بي ادب تنها نه خود را داشت بد
چند وقتي است كه ميخواهم به موضوعي بپردازم اما فكر ميكنم ممكن است سوءتفاهم برانگيز باشد و براي روزنامه دردسر درست كند يا داوري خوانندگان را نسبت به كرگدن تغيير دهد. حاشيه نروم و اصل مطلب را بگويم. اگر بد و قبيح بود لابد مديران روزنامه درزش ميگيرند و آبروي ريخته مرا ميخرند و اگر هم فكر كردند بد نيست كه فبها المراد. موضوع از اين قرار است كه به نظرم بهطور دسته جمعي و در مراتب مختلف حيارا خوردهايم، آبرو را قي كردهايم و بيهيچ آزرمي مسائل مستور و نهان را آشكار ميكنيم و بيملاحظه كوچك و بزرگ همهچيز را روي دايره ميريزيم و هم ميزنيم. بيادبي و بيحيايي با هر اسمي كه باشد قبيح و بد و شرمآور است و بايد جلويش گرفته شود. سالها پيش كه توفان ايدز وزيدن گرفته بود و متصديان امر از رسانهها توقع داشتند كه در اين باره اطلاعرساني كنند و روشهاي بيمار نشدن را با شكل و شعار به پير و جوان تفهيم كنند، اهل رسانه پا پس ميكشيدند و تا بنا گوش سرخ ميشدند كه بخواهند درباره امور مستوره حرف بزنند. حالا اما از اين طرف بام افتادهايم و يكي بايد بيايد جلويمان را بگيرد كه بيش از اين ماجرا را نشكافيم و عيانش نكنيم. كار به جايي رسيده كه حتي در خلوت نيز آدم خجالت ميكشد اينباكسش را باز كند و نامههايش را چك كند از بس كه لابلاي مراودات كاري و دوستانه، پيامهاي تبليغاتي در مورد اسافل اعضا رسيده و با اسم و رسم و شماره تلفن وعده به اصلاح عيوب دادهاند. بيشترشان در سابجكت مخاطب را بيمار معذب فرض كردهاند كه بابت نقص نهانش در رنج و تعب است و كاري جز غصه خوردن و شرمساري ندارد. به ضميمه تبليغات عكسهاي مهوعي هم ضميمه است كه حس خود مريض بيني را دو چندان ميكند. متاسفانه دختران جواني هم به اسم بازارياب به استخدام شركتهاي بياصل و نسب درآمدهاند و براي برخي دستگاهها و قرصهاي آنچناني بازاريابي ميكنند و به اسم و رسم خود براي آدرسهاي نديده و نشناخته ايميل ميفرستند. بيچاره پدر و مادرها دلشان خوش است كه دختر، پسرهايشان سر كار ميروند و كسب درآمد ميكنند. گاهي هم مردان مريض به اين شمارهها زنگ ميزنند و مكالماتشان را با دختران بازارياب ضبط ميكنند تا در شبكههاي اجتماعي منتشر كنند و اسباب تفريح و خنده ملت را فراهم آورند... وقاحت منحصر به ايميل نيست. شوخي و جدي موبايل برخي مردان و زنان آريايي پر شده است از تصاوير مستهجن و مطالب مستهجنتر. متاسفانه سن وقاحت هم مثل خيلي از چيزهاي ديگر روز به روز پايينتر آمده و ركاكت و پلشتي به موبايلهاي بعضي بچهها هم راه يافته است. گوشيهاي موبايل ديگر وسيلههاي ارتباطي نيستند بلكه مخازني از عكسها و جملات بد و زنندهاي هستند كه به اندازه خانه فساد در آنها گناه و دريدگي ذخيره شده است. فكر نكنيد من دارم تنزه طلبي ميكنم و خودم را از بقيه سوا ميكنم. نخير. متاسفانه اين بليه فراگير است و با سواد و بيسواد و مومن و دهري و پير و جوان نميشناسد. حتي اخيرا بعضي هم براي گرمي بازارشان به اين نتيجه رسيدهاند كه بهطور علني و جلوي دوربين و پشت بلندگو درباره مسائل خفيه جنسي با ذكر جزييات حرف بزنند و از اين طريق به پنهانترين لايههاي وايبر و واتس آپ نفوذ كنند. لابد شما هم شنيدهايد سخنراني بيمعني و غير ضروري استادي را كه مستمعينش را سر ذوق ميآورد. گفت لا حياء في الدين. سلمنا. اما در اين فايلهاي وقيحانهاي كه دست به دست ميشود چيزي جز دريدگي و تحريك مخاطبان ديده و شنيده نميشود. من يادم دارم كه اوايل انقلاب حتي متاهلين جلد دوم يا سوم ازدواج مكتب انسان ساز اسلام را يواشكي ميخواندند و از جلوي دست مجردها برميداشتند تا آتش شوق و شهوت را در ملت بيدار نكنند. نه آن تفريط، نه اين افراط كه به جزييات رختخواب ملت هم كار داريم و موشكافانه مورد بررسياش قرار ميدهيم. بدتر از همه اما شبكههاي ماهوارهاند كه براي سودجويي هيچ حريمي را محترم نميشمارند. پدر، دختر، پسر، مادر و مادربزرگ، دور هم مينشينند و به سريالهاي سخيف تركي دل ميدهند و در قصههاي آبكيشان فرو ميروند، اما يك دفعه سريال قطع ميشود و پيام بازرگاني شروع ميشود و سه نقطه و چهار نقطه و پنج نقطه و ده نقطه را با عكس و تفصيلات تبليغ ميكنند و درباره شان جمله ميسازند. البته حرف من رنگ و بوي قديمي دارد و ميدانم كه متجددين بين اسافل اعضا با اعالي اعضا تمايز و تفاوتي قايل نيستند. نميدانم، اما در اين ميان آنچه به نظرم بد و زشت و ناپسند ميرسد اين است كه بيادبي روال ميشود و عنقريب آتش به آفاق ميزند.