اعتماد| جبران خليل جبران در كتاب پيامبر ميگويد: فرزندان شما به حقيقت، فرزندان شما نيستند. آنها دختران و پسران زندگياند در سوداي خويش. اين جوهرحيات است كه به شوق ديدار خويش هر دم از گوشهيي سر بر ميكند. آنها از كوچه وجود شما ميگذرند، اما از آن شما نيستند و اگر چه با شمايند، به شما تعلق ندارند. عشق خود را بر آنها نثار كنيد، اما انديشههايتان را براي خود نگه داريد زيرا آنها را نيز براي خود، انديشهيي ديگر است. جسم آنها را در خانه خود مسكن دهيد، اما روح آنها را به آينده واگذاريد؛ چرا كه روح آنها در خانه فردا زيست خواهد كرد كه شما حتي در رويا نيز نميتوانيد به ديدار آن برويد. ممكن است تلاش كنيد كه شبيه آنان باشيد، ولي مكوشيد كه آنان را مانند خود بار بياوريد، زيرا زمان به عقب باز نخواهد گشت و با ديروز درنگ نخواهد كرد. شما كماني هستيد كه از چله آن، فرزندانتان چون تيرهاي جاندار به آينده پرتاب ميشوند. كماندار – كه همان پروردگار هستي باشد- نشانه را در بينهايت ميبيند و با قوت، شما را خم ميكند تا تيرهايش با شتاب به دوردست پرواز كند. بگذاريد فشار اين خم شدن، با شادماني همراه باشد زيرا كماندار هم تيرهاي پرشتاب و رو به آينده را دوست دارد و هم ثبات و استحكام كمان را. نگاه نسلهاي مختلف به دين ممكن است متفاوت باشد، و اين تفاوت عواقب و نگرانيهايي هم به دنبال دارد، از آنجا كه نزديك به ايام رحلت پيامبر اسلام هستيم، تصميم گرفتيم نگاه جوانان به مقوله دين را از منظر يك كارشناس بررسي كنيم. با آقاي مسعود خشنودزاده، كارشناس ارشد رشته فلسفه و از مدرسين حوزه علميه به گفتوگو نشستيم تا از نگاه ايشان به بررسي اين مساله بپردازيم.
ما بايد زبان جوان را بدانيم، از طرف ديگر نبايد منفعل باشيم و بگوييم كه چون ميخواهيم با زبان جوانها صحبت كنيم، پس بياييم اعتقادات شخصيمان را كنار بگذاريم تا بتوانيم با جوانان ارتباط مثبت برقرار كنيم. اما ادبيات جوانها يك سري اصطلاحات خاص خودشان است كه ريشه در انديشهشان دارد. ما شايد كمتر توانستيم با اين ادبيات آشنا باشيم و صحبت كنيم. پشت اين اصطلاحات يك انديشه وجود دارد و بهتر بگوييم يك نوع نگاه هست
محتواي دين را ما شايد خيلي خوب به جوانان منتقل نكردهايم يا شايد حوصله انتقال آن به جوانان را نداشتهايم. ما بايد سعي كنيم آموزههاي ديني را به صورت عقلاني و مدلل برايشان بيان كنيم، جوان امروز در هر رشتهيي كه تحصيل كند، بالاخره با حداقلهاي منطق آشناست، ما اگر بخواهيم صرفا آموزههاي ديني را برايشان نقل كنيم و استدلال و حكمتي را كه پشت اين آموزهها وجود دارد بيان نكنيم، شايد حرفهاي ما را نپذيرند
فاكتورهاي اجتماعي و خانوادگي چقدر در نوع نگاه جوانان به دين تاثير دارند؟
در تربيت مذهبي خانواده در درجه اول اهميت قرار دارد، ما شايد در تربيتهاي خانوادگي هم كمي اهمال كردهايم، اما هم خانواده بسيار مهم است و هم نظام آموزشي. به نظر من هم نگاه خانوادگي مقداري ضعيف است، هم برخي از متوليان تربيتي پاسخ شفافي ندارند كه با تكيه بر آن پاسخها بخواهند جوانان را اقناع كنند. بايد اين شبهات بررسي شود، نقاط كور را پيدا كنيم، و پاسخ درستي براي سوالات درست پيدا كنيم، و به جوانان آموزش بدهيم، بعد توقع داشته باشيم كه جوانهاي ما اين مشكلاتشان حل شود.
در آموزههاي ديني ما آمده است كه فرزندانتان را براي زمانه خودشان تربيت كنيد، به نظرتان چقدر اين فرصت براي جوانان وجود دارد تا بتوانند متناسب با موقعيت زمانه خودشان آموزههاي ديني را دريافت كنند؟
اين مساله كمي پيچيده است، از طرفي ما بايد زبان جوان را بدانيم، از طرف ديگر نبايد منفعل باشيم و بگوييم كه چون ميخواهيم با زبان جوانها صحبت كنيم، پس بياييم اعتقادات شخصيمان را كنار بگذاريم تا بتوانيم با جوانان ارتباط مثبت برقرار كنيم. اما ادبيات جوانها يك سري اصطلاحات خاص خودشان است كه ريشه در انديشهشان دارد. ما شايد كمتر توانستيم با اين ادبيات آشنا باشيم و صحبت كنيم. شما آقاي شهاب مرادي را ببينيد، ايشان وقتي صحبت ميكنند، مردم و بيشتر جوانان جذب صحبتهايشان ميشوند، شايد ايشان ادبيات به معناي اصطلاح و تكيه كلام جوانها را به كار نبرند، اما پشت اين اصطلاحات يك انديشه وجود دارد و بهتر بگوييم يك نوع نگاه هست، كه شايد ايشان به اين نگاه رسيده باشند. چون ادبيات لايه رويين انديشه است. نگاه جوان به جهان را اگر درك كنيم، بعضي از اصطلاحات رايج بينشان را هم شايد ما نپسنديم، اما اگر به نگاه يك جوان به جهان برسيم شايد بتوانيم يك ارتباط مثبت با او برقرار كنيم. اما متاسفانه ما تصور ميكنيم كه اين جوانها چون نگاهشان هم افق با بزرگترها نيست، پس نگاه خطايي است. اين محصور كردن روش شناخت، كه ما فكر كنيم فقط روشي كه ما داريم روش درستي است و به خودمان بقبولانيم كه نگاه جوانها نگاهي است كاملا حقيقي، شايد يك خطاهايي داشته باشند اما نگاهشان ميتواند در عرض نگاه ما باشد، يعني شايد نگاه ما هيچ برتري به نگاه يك جوان نداشته باشد. اول بايد اين نگاه را بپذيريم و به آن هويت بدهيم، بعد ميتوانيم با او يك گفتوگوي مثبت برقرار كنيم. اما وقتي قبولشان نداريم، و با طرح نخستين شبهه و سوال ميگوييم نگاه تو نگاه غلطي است، ديگر جايي براي گفتوگو باقي نميماند. نخستين شرط گفتوگو پذيرش طرفين است، توقع داريم كه جوانان ما را صد درصد بپذيرند، اما ما حاضر نيستيم آنها و نوع نگاهشان را بپذيريم.
در دين ما تاكيد خاصي بر توجه و احترام به جوانان شده است، دليل اين تاكيد روي اين قشر از جامعه چيست؟
جوانها داراي فطرت پاكي هستند، كه كمتر از بزرگترها درگير خطا شده است، و به همين دليل حقايق را – حقيقت هنري، فرهنگي، علمي – بهتر ميتوانند دريافت كنند. يك جوان در حال ساختن و شكل دادن به شخصيت خود است، تاكيد پيشوايان دين ما هم به همين دليل است كه اين جوان هنوز شخصيتش شكل نگرفته، يا كمتر شكل گرفته، و قابليت تغيير دارد. اين قابليت يك شمشير دو لبه است، اگر رهايش كنيم، ممكن است شكل ناهنجاري بگيرد، اگر هم سخت بگيريم ممكن است به نوع ديگري ناهنجار شود. برقراري گفتوگو و اقناع جوانها باعث ميشود كه جوانها بتوانند با نگاهي به آينده، در خدمت جامعه شان باشند. اينكه اصلاح جامعه را به جوانان بسپاريم كار بسيار خوبي است، اما شرطش اين است كه بتوانيم فطرت پاك جوانها را شكوفا كنيم، و اين شكوفا شدن هم تنها با عمل به سخنان نيكو اتفاق ميافتد.
