی می‌شود.» سپس تاکید می‌کند همه چیز تغییر کرده است: «تمام روابط انسانی تغییر کرده است؛ روابط بین اربابان و خدمتکاران، زن و شوهرها، والدین و بچه‌ها. وقتی روابط انسانی تغییر می‌کند، همزمان تغییری هم در مذهب، رفتار، سیاست و ادبیات رخ می‌دهد.»

هنگامی که وولف «اتاق جاکوب» را منتشر کرد و خود را آماده می‌کرد تا خیز بلندی برای انتشار دیگر رمان‌های خود بردارد، در ایران اولین مجموعه داستان کوتاه ادبیات فارسی دست به دست می‌شد، مجموعه داستانی که اولین برگ تاریخ ادبیات داستانی نوین ما بود: «یکی بود یکی نبود» نوشته جمالزاده. از سوی دیگر با انقلابی در شعر فارسی مواجه بودیم. نیما یوشیج شعر «افسانه‌ها» را به عنوان شعر نو سرود و قالب‌های سنتی را شکست.

آن سال‌ها درحالی که وولف در انگلیس به همراه دیگر روشنفکران برای برابری حقوق مردان و زنان مبارزه می‌کرد، در ایران تعدادی از زنان روشنفکر، «جمعیت نسوان وطن‌خواه» را تشکیل داده بودند و برای حقوق زنان، تحصیل، رفع حجاب، حمایت از دختران بی‌سرپرست و اصلاحات اجتماعی فعالیت می‌کردند. ازجمله فعالیت آنها می‌توان به اجرای نخستین تئاتر زنان در ایران اشاره کرد؛ نمایش «آدم و حوا». این نمایش با کمک میرزاده عشقی آماده و در پارک اتابک اجرا شد. گفته می‌شود پنج هزار زن ازجمله برخی از زنان اروپایی به تماشای آن آمدند ولی به دلیل مخالفت شدید روحانیان تهران اجرای آن ممنوع شد.

هنگامی که «جمعیت نسوان وطن‌خواه» تعطیل شد، چهار سال از انتشار «اتاقی از آن خود» وولف می‌گذشت، او دیگر همراه همسرش به فعالیت سیاسی و ضد فاشیستی می‌پرداخت و حامی همسرش در حزب کارگری بود. نتیجه فعالیت‌های وولف در آن سال‌ها (دهه 30)، انتشار اثر ضدفاشیستی، رساله‌وار و صلح‌طلبانه‌ای به نام «سه گینی» بود. رمان «سال‌ها» نیز با یک سال فاصله از این اثر منتشر شد اما به نظر سنتی‌تر است.

جنگ جهانی دوم که آغاز شد، طبل مرگ برای وولف به صدا درآمد. سال 1940 وقتی جنگ آغاز شد او به سختی توانست خاطراتش را از میان خرابه‌های خانه بمباران شده‌اش نجات دهد و در پی این آشوب و اضطراب مقاله «اندیشه‌های صلح در یک حمله هوایی» را نوشت که «در پاسخ به صدای بمب‌اندازان آلمانی که از فرازشان می‌گذشتند نوشته شد؛ صدایی که در هوا می‌ماند و آن را در یادداشت‌های آخرش در خاطرات ناتمام خود، «طرحی از گذشته» با چشم اشکبار در مورد «هجوم‌ها» و «حملات» نوشت.» وولف در همان زمان مشغول تمام کردن رمان «نقش‌ها» بود که پیش‌نویسش «پوینتز هال» نام داشت. یک سال بعد او در سیاهی جنگ، خود را غرق کرد. درست زمانی که ما در ایران شاهد درخشش صادق هدایت بودیم که حدود سه سال بود «بوف کور» را منتشر کرده بود. همان سالی که جیمز جویس، شرود اندرسن و مارینا تسوتایوا چشم بر جهان بستند و در ایران محمود دولت‌آبادی، محمدرضا شجریان و احمدرضا احمدی به دنیا آمدند.

 

