هر آن صنعت كه برسنجي به مالي/ بهاي گوهري باشد سفالي
يگانه راه سعادتمندي، «شبيه خود بودن» است
سيد محمد بهشتي
براي لحظهاي در خيال، صنعتي را تصور كنيد كه مواد اوليهاش ارزان و دردسترس، كارگاههايش كوچك و غيرمتمركز، ماشينآلاتش قابل ساخت در هر روستا و توسط خود روستاييان و در عين حال ارزشافزودهاش قابلتوجه و محصولش در سطح جهاني پرطرفدار و تقريبا بيرقيب باشد. صنعتي كه مزيتش نه در رانت باشد و نه در توليد انبوه. و در عين حال با وجود بيتدبيريها و بيتوجهيها تاب بياورد و همچنان به حياتش ادامه دهد. شايد آرزوي هر صنعتگر و اساسا هر سرزميني بهرهمندي از چنين صنايعي باشد؛ صنعتي خلاقه. هنوز هر جاي جهان كه صحبت از فرش ميشود در وهله نخست فرش ايراني را به خاطر ميآورد.
در عالم اقتصاد، از همان يكي دو سده پيش، اين پرسش مطرح بود كه چه مولفهاي ميتواند در صنعتي شدن يك سرزمين نقش داشته باشد؛ مدتي برخورداري از منابعِ وافرِ طبيعي مزيت شمرده ميشد. بعد نيروي كارگري كه بتواند از اين حجم منابع بهره گيرد اهميت يافت. ديري نگذشت كه موفقيت در داشتن هرچه بيشتر ماشينآلات و كارخانجات خلاصه شد و در نهايت وجود متخصصين را برگ برنده دانستند، لذا دانشگاهها و مراكز تحقيقات صنعتي وسيعي برپا شد. اما از آنجا كه دانشگاه يا ماشين و كارخانجات و اساسا هر چيزي كه بهسادگي قابل انتقال باشد، «مزيتي پايدار» به حساب نميآيد، مدتي است كه موضوع صنايع خلاقه و بنگاههاي دانشبنيان در كانون توجه قرار گرفته است. به سادهترين تعريف، در صنعت يا فناوري دانشبنيان وجه نرمافزاري بر وجه سختافزاري غلبه دارد. به عبارت ديگر سرمايه اصلي در اين نوع صنايع و آنچيزي كه ارزش ميآفريند، نه حجم زيادي مواد اوليه است و نه كارخانجات وسيع و...، بلكه بيش از آن فرآيند دقيق و پيچيدهاي است كه قادر است از مواد اوليهاي به ظاهر ناچيز و كمبها محصولي بيرقيب و كمنظير بيافريند. در اين معني صنعتي كه مزيتش در انحصاري بودن است يا صنعتي كه از توليد انبوه سود ميبرد يا به خاطر محدود ماندن رقابت سر پا مانده، دانشبنيان نيست. حالا زمزمههاي توجه به اين حوزه در ايران نيز به تاسي از غرب آغاز شده؛ حوزهاي كه نقش خلاقيت آدمي را فراتر از هر ركن ديگري قرار ميدهد. اين درحالي است كه ما هنوز به اين باور قلبي كه صنعتْ محصول عمل خلاقه آدمي است و نه فعل ماشين، نرسيدهايم و مبتني بر همين تلقي است كه ايران پيشامدرن را صنعتي نميدانيم. ايكاش يكبار ديگر در معناي «دانشبنيان» عميق ميشديم تا بوي آشنايي كه از آن به مشام ميرسد را درك كنيم.