ما يك شخصيت بزرگواري در قرن معاصر داشتيم كه بينظير بودند، آيتالله بهجت، ايشان شايد تفاوت سنيشان با ما 50 سال بود، و با نسل بعد از ما 70 سال فاصله سني داشتند، اما زماني كه صحبت ميكردند، جوانها از طيفهاي مختلف، شيفته ايشان بودند، به دليل اينكه ايشان اولا با رفتارشان الگوي مناسب جوانان بودند، دوما جوانها وقتي ميديدند كه يك انسان نيكو رفتار و نيكو گفتار كه به همهچيز اهميت ميدهد، و برايشان تفاوتي ندارد كه طرف مقابلش چه جايگاهي دارد، مهم اين است كه او يك انسان است با يك انديشه، و يك تفكر، شيفته ايشان ميشدند.
اسلام روي جوانان تاكيد دارد، هم به دليل فطرت پاكشان و هم به دليل اينكه آنها موتور محركه جامعه هستند و جامعه بايد بر اساس انديشه بزرگترها در كنار انديشه جوانان ساخته شود. نكته بعد هم اين است كه جوانان توانايي تغيير را دارند، وقتي هم كه خطا ميكنند به راحتي ميتوانند خودشان را اصلاح كنند.
يكي از خصوصيات جوانان پرسشگري است، فكر ميكنيد محتواي ديني جامعه ما چقدر ميتواند پاسخگوي سوالات روز جوانان باشد؟
محتواي دين را ما شايد خيلي خوب به جوانان منتقل نكردهايم يا شايد حوصله انتقال آن به جوانان را نداشتهايم. ما بايد سعي كنيم آموزههاي ديني را به صورت عقلاني و مدلل برايشان بيان كنيم، جوان امروز در هر رشتهيي كه تحصيل كند، بالاخره با حداقلهاي منطق آشناست، ما اگر بخواهيم صرفا آموزههاي ديني را برايشان نقل كنيم و استدلال و حكمتي را كه پشت اين آموزهها وجود دارد بيان نكنيم، شايد حرفهاي ما را نپذيرند. چون خودشان توانايي استخراج آن استدلال را ندارند. اما اگر بياييم اين آموزهها را به صورت برهان و حكمت و فلسفه و استدلال منطقي به آنها ارايه كنيم، اين شكل از ارايه را بيشتر ميپذيرند. اين به معني دوري از حديث يا قرآن نيست، ما بياييم حكمتهاي قرآن را با زباني كه امروزه قابل فهم است براي جوان بيان كنيم. شما اگر به كتاب مفاتيح الحياة آقاي جوادي آملي رجوع كنيد همين مورد را ميبينيد، همه مباحث حكمي قرآن را به شكل استدلالهاي همه فهم مطرح كردهاند كه هر كسي در جستوجوي حقيقت باشد و اين كتاب را مطالعه كند اين حكمتها را درك ميكند. اين روش متاسفانه در جامعه كمرنگ است. همه ميخواهيم با توجه به نص صريح آيات و روايات بدون اينكه حكمت آن را بدانيم، ديگران را ارشاد كنيم. نتيجه اين ميشود كه امروز اين اتفاق افتاده است كه نسل امروز در عين جستوجوگر بودن، دانش مورد تصور ما را ندارند.
در حال حاضر در دوره دبيرستان ميبينيد كتابها پر از احاديثي است كه حكمتهاي آن براي بچهها گفته نميشود. و دانشآموز فقط براي كسب نمره اين احاديث را حفظ ميكند. يا در كتابهاي اخلاق و معارف دانشگاه يك اشاره كوتاهي به حركت جوهري ملاصدرا شده است، اما يك بخشي از آن انتخاب شده كه هيچ ارتباطي به پرسشهاي ذهني جوانان ندارد، و اين موضوع كاملا تخصصي است و مربوط به رشته فلسفه.
گاهي شاهديم كه براي برخي جوانان دين در حد يك نياز معنوي است، به نظر شما اين نگاه اشتباه است و بايد تصحيح شود يا درست است و ميتوان به سمت و سوي صحيحتر هدايتش كرد؟
اصل اين نگاه مقدس است، اينكه من وقتي در يك تنگنا قرار ميگيرم به اين نتيجه ميرسم كه به يك نيروي ماورايي نياز دارم خوب است. يك روز كسي از امام صادق پرسيد كه اصلا خدا هست؟ امام فرمودند تا به حال شده كشتيات بخواهد غرق شود، در اين شرايط چه ميگويي؟ مرد گفت: در دلم ندايي ميگويد اي كاش نجات پيدا كنم، امام فرمود: اين ندا همان اعتقاد به خداست.
اينكه در مشكلاتمان به خداوند رجوع كنيم، يك ميل مقدس است. فقط خطر اين امر آنجاست كه ما دين را كاهش بدهيم و بگوييم فقط اين توسل كردن دين است. اين نگاه غلطي است. براي اينكه اين نگاه را اصلاح كنيم بايد نيازهاي جوان را با يك نگاه موشكافانه در نظر بگيريم و از منظر روانشناسي، ديني و جامعهشناسي پاسخهاي مناسب اين نياز را پيدا كنيم و اين پاسخها را در قالب كلاسها يا مقالات يا سمينارهاي دانشگاهي به آنها ارايه كنيم. البته اين طور كه بگوييم دين براي اين سوال پاسخهاي متفاوت دارد، يكي از پاسخها اين است، باقي پاسخها را با توجه به امكانات و مراجع علمي و ديني كه در اختيار داريد پيدا كنيد. به جاي اينكه پاسخ يك مساله را به جوانان بدهيم ميتوانيم راه رسيدن به پاسخ مساله را نشانش بدهيم، لذت كشف پاسخ يك مساله ميتواند انگيزه ايجاد كند براي حل مسائل ديگر.
به يك شكلي جوان را وادار به انديشيدن كنيم، چون اينكه شما بگوييد ما همه نيازها و سوالات را پاسخ ميدهيم درست نيست. براي يك مساله ممكن است از دين پاسخهاي بسياري را بتوان استخراج كرد، ميتوانيم يك جواب را استخراج كنيم و بگوييم راهها و زمينهها و ابزار متفاوتي وجود دارد كه شايد پاسخي در عرض اين جوابي كه من به آن رسيدهام را بتواند استخراج كند، يا شايد پاسخي در طول اين جواب بتوان پيدا كرد. البته اين منوط به اين است كه ما هر مسالهيي را به جوانان واگذار نكنيم، مسائل را بايد دستهبندي و طبقهبندي كرد و يك سري خط قرمزها هم وجود دارد كه بايد رعايت شود.
به عبارت بهتر همان نيازي را كه در سختيها به خداوند احساس ميشود ميتوانيم تعميم بدهيم به شرايط مختلف و براي جوان اين شفافيت را ايجاد كنيم كه در برخي موارد دين نظري ارايه نداده و به عهده انسان گذاشته است تا انتخاب كند، در مواردي ارشاد كرده و در مواردي هم قانون ارايه داده، در برخي موارد هم محدوديت ايجاد كرده است. از جوان بخواهيم كه با احتساب اين موارد به دنبال پاسخ مناسب براي سوالات و نيازهاي خود برود، البته در اين مسير حضور يك راهنما يا مربي آگاه را هم بايد در نظر بگيرد. اما از آنجا كه كنار هر جواني نميتوانيم يك راهنماي آگاه را تعريف كنيم، ميتوانيم كرسيهاي آزادانديشي، گفتوگوهاي بين انديشهها و فرهنگها يا گفتوگوي تمدنها كه ما در دوران خوش اصلاحات داشتيم، را ترويج كنيم. اين كرسيهاي آزادانديشي شايد اگر در دبيرستان و دانشگاه و حوزه مورد حمايت باشد، شايد بسياري از اين مشكلات فعلي ما حل شود. چون جامعه ما در حال گذار از سنت به مدرنيته است. بايد اين توانايي را داشته باشيم كه اين دوران را با كمترين آسيب پشت سر بگذاريم.
يك مشكل ديگري كه داريم ابزارهاي اينترنتي است، اين ابزارها انسانها را از عميق بودن دور كرده است. من طلبهها و دانشجوهايي را ميشناسم كه ساعتها با اين ابزار به قولي اغفال جمعي اوقاتشان را ميگذرانند. اين مطالعه نكردن و كمبود تعمق و انديشيدن بزرگترين ضرر و آسيب را به جامعه ميرساند.
گاهي جوانان ميگويند همان حرفهايي كه پدر بزرگم به پدرم گفته را پدرم هم به من ميگويد و ترجيح ميدهند با انديشههاي فيلسوفان و روانشناسان يا جامعهشناسان امروزي اين معناي تازه ديني را در زندگيشان پيدا كنند، نظر شما به عنوان كسي كه از نزديك با جوانان در ارتباط هستيد، چيست؟
اينكه ميگويند پاسخهاي لازم به نيازهاي تازهشان را در دين پيدا نميكنند، دليلش اين است كه ما به عنوان متوليان امر آموزش طريقه درست نگاه كردن به امور را به آنها آموزش ندادهايم، و فقط همان نگاهي را كه خودمان داشتيم به آنها منتقل كردهايم. نگاه نسل گذشته شايد نگاه درستي بوده، اما اين گفته اميرالمومنين را هم بايد در نظر بگيريم كه فرمودهاند: «فرزندانتان را براي آينده تربيت كنيد.» ما نهتنها نگاه نويي نداشتيم، بلكه حتي اجازه هم ندادهايم كه جوانها نگاه تازهيي به مسائل، خصوصا دين داشته باشند و مدام افكارشان را محدود كردهايم.
البته يكي از عوارض دوران عبور در جامعه هم همين است. بايد سعي كنيم اين نگاه و پويايي فكر جوانان را محترم بدانيم، كتاب مفاتيح الحياة آيتالله جوادي آملي همين نگاه را ميخواهد به ما بدهد و سعي دارد بگويد كه دين به ما چه ميخواهد بدهد؟ يا از ما چه توقعاتي دارد. در اين كتاب غالب مسائل فردي و اجتماعي كه يك انسان معاصر با آن روبهروست را بيان كرده و موشكافانه به مسائل نگاه كرده، موضوع را به مساله تبديل كرده، و پاسخ مساله را با توجه به روايات ديني ارايه كرده است. در عرض چهار - پنج سال حدود 200 هزار نسخه از اين كتاب منتشر شده است، اين نگاه درست و اين روش درست برخورد با دين را وقتي ارايه ميدهيم، مردم جذب ميشوند.
شما به عنوان كسي كه از نزديك با جوانان در ارتباط هستيد، نگاه جوانان به دين را چطور ارزيابي ميكنيد؟
جوانها احساس نياز ميكنند به دين، مشكل اينجاست كه وقتي جوانان اقبال به دين دارند، ما به قدر كافي نميتوانيم آنها را اقناع كنيم؛ در نتيجه اين مشكل شايد بهتر باشد بگوييم اين مساله در نسل بالاتر ريشه دارد. شور و هيجان و حركت جوانها وقتي به ما ميرسد، ما به جاي اينكه اين شور را تبديل به شعور كنيم، يا همان شور را باقي ميگذاريم، يا اينكه طرد ميكنيم اين هيجانات را. البته هستند كساني كه با اين شور و حرارت جوانان برخورد صحيح دارند و به مسير درست هدايتش ميكنند. اما خود جوانها نگاهشان نگاه شورآفرين و شعورآفرين است.
به نظرم بايد به جوانها اعتماد كرد و اين اعتماد كردن نبايد صرفا شعار باشد. ممكن است آزمون و خطا كنند اما خطايشان قابل چشمپوشي است، پيامبر از جوانان براي فرماندهي لشگر در جنگهاي مهم استفاده ميكردند. در دوران اخير امام به جوانان اعتماد كردند و ديديم كه انقلاب و جنگ و اتفاقات سالهاي ابتداي انقلاب همه بر اساس همين اعتماد شكل ميگرفت. اما چه اتفاقي افتاده است كه همان جوانها حالا كه سن و سالي ازشان گذشته، حاضر نيستند به جوانها اعتماد كنند؟