ضرورت تجديد نظر در معيارها و توجه به ساختار نخبهكش دستگاهها
محمد شايگان
فعال صنفي و مدني
يكم: همانگونه كه خوانندگان گرامي مسبوق و مستحضر هستند، اكنون مدتهاست كه آموزش و پرورش ايران، همچون بيماري محتضر، با معضلات عديده و پيچيدهاي روبهروست... اين مشكلات گوناگون، با سوق يافتن به چرخه «همجوشي، همپوشي و همافزايي»، بهمن وار در حال حجيمتر و وخيمتر شدن هستند، چندان كه تدبير امور اين وزارتخانه حياتي را، با دشواري و پيچيدگي فراواني مواجه ساخته و ديگر كمتر كسي است كه آگاهانه و داوطلبانه جرات بر عهده گرفتن سكان وزارت آن را داشته باشد. چه، به نيكي ميداند كه با چه ميزاني از مشكلات، مطالبات و توقعات انباشتهشدهاي در زمينههاي ساختاري، كاركردي، معيشتي و منزلتي جامعه هدف روبهرو خواهد شد كه به طرفه العيني هر ابرمديري را زمينگير و فلج و بياعتبار خواهد ساخت و با سوزاندن توان و اعتبار او، پس از فرو افتادن به ورطه تقابل با بدنه عطشناك، منتظر و نابردبار خود، در يك بازه زماني كوتاه، تفاله او را به بيرون پرتاب خواهد كرد؛ از اين جهت كرسي صدارتِ وزارت آموزش و پرورش را ميتوان به گاو مكانيكي مستقر در شهربازي پارك اِرم و امثالهم تشبيه كرد كه هيچ سواري قادر به دوام طولاني بر پشت آن نيست و دير يا زود سرنگون
ميشود.
دوم: اهل فن به نيكي واقف هستند كه اين وزارتخانه، به عنوان نهادي عمومي و فراگير با انبوهي از ماموريتهاي خطير، متكفل ايفاي نقش در سطح و گستره ملي و محل التقا و به هم پيوستن كليه نهادها و جريانات فرهنگي، سياسي، اجتماعي، قومي، نژادي، اقتصادي و حتي نظامي، اعم از دولتي و غيردولتي، به شمار ميآيد، از اين رو حل و فصلِ معضلات آن، در گرو تجديد نظر در نگرش و سياستهاي كلان نظام و مُستلزم همكاري و همراهي و مشاركت و مُعاضدت كليه نهادها و دستگاههاي سهيم و دخيل در اين حوزه (به ويژه خانوادهها به مثابه صاحبان و سهامداران اصلي اين عرصه) و به كارگيري سياستها و اقدامات فرا بخشي و فراسازماني سنجيده و هماهنگ است.
سوم: هنگام آسيبشناسي و نقد يك سازمان، سهلترين و سطحيترين نگاه، متهم ساختن بخشِ نيروي انساني و در راس آن وزير و مديران يك مجموعه (عناصر مريي) و دشنام دادن به آنها، و غفلت از تنگناها و چالشهاي ساختاري (عناصر نامريي) است. همانگونه كه به درستي برخي صاحبنظران اشاره كردهاند. اين وزارتخانه داراي ساختار بروكراتيك و سازمانهاي اقماري بسيار عريض و طويلي است كه اداره امور روزمره آن را بسيار دشوار و پيچيده ساخته است و خود به تنهايي براي بلعيدن هر برنامه و بودجهاي و زمينگير ساختن هر وزير و مديري كفايت ميكند.
در حال حاضر، اين وزارتخانه مشتمل بر شش معاونت، يازده سازمان اقماري، حدود هفت مركز و همچنين ۳۲ مديركل است كه تمشيت و هماهنگي و همنوايي آنها كاري سترگ و گيجكننده به شمار ميآيد.
از اين رو، در كنار نقد افراد و مديران ناكارآمد و فرصتطلب، نبايد به هيچ روي از ساختارِ منسوخ، متمركز و متصلبِ اداري و سازوكار بروكراتيك و بدنه حجيم و سنگين و ناكارآمد اين وزارتخانهها و خوي محافظهكاري و بيگانه با تحرك و چالاكي كه به مرورِ دهور در آن نهادينه شده و رسوب كرده و در تار و پود مناسبات حاكم بر آن تنيده شده و نيز هراس و انزجار ناخواسته از هرگونه ابداع و دگرگوني در روند حاكم بر آنها غفلت ورزيد.
