سقراط منشي در انديشه ديني
روش او در تفسير قرآن (و بازخواني نهجالبلاغه)، تاويلي-كاربردي يا هرمنوتيك-پراگماتيك بود: نوعي معناكاوي كه نه فقط دلمشغول ريشهشناسي واژگان يا اشتقاق اتيمولوژيك كلمات، بلكه بيشتر متوجه كاربست و معطوف به پيامدهاي عملي تعبير متن بود، در راستاي فراهمآوردن شرايط امكان فهم كلام قدسي در افق آينده و نحوه مفاهمه و استفاده امروزين آن. ويژگي اين روش بازخواني، خصلت غيرمتافيزيكي و غيرتئولوژيك بودن آناست. تفسير «نوين» (نام ديگر قرآن)، نه تفسيري كلامي، فلسفي يا عرفاني، بلكه تفسيري است نو از كلام و درك درست متني است كه در زمان ظهور خويش، پيامي «نو»، عملي و انقلابي، بوده است، به معناي معنوي اين كلمات، يعني سخني تغيير و تحولآفرين در بينشها، رويكردها و رفتارهاي فردفرد آدميان. سخني كنشگر يا كنشگري سخن. سخن «خداي زنده». و شنفتن آن هربار چنانكه گويي هماكنون و هماينجا بر شنونده، فرو ميبارد. تفسيري كه خطاب به مردم، ساده و روان و روشن سخن ميگويد و هدفش متمايز ساختن مرزهاي راستي و درست (كار)ي است («فرقان»، باز نامي ديگر براي «قرآن»، فراخوان خواندني). «استاد» اين تفسير را بهشخصه ميزيست و گويي درد-و-لذت فهم معناي متن را تا مغز استخوان خود حس ميكرد و چو بيد بر سر ايمان خويش ميلرزيد و «خشيت» ديني او در كلام و عمل كمنظير بود. و عجيب اينكه همين «ترس و لرز»- آگاهي اما، نه تنها جايي براي جزمباوري متعبدانه و متصلب باقي نميگذاشت، بلكه بهعكس و بهنحوي متناقضنما، باب نوآوري، مواجهه با حيرتهاي فلسفي، كنكاشهاي علمي و اجتهاد نظري و عملي را بر او ميگشود! يكي از سرگرميهاي استاد اين بود كه با دقت فيلمها و سريالهاي زيست حيوانات را ببيند؛ يا نظريههاي فيزيكي جديد را بشنود و ماجراي تكامل علم را پيگيرد. در عرصه اجتماعي و اقتصادي نيز كه گرايشي عدالتخواهانه داشت، در پذيرش روشها و آموزههاي نو و علمي- عملي با روحيه باز و روي گشاده برخورد و تفسير ميكرد. چنانكه بهياد دارم خود تعريف ميكرد كه چگونه با يكي از مراجع در تفسير سوره «الهمزة» (بدگوي طعنهزن) بحث و جدلي كرده بود، چرا كه ايشان ميكوشيده ربط اين مفهوم را با بخش دوم توصيفي آيات عليه سرمايهاندوزي، ناديده انگارد و... «استاد» اما بهصراحت سوسياليسم دموكراتيك شورايي را، همچون آيتالله طالقاني، نزديكترين نظام اقتصادي به «قسط» و عدل قرآني ارزيابي ميكرد (ر. ك. ترجمه «مباني اقتصادي در اسلام»، ع. جودةالسحار، ۱۳۲۵). و مبتني بر همين نوع ايمان ديني و سبك تفسير متن مقدس و آموزههاي بنيادين آن بود كه استاد آرمانهاي ميهندوستي، آزاديخواهي، مردمسالاري سياسي، رشد-و-توسعه عادلانه اجتماعي- اقتصادي و در اساس، تعهد و مبارزه خود را داراي پشتوانه عميقي در جهانبيني توحيد و انسانشناسي فلاح ميدانست. در اينراه او چهرههاي برجستهاي چون طالقاني و زنجاني (نخشب، بازرگان، سحابي، و..) را همفكر و همراه و همتا و در كنار خود مييافت. نقش فعال سياسي استاد را در رخدادهاي ملي مانند جريان خلع يد و انتخابات و..، از دوران نهضت ملي بدينسو، با همين نگاه ميتوان تحليل كرد.