غزاله و ویرجینیا

مرور دوران زندگی وولف و آنچه در ایران درحال گذر بود نشان‌دهنده فاصله بالندگی ادبیات ایران با ادبیات اروپا از جمله وولف است. اما پس از وولف و از دهه 30 و 40 به بعد در ایران شاهد شکوفایی داستان‌نویسانی بودیم که از برخی نویسندگان اروپایی و امریکایی تاثیر گرفته بودند. با درنظر گرفتن تفاوت «تاثیر گرفتن» با «شباهت داشتن» می‌خواهم بگویم به گمان من نزدیک‌ترین نویسنده زن ایرانی به ویرجینیا وولف شاید غزاله علیزاده باشد. هر دو این زن‌ها با طبیعت یکی شدند و از جهان گذشتند؛ یکی در عمق آب‌های تاریک رودخانه در زمستان و دیگری در دل جنگل‌هایی که از زمستان عبور کرده بودند. هر دو آنها به درونیات و احساسات پیچیده انسانی در شخصیت‌های‌شان اهمیت می‌دادند و به انعکاس و کاووش در آنها می‌پرداختند (نگاه کنید به نفوذ راویان به ذهن شخصیت‌ها در رمان خانم دالووی و خانه ادریسی‌ها). هر دو روحیه‌ای آسیب‌پذیر و حساس داشتند و با افسردگی مبارزه می‌کردند. هر دو از کودکی با ادبیات و هنر زیستند. اهل معاشرت و حضور در محافل نویسندگان و روشنفکران بودند و هر دو نسبت به نابرابری جنسیتی در جامعه اعتراض داشتند (نگاه کنید به مقالات و اتاقی از آن خود وولف و شب‌های تهران علیزاده). در آثار غزاله علیزاده و ویرجینیا وولف می‌توان ردپای تلاش برای نوآوری در فرم و زبان، نمادگرایی و توجه به جزییات در فضاسازی (نگاه کنید به رمان به سوی فانوس دریایی و دو منظره) و شخصیت‌پردازی را دید. هرچند بستر رشد این زن‌ها بسیار متفاوت بود. تفاوت بزرگ دیگرشان نیز تمرکز وولف بر جریان سیال ذهن است. اما شباهت‌هایی بین جهان فکری آنها می‌توان یافت که در آثارشان منعکس شده. برای مثال صلح‌طلبی‌ آنها؛ وولف در سه‌گینی می‌گوید: « بگذارید راست و پوست کنده این مساله را بین خودمان روشن کنیم که شما می‌جنگید [...] که من سهمی از آن ندارم، منافعی را پی می‌گیريد که سهمی از آنها به من نرسیده و شاید هرگز نرسد، نه اینکه دنبال ارضای غرایز من باشید یا محافظت از من یا کشور من. زیرا هر بیرون رانده‌ای می‌تواند بگوید «به واقع، در مقام یک زن، من هیچ کشوری ندارم. در مقام یک زن، کشوری نمی‌خواهم. کشور من تمامی جهان است.» و غزاله علیزاده در رمان خانه ادریسی‌ها به جنگ هم پرداخته و جایی نوشته: «از جنگ بدم می‌آید درک نمی‌کنم منظور از کشته شدن یا کشتن دیگران چیست؟ همه انسانند، می‌خواهند زنده بمانند...»

 

سیمین و ویرجینیا

بسیاری از اهالی جهان ادبیات ایران، سیمین دانشور را به ویرجینیا وولف شبیه می‌دانند. آنها هر دو روشنفکر زمانه خود بودند و در خانواده‌ای اهل ادب و هنر زندگی می‌کردند. هر دو در دانشگاه تحصیل کرده بودند و با دو نویسنده ازدواج کردند؛ لئونارد وولف و جلال آل‌احمد. هر دو نیز فعال اجتماعی و فرهنگی بودند و به مسائل زنان اهمیت می‌دادند. در آثار هر دو این زن‌ها می‌توان تکنیک‌های گفت‌وگوهای درونی، تغییر زاویه دید را دید هرچند دانشور نویسنده رئالیستی محسوب می‌شود. زبان هر دو آنها لطیف بود و تلاش می‌کردند در آثارشان، تصویری از وضعیت زنان نشان دهند. شاید بتوان شباهت فضای فکری و روایی این دو نویسنده را در رمان‌های سووشون و خانم دالووی دید؛ تمرکز بر زندگی زنان و توصیف فضای زندگی آنها... یکی ایران ِ آن سال‌ها، یکی لندن دهه 20؛ دانشور در سووشون: «خواهر سعی کن روی پای خودت بایستي. اگر افتادی، بدان که در این دنیا هیچ‌کس خم نمی‌شود دست ترا بگیرد بلندت کند. سعی کن خودت پاشی.» وولف در به سوی فانوس دریایی: «او به تنهایی خود در میان تمام این مردم، در میان تمام این روابط، پی برد؛ و با این حال، او ستون فقرات همه چیز بود.»

 

گلی و منیرو و دیگران

با مرور کوتاه و آسان‌نگری نسبت به کارهای نویسنده‌هایی مانند گلی ترقی، منیرو روانی‌پور، شهرنوش پارسی‌پور و دیگران، حتما می‌توان شباهت‌هایی بین آثار و جهان فکری‌شان با ویرجینیا وولف پیدا کرد و نه تکنیک‌های‌شان. چون همه آنها زنانی هستند که هر کدام در دوران زندگی خویش، پا فراتر از خانه و سنت گذاشته‌اند و قلم دست گرفته‌اند. جهان داستانی خویش را خلق کردند تا بتوانند پاره‌ای از وضعیت زیست و زمانه را نشان دهند. برای همه آنها حقوق زنان، صلح و آموزش مهم است. همه آنها رنج را تجربه کرده‌اند، با اندوه زیسته‌اند و در دایره زندگی خود دیده‌اند. برخی وجوه حتی در داستان‌نویسان مرد ایرانی و ویرجینیا وولف مشترک است؛ برای اشاره می‌توان به مرگ‌اندیشی و جریان سیال ذهن صادق هدایت اشاره کرد که در بوف کور نوشت: «تنها مرگ است که دروغ نمی‌گوید! حضور مرگ همه‌ موهومات را نیست و نابود می‌کند. ما بچه‌ مرگ هستیم و مرگ است که ما را از فریب‌های زندگی نجات می‌دهد و در ته زندگی اوست که ما را صدا می‌زند و به سوی خودش می‌خواند.» ما سایه مرگ را در تمام آثار ویرجینیا وولف می‌بینیم و در خیزاب‌ها می‌خوانیم: «ای مرگ! می‌خواهم خود را به سویت افکنم، شکست‌ناپذیر و به زانو درنیامده...» و وولف، روز 28 مارس سال 1941 خود را به سوی مرگ افکند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون