درباره مساله جنگ
بسيج جامعه ايران براي دفاع، همچنين آزادسازي مناطق اشغالي، موجب شد تا مولفههاي تفكر امام درباره جنگ و شاكله آن، قوام پيدا كند.
به نظر ميرسد مولفه سياسي- اجتماعي و تحول روحي، ابتدا تفكر دفاعي را در برابر حمله عراق شكل داد و در عمل، پشتوانه شكلگيري قدرت تهاجمي ايران قرار گرفت. توضيح ياد شده از اين جهت اهميت دارد كه ارتباط مولفههاي مختلف را با يكديگر و هر سه را در قوام شاكله تفكر امام درباره مساله جنگ، در تعامل با جنگ و جامعه به تصوير ميكشد.
با فرض اينكه مولفههاي سه گانه در يك بستر تاريخي و در فرآيند پيروزي انقلاب اسلامي شكل گرفته است، يكي از پرسشهاي اساسي، درباره پيشزمينهها و چگونگي تاثير مولفهها در ايجاد شالودههاي تفكر امام درباره مساله جنگ، به لحاظ نظري و عملي است. «مولفه سياسي- اجتماعي» و «تحول روحي» گرچه با وقوع جنگ مورد تاكيد امام قرار گرفت، اما هر دو، ريشه در شكلگيري و پيروزي انقلاب دارد. وجه تمايز انقلاب اسلامي با مردمي بودن و «اعتقادات سياسي- ديني» بهمنزله بازتوليد صورتي از قدرت ديني- مردمي براي مقابله با قدرت سياسي- امنيتي شاه و حاميانش بود. بنابراين كاركرد دو مولفه ياد شده در انقلاب و نسبت آنها با يكديگر، مجددا با حمله عراق بازتوليد شد و مفهوم «دفاع همهجانبه و مردمي» را در برابر تجاوز عراق شكل داد.
مولفه سوم به معناي شكلگيري استفاده از «قدرت نظامي»، برآمده از تحول حاصل از وقوع جنگ از يكسو و از سوي ديگر، شكلگيري دفاع مردمي بر پايه دو مولفه تحول سياسي- اجتماعي و تحول روحي در مردم، است. با اين توضيح، شاكله تفكر امام درباره مساله جنگ، در درون تحولات جنگ، صورتبندي و بنيان نهاده شد.