خوانشي بر كتاب
«نگهبان تاريكي»
نوشته مجيد قيصري
داستان
داستان است
علي براتي گجوان
دستهبنديهاي مرسوم جز آنكه نويسنده را ملزم به رعايت خطوط فرضي سبكها و گرايشات ادبي كند چيزي نيست و گاه جلوي خلاقيت لازم براي نويسنده را ميگيرد. داستان در وهله اول بايد داستان باشد و چيزي براي مخاطب به ارمغان بياورد و هر متن ادبي نيز داستان نيست.
نگاه متفاوت به حوادث تاريخي هم چيز بدي نيست اما الزاما بايد ماحصل كار داستان باشد چرا كه داستان، داستان است. «نگهبان تاريكي» مجيد قيصري يك نمونه از نگاه متفاوت به مقوله جنگ است كه نويسنده در آن سعي در ابراز حوادث ناديده و ناخوانده جنگ داشته است. نگاه به جهان داستاني مجيد قيصري در «نگهبان تاريكي» اين نگاه را بارور ميسازد كه حوادث سالهاي جنگ هنوز هم در دل خود حرفهاي ناگفته بسياري دارد. اما اينكه چگونه بيان شود هنوز كه هنوز است جاي سوال است. آيا هر موضوع توانايي بالقوه داستان شدن را دارد؟ به پاسخ اين پرسش كمي بايد با ترديد نگاه كرد. با نگاهي ريزبينانه به مقوله زبان و روايت در «نگهبان تاريكي» به اين نكته ميتوان دست يافت كه زبان اثر و روايت آن دچار التهاب و اضطراب متني
است.
اضافهگويي يا حضور شديد نويسنده در متن، خود يك چاله بزرگ براي خوانش داستانهايي است كه قرار است با موضوعات متفاوت خود نگاهي متفاوت به خواننده تزريق كند. اين نگاه رمانگونه در متن داستان كوتاه شايد يكي از مشكلات زباني اثر در حوزه روايت است. شخصيتپردازي نيز مرهون همين نگاه است. اين انتخاب متفاوت به ديد متفاوت و پاپانبندي متفاوت در اثر هم تسري داده شده است. جنگ در «نگهبان تاريكي » سفيد نيست، سياه هم نيست، خاكستري است. در داستان «نگهبان تاريكي» ما با ماليخوليا و مازوخيست فردي مواجهيم كه بعد از جنگ در مواجهه با دشمناني كه قالب ذهني او شدهاند خود را در پناه تاريكي قرار ميدهد و در پس پنجرهاي به نگهباني از سياهي
ميپردازد.
مجيد قيصري با شناخت در حوزه روانشناسي بايد نگاهي روانكاوانه در بستر فهم شخصيتهايش ايجاد ميكرد. آدمهاي داستان او اصلا پيچيده نيستند؛ آدمهايي سادهاند محصور در مقولهاي به نام جنگ كه واكنشهاي آنها در ساحت ساخت شخصيتهايشان قرار نميگيرد. به هر روي مجموعه «نگهبان تاريكي» كتاب بدي نيست و چندين داستان آن بسيار خوب از كار درآمده است و موفقيتهايي را خلق ميكند كه نفس مخاطب را به شماره مياندازد.