معيار اخلاق
سيد علي ميرفتاح
هيچ عيبي ندارد كه كسي منتقد آقاي هاشمي باشد اما بيايد در تلويزيون و اشك بريزد و فضايل او را برشمرد و به خانوادهاش تسليت بگويد. ميتوان در روش و منش صد و هشتاد درجه با آقاي هاشمي مخالف بود اما هم در رثايش مقاله نوشت، هم در تشييع جنازهاش شركت كرد و هم بر مرگش دريغ گفت و افسوس خورد. يك پله از اين بالاتر. هيچ عيبي ندارد كه كسي با شيوه و سلوك آقاي هاشمي مخالف بوده باشد، همين الان هم مخالف باشد و مخالفتش را پنهان نكند، اما در عين حال ادب سوگواري را بهجا بياورد و علو درجات اخروي مرحوم را آرزو كند و خود را غمگين نشان دهد. «مردهپرستي» كه بد، مذموم و غيراخلاقي است به اين معناست كه آدمها عضو حزب باد بشوند و مطابق راي و رنگ جماعت، رنگ عوض كنند و خودشان را چيزي كه نيستند جا بزنند. دو طايفه خطرناك و بياخلاقند و ما بايد به ضرورت عقل و شرع از آنها روبرگردانيم و تا آنجا كه زورمان ميرسد طردشان كنيم؛ يكي همينها كه بوقلمونصفتند و هر لحظه به رنگي درميآيند و با بادهاي فصلي به چپ و راست ميروند و روي فراموشكاري مردمان اعتبار ويژه باز ميكنند و سوابق خود را كتمان ميكنند و به روي خود نميآورند، يكي هم مردمان بيادب و گستاخ و ناجوانمردي كه نه اسلامي رفتار ميكنند، نه انساني و نه متمدنانه. معلوم نيست كه اينها به كدام مرام و مسلكند و چه فكر و عقيدهاي دارند. نميگويم مسلمان نيستند. عقيده و ايمان چيزي نيست كه ما از بيرون حكم كنيم و مثل انگ به لباس و پيشاني ديگران بچسبانيم. اما به جرات ميگويم كه اينها بيادبند و هيچ ملاحظهاي در كار و بار و در قول و فعل خود ندارند. كسي كه بلافاصله بعد از انتشار خبر فوت آقاي هاشمي با زشتترين كلمات و با بدترين ادبيات در محيطهاي مجازي خودنمايي ميكند چيزي و كسي جز يك بيادب تمامعيار نيست. بيادب تنها نه خود را داشت بد/ بلكه آتش بر همه آفاق زد. اتفاقا هم در اسلام و در سيره و روش پدرانمان تاكيد موكد شده كه اذكروا موتاكم بالخيرات. حتما هر مردهاي بديهايي هم داشته كه به جايش قابل رسيدگياند. اما كسي كه دستش از دنيا كوتاه ميشود عقل و ادب حكم ميكنند كه خوبيهايش را برشمريم و صفات حميدهاش را بستاييم و براي غفرانش دعا كنيم. مرحوم آقاي هاشمي كه جاي خود دارند و براي ما عزيزند، ما موظفيم كه نسبت به ديگر اموات هم با احترام برخورد كنيم و نيكيهايشان را به ياد بياوريم. مثلا حالا كه مرحوم دكتر علي شريعتمداري به رحمت خدا رفته عين بيادبي و بيانصافي و بيشرمي است كه يكنفر حسابهاي شخصياش را با او به ميان بكشد و در مورد انقلاب فرهنگي يا هر امر ديگري طعنههاي زشت و زننده بزند. من اسم نميآورم اما بعضيها به اسم دفاع از ارزشها و به بهانه انقلابيگري در اين دو، سه روز حرفهايي زدند و كارهايي كردند و سيگنالهايي فرستادند كه از همين جنس است. معلوم نيست اينها به چه كسي تاسي ميكنند و مطيع امر چه كسي هستند. به كدام مذهبند و به كدام ملتند و چه عقيدهاي دارند كه حيا را خوردهاند و آبرو را قي كردهاند. بگذاريد صريحتر بگويم. ضدانقلابي كه از آقاي هاشمي در دهههاي قبل زخم خورده طبيعي است كه كينه او را به دل داشته باشد. در اين چند شب شبكههاي ماهوارهاي جولانگاهي بود براي اينها كه دلشان ميخواست يكطرفه با رييس تشخيص مصلحت تسويه حساب كنند و به قول خودشان پيامهايي به تاريخ بفرستند. اين پيامها در نظر ما كه تهران نشستهايم احمقانهاند، اما نه تاثيري دارند و نه اهميتي. حتي اگر از پربينندهترين شبكهها هم پخش شوند عين نوشته روي يخند و خيلي زود بخار ميشوند و از ياد ميروند. اينها خوب يا بد روششان همين است كه فحش بدهند و بد بگويند و راه قديمي خود را ادامه دهند. اما عرض من متوجه آنهايي است كه خود را ارزشي و معتقد نشان ميدهند، تظاهر به دينداري و انقلابيگري ميكنند اما رسما منطبقند با عملكرد ضدانقلاب. اينها حرف رهبري را در مورد آقاي هاشمي شنيدهاند، پيام تسليتشان را خواندهاند، اين تشييعجنازه باشكوه و بدرقه مردمي را ديدهاند؛ ديدهاند كه مردم چطور سنگتمام گذاشتند و از هاشمي تجليل به عمل آوردند، معذلك در نهايت بيادبي راه خود را بر خلاف ادعايشان از مردم و رهبر جدا كردند و حرفهاي واهي زدند. اين قضيه متر و معيار است و هركسي چنين كرده سزاوار است كه از جامعه دور انداخته شود كه بيادب تنها نه خود را داشت بد/ بلكه آتش بر همه آفاق زد.