تاريخ از حبس تقويم گريزان است
سيد محمد بهشتي
فعال فرهنگي
رويدادهاي يك هفته را كه مرور ميكنيم بسيار متنوع است؛ از ماجراي تحريم قطر تا بازي واليبال ايران و صربستان، حمله خونين داعش به تهران و راهيابي ايران به جام جهاني فوتبال بگيريم تا مسائل جزيي ديگر كه ميآيد و سپري ميشود و ما احساس ميكنيم اين اتفاقات تا زماني كه مشمول مرور زمان نشده يا به عبارت ديگر «كهنه» نشده، جزيي از تاريخ نشده است ولي آيا هيچگاه با خود انديشيدهايم كه «ميان رويدادي كه يك ثانيه از وقوعش گذشته و رويداد مربوط به هزار سال پيش، چه تفاوتي هست؟» اينكه رويدادها را هر قدر كهنهتر باشد تاريخيتر ميدانيم، حاصل درك نادرستي از معناي تاريخ است. البته شك نيست كه مفهوم تاريخ با مفهوم زمان پيوند دارد؛ ليكن نه «زمان تقويمي». در زمان تقويمي است كه «كهنه» و «كهنهتر» معني دارد. تقويم به سال و ماه و روز و... تقسيم ميشود كه طول زمان را اندازه ميگيرد. به بيان ديگر «زمان تقويمي»، زمان كمي است كه بر معنا و ارزشي دلالت ندارد؛ «پريروز» صرفا معناي روزي كهنهتر از «ديروز» دارد و نه معنايي بيش از اين. در حالي كه تاريخ با وجه ديگري از زمان سروكار دارد؛ اصطلاحاتي نظير «روزگار»، «دوران»، «زمانه»، «دهر» بهتر اين وجه زمان را معرفي ميكند؛ چيزي كه شايد بتوان «كيفيت زمان» ناميد. كيفيتي كه در آن كهنگي و نويي معنايي ندارد. يكي از كيفيترين تعابير زمان چيزي است كه ما فارسيزبانان آن را «وقت» ميناميم. «وقت» با «بخت» همريشه است و معنايي همچون «گشايش» دارد. شايد اين بيت حافظ بتواند حق معناي آن را ادا كند: «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند.» آن چيزي كه آن دم خاص از زمان را تبديل به «وقت» كرده، گشايشي است كه در حال حافظ اتفاق افتاده است. ساعت و روز و ماه و سال هركدام به شرطي تبديل به «وقت» ميشود كه در آن ارزشي خلق شود؛ «وقت سحر»، «وقت اذان»، «وقت افطار» «وقت خوش» و... بيش از آنكه به زماني خاص دلالت كند به آن كيفيت دلالت دارد.
سروكار تاريخ با اين كيفيترين معناي زمان است؛ دستگاه تاريخ، ساعتش را با تقويم كوك نميكند، بلكه با پست و بلند اوقات است كه سازش كوك ميشود. به سخن ديگر تاريخ در معناي اصلياش از حبس تقويم گريزان است. به اين اعتبار تاريخ مجموعه اوقات است؛ همان اوقاتي كه موجوديت انسان، چه اكنون و چه در آينده، منبعث و وامدار آن است. اينكه ميگوييم انسان موجودي تاريخي است منظورمان اين است كه او همه «آنها» و «اوقات» را فيالحال با خود حمل ميكند و اصلا آنهاست كه به وجود آدمي ارزش و به زندگي او معنا بخشيده است.
زمان تقويمي فقط آدمي را پير و ازكارافتاده ميكند، در حالي كه زمان كيفي از آدمي موجودي «روزگارديده»، «سرد و گرم چشيده» و فاضل ميسازد. اين حتي درباره اشيا نيز صادق است؛ اشيايي كه مشمول مرور زمان تقويمي شدهاند «كهنهاند» و آنچه كهنه است، چون ديگر كاركردي ندارد، بيارزش و دورريختني است. ليكن اگر همان شيء بر كيفيت زمان دلالت كند، «كهن» است. شيء كهن عزيز و دورنريختني است. كهن بودن به زمان تقويمي بياعتناست. يعني اي بسا چيزي كهنه نباشد، ولي كهن باشد. هرچند تشخيص كهن بودن براي اشيايي كه امروز با آنها سروكار داريم دشوار است، چون «روزمرّگي» همچون حجابي است كه اجازه نميدهد ارزش حقيقي چيزهاي كنوني به سادگي به ديده بيايد و براي همين عادت كردهايم كه ارزش را فقط در اشيايي كه حجاب كاركرد و روزمرگي از رويش كنار رفته و كهنه شده است، دريابيم.
اينگونه كه بنگريم، ايبسا رويدادهاي ظاهرا كماهميت و جزيي روزمره كه حتي در لحظه حدوث هم تاريخي است يعني حاوي حقيقتي است كه به مرور پرفروغتر ميشود و بر آينده دور هم اثر ميگذارد ليكن امروز درك اهميتش نياز به بصيرت دارد. معناي تاريخي بودن يك ملت آن نيست كه آن ملت عقبه دور و درازي در اعماق زمان تقويمي دارد. «تاريخي بودن» به اين معني است كه هماينك «تاريخي هست» يعني اهل تشخيص است و ميتواند لابهلاي روزمرهترين رويدادها نيز آن وجه بيزمان و بامعنايش را درك كند. تاريخي بودن يعني در همه شوون زندگي امروز از غذا، مناسبات، زبان، تفكر، آيين، باور همه آن ارزشي كه «به روزگاران» تحصيل شده، منشا اثر باشد. انسان و جامعه تاريخي، امري «درگذشته» نيست بلكه زنده است و تاريخ از خلال روزمرهترين وجوه زندگي اوست كه به منصه ظهور ميرسد وگرنه گذشتهها كه گذشته است.
بسيار در معرض آنيم كه «وقت»ها را به زمانهاي تقويمي فروكاهيم. مثلا نوروز را برابر با يكم فروردين ماه تقويم خورشيدي بدانيم. اين يعني ما اصلا معناي وقت را نفهميدهايم. خوب است يكبار از خود بپرسيم: «چرا شب قدر از هزار ماه بهتر است؟» پنداري خداوند خواسته براي كساني كه حبس در تقويماند و عادت كردهاند همهچيز را كمي كنند تا متوجه اهميتش شوند، توضيح دهد كه يك شب هم ممكن است از هزار ماه بهتر باشد؛ به قدر و ارزش و نه به اندازه. براي همين شب قدر در تقويم گم است. ما نميدانيم شب قدر چه شبي در تقويم است، چون «وقت» در تقويم نميگنجد. وقت «روز» نيست، «روزگار» است؛ «زمان» نيست «زمانه» است. وقت تاريخساز و سرنوشتساز است. همه گشايشها در وقت است. خصوصا در «وقت قدر» كه شريفترين اوقات است. به قول حافظ:
درياست مجلس او درياب وقت و دُرياب/ هان اي زيانرسيده وقت تجارت آمد