مديريت غيرمشاركتي و بيانگيزگي دانشآموزان
خديجه پاك ضمير
معلم
يكي از بزرگترين شعارهاي مديريت امروز، ايجاد انگيزش در ميان افراد است و آموزش و پرورش نيز همانند هر دستگاه ديگري از اين امر مستثني نيست و مساله انگيزش يكي از دغدغههاي اصلي آن به شمار ميرود. با گسترش روز افزون بيانگيزگي تحصيلي در ميان دانشآموزان و پيامدهاي حاصل از آن همچون فرار از مدرسه، روي آوردن به مواد مخدر، اقدام به رفتارهاي ضد اجتماعي نظير اغتشاش در كلاس، درگيري با معلم و ديگر دانشآموزان و مواردي از اين قبيل، امروزه اين مساله به يكي از چالشها و معضلات اصلي نظام آموزشي ما تبديل شده است و با وجودي كه راهكارهاي متعددي از سوي كارشناسان تعليم و تربيت براي حل اين معضل ارايه شده است همچنان نظام آموزشي ما با آن دستوپنجه نرم ميكند. شايد يكي از دلايل اصلي آن اين است كه در نظام آموزشي كنوني كمتر به مسائل انگيزشي و خواست دروني دانشآموزان توجه ميشود. همه ما انسانها با پنج نياز بنيادي شامل بقا، احساس تعلق، قدرت، تفريح و آزادي كه در ساختار ژنتيكي ما تعبيه شده است، برانگيخته ميشويم. رفتار ما نيز در هر لحظه بهترين تلاش ما براي برآورده ساختن يك يا چند نياز از اين نيازهاست. از اين رو اگر كاري از ما خواسته شود كه يك يا چند نياز بنيادي ما را برطرف سازد آن را با كمال ميل و سختكوشي انجام خواهيم داد. در مدرسه نيز اگر تقاضايي از دانشآموزان وجود داشته باشد كه هيچ يك از نيازهاي آنها را برآورده نسازد، آن را باكيفيت بسيار پايين انجام خواهند داد يا اصلا انجام نميدهند از اين رو يك مدير آموزشي و يك معلم كارآمد به خوبي ميداند كه نياز به قدرت و نياز به تعلق داشتن از عمدهترين نيازهاي دانشآموزان است و از آنجاييكه براي نوجوانان بسيار دشوار است نياز به قدرت خود را برآورده سازند، پس يك مدير كارآمد همواره تلاش خواهد كرد كه فعاليت درسي و محيط كلاس را به گونهاي طراحي كند كه دو نياز مزبور دانشآموزان را برآورده سازد. دانشآموزي با كسب نمرات درخشان در درس رياضي احساس قدرت ميكند و ديگري اين احساس قدرت را در برهم زدن نظم كلاسي به دست ميآورد.
آنچه امروز در كلاسهاي درس رخ ميدهد به سختي نيازهاي دانشآموزان را برآورده ميسازد چرا كه در اين كلاسها غالب فعاليتهاي درسي به صورت انفرادي صورت ميگيرد و مباحثههاي گروهي هنوز جايگاه چنداني در فرآيند يادگيري ندارند. در حالي كه تجربه ثابت كرده است كه تنها در قالب يادگيري و آموزش مشاركتي است كه نياز دانشآموزان به قدرت و احساس تعلق به ديگران (افراد گروه) برآورده ميشود لذا تنها مديراني با تفكر و رويكرد مشاركتي هستند كه به خوبي به اين امر واقفند.
گرچه اجراي راهكارهاي آموزش مشاركتي در مدارس به اگرهاي بسياري بستگي دارد اما بدون شك اين اقدام سنگ بناي يك كار كيفي در مدارس است. نگاهي به عملكرد دانشآموزان در فعاليتهاي فوق برنامه كه همگي از نوع فعاليتهاي مشاركتي هستند به خوبي بيانگر اين واقعيت است. آنها هنگامي كه وارد اين فعاليتها ميشوند، سخت تلاش ميكنند چرا كه خواهان تفريح، آزادي، قدرت و روابط بين فردي هستند كه ميتوانند آنها را در اين فعاليتها بيابند؛ چيزي كه در كلاسهاي آموزشي ما وجود ندارد. از آنجاييكه دانشآموزان در سيطره مديريت رييسمآبانه در مدرسه و كلاس درس قرار دارند، نقشي در تعيين نحوه مشاركت در برنامه درسي كلاس براي آنها درنظر گرفته نميشود. به همين دليل آنها قادر نيستند، تصوير معلم يا آموزش دريافت شده را به دنياي كيفي (رفع نياز) خود وارد كنند. هنگامي كه يك دانشآموز تصوير مدرسه را از دنياي كيفي خود خارج ميسازد گرچه ممكن است به دلايل مختلف مدرسه را ترك نگويد اما او ديگر حتي براي حداقل يادگيري نيز تلاش نخواهد كرد. بنابراين اگر ما بخواهيم بدون توجه به نقشي كه دنياي كيفي در زندگي افراد دارد آنها را مديريت كنيم در اين كار موفق نخواهيم شد. بسياري از دانشآموزاني كه ترك تحصيل ميكنند اغلب به مشاغلي روي ميآورند كه در اين مشاغل نسبت به فعاليتهاي درسي تلاش بيشتري از خود نشان ميدهند چرا كه به خوبي در مييابند فعاليت در اين مشاغل بيش از فعاليتهاي درسي نيازهايشان را برآورده ميسازد. در حالي كه در اين ميان نميتوان از پول به عنوان عامل مهمي در رفع نيازهاي آنها چشم پوشيد اما عامل ظريف ديگري نيز در اين مساله به چشم ميخورد.
بسياري از آنها شاهد سودمندي كاري هستند كه از آنها خواسته ميشود مثل رعايت حرمت مشتري، سرعت عمل و غيره.
در حالي كه نميتوانند به آساني نظير چنين سودمندي را در فعاليتهاي درسي ببينند. واقعيت اين است كه نيازهاي ژنتيكي ما چيزي در مورد زمان نسبتا دور نميداند و خواهان دست يافتن به احساس خوب در لحظه است و همين مساله و نيز نبود اطمينان به آينده شغلي، پاداشهاي دور و درازي كه در قالب ساختن آينده بهتر از راه تحصيل بيشتر به دانشآموزان داده ميشود را بياثر ميسازد. اما با اين وجود حتي اين دانشآموزان ترك تحصيل كرده نيز، تصوير مدرسه را بهطور كامل از دنياي كيفي خود خارج نساختهاند. آنها ممكن است خواهان معلمان و فعاليت درسي نباشند اما هنوز باور دارند كه مدرسه در ذات خود ارزشمند است و اين خود گوياي اين واقعيت تلخ است كه غالب مشكلات ما برخاسته از شيوه مديريتي استبدادي حاكم در همه سطوح نظام آموزشي از مدرسه تا كلاس درس است. و هرچيزي كه رنگ و بوي استبداد را به همراه داشته باشد در دنياي كيفي هيچ كس پذيرفته نيست.
نگاه مديريتي حاكم بر آموزش و پرورش ما نگاهي رييسمآبانه است. نگاهي كه در ته خود مدرسه را نيازمند يك كشمكش دايمي ميان روسا (معلمان) و دانشآموزان ميبيند و باور دارد كه اگر روسا لحظهاي غفلت كنند دانشآموزان مدرسه را تخريب خواهند كرد. اما واقعيت تاسف آورتر اين است كه مدارس ما مدتهاست كه چيزي به تخريبشان باقي نمانده است.