اين ساختارِ بيمار، فرتوت و فرسوده، همچون يك سياه چاله عظيم و عميق، مستعد بلعيدن و هضم و هدمِ هر گونه تغيير و نوآوري است و آن را مغاير با مصالح و منافع و موجوديت و عاداتِ مألوف و مأنوس خود تلقي ميكند و اصولا ماهيت، تركيب و تجربه آن مقتضي احتراز و اجتناب جستن از هرگونه ريسك و خطر كردن است و هنگامي كه فرد يا ايده جديدي وارد آن ميشود، همچون يك مار بوآ يا كروكوديلهاي كمين گشاده در كناره يك باتلاق يا بركه راكد، آهسته و چراغ خاموش، به سمت طعمه خود حركت ميكند و اندك اندك با انواع بندها و تبصرهها و مواد قانوني و انبوه آيين نامههاي تاريخ مصرف گذشته، آن را محاصره و به بند ميكشد و به تدريج آن را در زير دندانها و آروارههاي قوي خويش خُرد و در دستگاه گوارش خود له و بلع ميكند و سپس به سرعت و سهولت آن را هضم و در نهايت دفع ميكند؛ از اين رو، اميد و اتكا به چنين ساختاري نشايد و نبايد، زيرا، اين هيولاي سِترونِ ديوان سالاري و ديوانسالاران، در كليت خود، در پرتو عارضه «نفرين منابعِ» مستولي بر جوامع نفتي و رانتي و ابتلاي مزمن به «ايدئولوژي كارمندي»، به تدريج از هر گونه بار معنايي و آرماني تهي شده و در دل سودايي جز آرميدن در بستر نرم و گرم و چرب اداري و در سر رويايي جز صيانت از موقع و مقام خود و اشباعِ اشتهاي سيريناپذيرِ حقوق و مزاياي سالانه و اضافه كار ماهيانه ندارد. در واقع، كم نبودهاند كساني كه با يك دنيا ايده و اميد و آرزو و انگيزه وارد اين عرصه و معركه شدهاند اما پس از خرج اعتبار و انرژي و شوقِ انباشته شده خود، در نهايت خسته و فرسوده و سرخورده، بدون هيچ دستاورد ملموسي مجبور به مستحيل شدن در مجموعه خود يا ترك و هزيمت از آن شدهاند بدون آنكه ديگر يادي و نامي از ايشان باشد.
چهارم: از همين روي، بسيار سطحي نگرانه و ساده لوحانه خواهد بود كه آمار و افراد نخبه شهيد يا مقتول و محذوف از گردونه حيات سياسي- اجتماعي جامعه استبداد سالار ايراني را تنها مقصور و منحصر به حذفهاي فيزيكي و مقتول با تير و شمشير بينگاريم، در حقيقت داستانِ حزن آورِ نخبه كشي در ايران تنها محصور و محدود به استفاده از تير و شمشير و كمان نميشود، بلكه بسياري از ايشان قرباني همين هيولاها و ديوهاي سيستماتيك و هنجارهاي بيمار و بيرحم اداري، سياسي و اجتماعي شدهاند.
پنجم: بديهي است كه غلبه بر اين ديوان سالاري مُزمن، خشن و بيروح چندان سهل و آسان نيست و مُستلزمِ تجهيز به نگرشي فرابخشي و امكانات فراسازماني و عزم و اراده ملي و جد و جهد جمعي، تحتِ زعامت و رهبري وزيران و مديرانِ بصير، با هوش و موجه و برخوردار از آتوريته و كاريزماي شخصي- تشكيلاتي و متكي بر يك تيم قوي كارشناسي- اجرايي و مُستظهر به حضور و حمايتِ مستمر و آگاهانه بدنه اجتماعي و نهادهاي مدني- صنفي برآمده از آن است؛ و خلاصه آنكه، مهار و هدايتِ اين اژدهاي چند سر، به چيزي فراتر از اصلاحات بطئي و سطحي و گذرا نياز دارد و اگر نگوييم مُستلزم انقلابي عميق است، حداقل نيازمند اصقلاب (تركيبي از اصلاح و انقلاب) خواهد بود.
ششم: و سرانجام آنكه، از هر منظر و با هر رويكردي كه به مساله نگاه كنيم، بيگمان پس از سالها آزمون و خطا، اكنون وقت آن فرا رسيده است كه در اهداف، بستر، معبر و معيارهاي معرفي و گزينش وزيران و مديران اين وزارتخانه سرنوشتساز تجديدنظر اساسي صورت گيرد.
منبع: سايت صداي معلم