• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3732 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۱۰ بهمن

روايتي از يك خبر ساده و هميشگي كه در جاده‌ها اتفاق مي‌افتد

ايستاده در كولاك بدون هيچ انتظاري

نازنين متين‌نيا

ساعت از دو نيمه شب گذشته، صداي ضربات برف روي سقف ماشين، آرام آرام ريتم مي‌گيرد و شبيه موسيقي براي لالايي مي‌شود. تا چشم كار مي‌كند خودروهاي خاموش با آدم‌هايي خسته و خواب‌آلود و البته سرمازده ديده مي‌شوند. صداي برف اما تنها صدايي است كه به گوش مي‌رسد؛ انگار نه انگار كه اين جمعيت كه بعدتر خبرها تعدادشان را حدود دوهزار خودرو تخمين مي‌زند، گرفتار و در راه مانده‌اند. يكي دو ساعت پيش از اين سكوت دسته‌جمعي، آدم‌ها از ماشين پياده مي‌شدند و توي برف تا مسيري مي‌رفتند كه ببينند اوضاع چطور است و جاده تا كجا بسته. عده‌اي هم سعي مي‌كردند همين پياده‌ها را به معاشرت بگيرند كه چه خبر و چه ديده‌اند. اما بعد از چند ساعت معطلي، ديگر اين معاشرت‌ها و خبرگيري‌هاي پياده‌ها هم تعطيل شد. برف بي‌وقفه مي‌باريد و حداقل از هر چهار ماشين، سرنشنيان يك ماشين كودكاني بودند ترسيده، كلافه و خسته. پدر و مادرها كه هيچ، آدم‌هاي ماشين‌هاي ديگر هم سعي مي‌كردند با اين بچه‌ها حرف بزنند و تاجايي كه انرژي دارند سربه‌سر بگذارند تا شايد اين ترس و كلافه‌گي از كوچك‌ترها دور شود. اما همه اينها هم براي ساعت‌هاي اوليه گرفتاري در جاده بود، چند ساعت بعد پذيرش ساده اين موضوع كه مانده‌ايم در جاده و هيچ‌چيز فايده ندارد و بايد صبوري كرد، تنها راه پيش‌رو بود. هيچ‌كس آمار درستي از دليل اتفاق نداشت، نه نيروي راهنمايي و رانندگي، نه راه و ترابري و نه حتي امدادرساني در اين چند ساعت ديده شد تا شايد در بحران ناغافل، دل‌ها كمي گرم باشد كه ديده شديم و عده‌اي نگران و مراقب هستند؛ هيچ چيز نبود. در تمام اين ساعت‌ها، فقط يك ماشين امداد هلال احمر آمد و رفت، بدون هيچ توضيحي. انگار جاده خودش وظيفه داشت تا بحران را حل كند و وظيفه ما، آدم‌هاي مانده در برف و سرما هم تحمل و صبوري بود. آنتن‌دهي ضعيف بود و اينترنتي كه هميشه در اين مواقع كمك‌كننده و كار راه‌ بنداز است و حداقل مي‌تواند بگويد چه خبر است هم وجود نداشت. جز ايستادن و تحمل به اميد آنكه آن‌جلوتر كمكي شود و راه باز، هيچ وجود نداشت و چنين راه‌حلي هم ساعت‌ها طول كشيد. راه كه باز شد بازهم توضيحي وجود نداشت، بعد سه تا چهارساعت ماندن در برف و جاده، بايد حدس مي‌زدي كه اين حجم سنگين برف و كولاك است كه راه را بسته يا هم‌وطناني كه به اميد سريع‌تر رسيدن، قاعده را شكسته بودند و وارد خطوط روبه رو شده‌اند. از نيروهاي امدادي يا پليس راهنمايي رانندگي بازهم خبري نبود. تنها يك سرباز وظيفه‌شناس متعهد، در قسمت باريك جاده ايستاده بود و تلاش مي‌كرد تا با نظم دادن به خطوط خودروها، راه باز كند.  بالاخره بعد از ساعت‌ها جاده به سمت تهران باز شد، اما در همان برف و كولاك، جاده هراز به سمت آمل بسته بود و ماشين‌ها در سكوت پشت‌سر هم ايستاده بودند. الگوي تكراري بحران مي‌گفت كه حالا حالا همان‌جا مي‌مانند و راهي نيست. مسير سه ساعته هميشگي، كش آمد و بعد از 12 ساعت به خانه رسيدم. ساعت 4 صبح بود. در خبرهاي تلگرامي مي‌گفتند كه جاده هراز به دليل بارش سنگين برف بسته شده و البته ساعت 11 شب باز شده. خبرهايي كه اصل واقعه را درست شرح نمي‌دانند و نه از جماعت خسته مانده در راه مي‌گفتند، نه عدم مديريت يك بحران ساده كه سال‌هاي سال است در جاده‌هاي كشور وجود دارد و نه از آدم‌هاي خسته‌اي كه فقط بايد بمانند و صبر كنند تا شايد راهي باز شود و جاده به مسير هميشگي‌اش منتهي.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون