در حاشيه نقدها و انتقادها به روشنفكران و روشنفكري در ايران
دوغ و دوشاب
محسن آزموده
مرحبا و هزار آفرين به دكارت، متفكر فرانسوي. بيخود نيست يكي از بزرگترين فيلسوفان تاريخ است. همان اول كتاب مشهورش «گفتار در روش» آب پاكي را روي دست همه ريخته، با نوشتن اين جمله كه «ميان مردم عقل از هر چيز بهتر تقسيم شده است» با اين توضيح كه «هر كس بهره خود را از آن چنان تمام ميداند از عقل بيش از آنكه دارد آرزو نميكند.» (با استفاده از ترجمه محمدعلي فروغي). من نميگويم منظور دكارت قطعا اين بوده كه ميفهمم. اصولا در برابر اين شكاك بزرگ تاريخ به اين سادگي از قطعيت حرف زدن كار سادهاي نيست، اما احتمالا يكي از انگيزههايش پاسخ به منتقداني است كه به او ميگويند: «تو با اين حرفها ميخواهي بگويي بيشتر از ما ميفهمي يا عقل بيشتري داري؟!» دكارت همان اول كار با نوشتن اين جملات راه اين ايرادگيريها را بسته و فروتنانه ميگويد: قبول دارم كه همه ميفهمند، اصلا عقل به يكسان توزيع شده و هيچ كس از اين بابت شكايت ندارد، حرف من اين است كه روش به كار بردن آن را خوب نميدانيم.
به پيروي از اين بزرگوار، حرف من هم در اين يادداشت كوتاه همين است. روشنفكري و روشنفكران در ايران همواره در معرض انواع و اقسام اتهام و نقدها و انتقادها بوده. حاشا و كلا كه مخالف اين نقدها باشم. خيلي هم خوب است. اصلا روشنفكري يعني نقد و انتقاد و چه بهتر كه اولين كسي يا چيزي كه نقد ميشود، خود روشنفكران و جايگاه شان باشد. هيچ آداب و ترتيب هم نبايد گذاشت، چون هرگونه حد و حدودي دردسرساز و مشكلآفرين است. قصد و نيت منتقدان را هم نبايد كاويد. انگيزهخواني درست نيست. بايد خوشبين بود و فرض را بر اين گذاشت كه منتقدان واقعا دلباخته و شيفته حقيقتاند، يا دلشان براي وطن ميسوزد، يا ميخواهند گرهي از كار فروبسته مردم و جامعه باز كنند. كاري با اين نداريم كه برخي احتمالا دنبال تخطئه اهل فكر و انديشه به هر بهانهاي هستند يا ميخواهند سري در سرها در بياورند و حرفهاي شيك و قشنگ بزنند. اظهر من الشمس است كه نقد و انتقاد از روشنفكري و روشنفكران، با هر انگيزهاي كاري بيخطر و جذاب است. يك كليتي مبهم و نامشخص به اسم روشنفكران و روشنفكري را به سادگي ميشود كوبيد و همه بدبختيها را به گردن آن انداخت. همه از اين كار راضياند، طرفداران قدرت مستقر يا منتقدان آن يا ... پس حرف اين يادداشت چيست؟ اينكه همانطور كه آقاي دكارت گفته، ما هم مثل منتقدان عقل داريم و ميفهميم. فرق بين نقد روشمند و عالمانه و مستند با حرفهاي كلي را ميفهميم. از آغاز تاريخ روشنفكري در ايران نقدهاي روشمند از آن كم نبوده، به همين چند نام بسنده ميكنم: فريدون آدميت، عبدالهادي حائري، جلال آلاحمد، جواد طباطبايي، مهرزاد بروجردي، فرزين وحدت، نگين نبوي، علي قيصري، محمد منصور هاشمي، محمد جواد غلامرضا كاشي، داريوش رحمانيان، سيدعلي محمودي، علي ميرسپاسي، علياصغر حقدار، حسن قاضي مرادي، رضا برون و... همه اين نامها، خوب يا بد، درست يا غلط، ضعيف يا قوي، همت كردهاند و به جاي ادعاهاي مبهم و كليگويي، يك يا چند روشنفكر يا جريان روشنفكري را برگزيدهاند و با ارجاع به آثارشان و به شكل روشمند آنها را نقد كردهاند. اين غير از ادعانامه نوشتن عليه روشنفكري و روشنفكران و شكستن همه كاسه كوزهها بر سر آنهاست. خلاصه اينكه همه كس حق دارد روشنفكري و روشنفكران را نقد كند، اما همانطور كه دكارت گفت، ما هم عقل داريم و فرق دوغ و دوشاب را ميفهميم.