ايران به علت مختصاتش نه هيچگاه دسترسي سهلالوصول به منابع انبوه و نقد داشته و نه اقتضاي طبع ايرانيان رسيدن به ارزش افزوده از طريق تصرف جبري در مواد و طبيعت بود، آنطور كه در صنعتي شدن به مفهوم غربي سرشته است. صفت بارز ايرانيان كيمياگري بوده است؛ يعني بالفعل كردن قوههاي ارزشمند نهفته در هر امرِ ظاهرا بيارزش، طي فرآيندي پيچيده و خلاق و طولاني. از غذا تا زيرانداز، از معماري تا نساجي، از كلام تا كشاورزي و هر چيز، مزيت ايران توليد انبوه نبوده است. همه اين صحنهها عرصه شاعري و كيمياگري ايرانيان بوده است. اين همان نقشي است كه ما در طول هزارهها مشغول ايفاي آن بوديم و هم خود سود ميبرديم و هم جهان را بهرهمند ميساختيم. اصفهان از ديرباز شهري صنعتي و يكي از مرغوبترين محصولاتش فولاد بود، ليكن فولاد اصفهان، نه همچون فولاد مباركه، حجم زيادي فولاد بيكيفيت، بلكه «فولاد جوهري» بود كه به قياس نامش به لحاظ مرغوبيت و ارزش با جواهر برابري ميكرد. نساجان يزدي و كاشاني هنرشان در توليد پارچههاي الوانِ مخمل و زربفت و ترمه بود و نه حجم زيادي منسوجات بيكيفيت و ارزانقيمت. كيمياگري در اين معني، نه نيازي به كارگاهها و كارخانجات و زمينهاي عريض و طويل داشته و نه مواد اوليه فراوان. ارزش افزوده محصولات ايرانيان مديون خلاقيت و دانشي بود كه از نسلي به نسل ديگر و از استادي به شاگردانِ اهلش انتقال مييافت و به روزگاران به چنان حدي از غنا و پختگي ميرسيد كه براي دارندگانش مزيتي پايدار و بيرقيب به حساب ميآمد. لذا با تعريف امروزي از صنايع خلاقه و دانشبنيان همه توليدات ما تا پيش از دوره معاصر دانشبنيان بود. ازقضا وقوعِ ايران در ميانه جهان، كه آن را همواره در معرض تهديد تجاوز قرار ميداد نيز روي آوردن به من را ايجاب ميكرد. تاريخ شهادت ميدهد كه پس از هر بازه ناامني و تهاجم و به محض ايجاد كمترين ثباتي، كارگاههاي كوچكي با حداقل مواد دردسترسشان از نو آغاز به كار ميكردند و به جبران مافات ميپرداختند. ساخته شدن يكي از نفيسترين محرابهاي زرينفام ايران، به فاصله چند ماه پس از حمله خسارتبار مغولان به شهر كاشان توسط خاندان ابوطاهر كاشاني، كه امروز در موزه اسلامي برلين نگهداري ميشود گواهي است بر اين موضوع.
شايد مهمترين امتياز صنايع خلاقه در اين باشد كه در آن ايجاد ارزش در گروِ مولفههاي محدوديتسازِ بيروني نيست؛ يگانه مزيت پايدار براي موفقيت در چنين صنايعي، «شبيه خود بودن» است. يعني براي اينكه بتوانيم در نمايشنامه دستاوردهاي جهاني جايگاهي داشته باشيم، كافيست مبتني بر ويژگيهاي فرهنگي خودمان ايفاي نقش كنيم. اگر يكسدهاي است كه سهم قابل توجهي در ميراث معاصر بشري نداشتهايم به اين علت بود كه نقشي كه منحصرا از عهده ما برميآمد را فراموش كرديم و در پي تقليد برآمديم. حاصل اين نسيان و غفلت، بر زمين ماندن نقش يگانه و تاريخي ايرانيان در ميراث جهاني بوده است. در صورت رجوع به تجربه تاريخي سكونت در اين سرزمين است كه درخواهيم يافت مزيت پايدار ما ابتناي به صفات كيمياگري و شاعري است كه ازقضا بنيادش بر دانش و خلاقيت است. اين يعني شبيه خود باشيم. شبيه خود بودن است كه قابل رقابت نيست؛ شبيه خود بودن است كه منحصر بهفرد است؛ دشوار و پرهزينه نيست و پايدار و هميشگي است.