پرسه در مه
«ولادِ» رماني كه نبايد خواندنش را از دست داد
سيد فرزام حسيني/ كارلوس فوئنتس از آن عجايبِ روزگار است، يك مكزيكي اصيل با رمانهايي درجه يك. يك چپگراي واقعي كه البته رمانهايش هيچگاه شعارزده نبودهاند و از اتفاق در بلاد غرب طرفدار هم زياد دارند، «آئورا» را كه حتما خواندهايد، با ترجمه بينظير آقاي عبدالله خان كوثري، مترجم خوب و جاسنگين ادبيات ما. و «پوست انداختن» هم كه خب مثالزد خاص و عام است. چندي پيش «درخت پرتقال»اش با ترجمه علياكبر فلاحي منتشر شد. حالا هم به تازگي رُمان «ولادِ» فوئنتس با ترجمه «محمدعلي مهماننوازان» توسط نشر «مرواريد» منتشر شده است؛ رماني كه نبايد خواندنش را از دست داد، مثل ديگر آثار آقاي نويسنده. فوئنتس در آثارش به دنبال عدالت ميگردد و بازتعريف مفهوم آن در جهان معاصر، از ستم ميگويد و تفاوتي كه بين آدمها به وجود آمده است. فوئنتس را بايد در دل تبعيضها و نابرابريهاي تاريخ معاصر خواند. از ميان چنين تضادهايي ارزش آثار او برملا ميشوند. پشت جلد كتاب «ولاد» ميخوانيم: «محكوم شد كه در اردوگاهي كنار رودخانه تيرناوا زنده به گور شود. در امتداد مسير او را در انظار چرخاندند، در حالي كه به باد تحقير و تمسخر گرفته ميشد. از ميانِ جماعت جان به در برده از جنايات بيحد و حصرش در حالي عبورش دادند كه آنها، وقتي او در غل و زنجير، ايستاده بر يك گاري و در حالي كه به طرف گور ميرفت جلوشان ميرسيد، رو برميگرداندند و به او پشت ميكردند. هيچ كس نميخواست آماج آخرين نگاه او باشد.»
زندگي اين لحظهاش خوب است
در اين سالهاي اخير و البته كمي تا قسمتي از سالهاي گذشته، باب بوده كه مثلا رماننويسي بيايد و شعر بنويسد و چاپ كند يا بالعكس. يا اين اواخر، ديدهايم و شده كه بازيگران سينما هم ورودي پيدا كنند به عرصه شعر و داستان. اما كمتر پيش آمده كه اهل جامعهشناسي و علوم سياسي شعر بگويد و البته از حق كسوت اگر نگذريم،
به گمانم دكتر محمدرضا تاجيك و مراد فرهادپور مجموعه شعرهايي- اولي رسمي و دومي به صورت آنلاين- منتشر كردهاند و همين. اما اينبار، دكتر همايون كاتوزيان هم به عرصه شعر و شاعري ورود كرده است و البته لازم به ذكر است كه پيشتر و چيزي حدود 10 سال پيش از ايشان مجموعه شعري با عنوان «از خشت خام» منتشر شده بود كه با اين اوصاف مجموعه شعر «گفتمش آن مثنوي تاخير شد» دومين مجموعه شعر آقاي كاتوزيان است كه به تازگي توسط نشرِ مركز منتشر شده است. كاتوزيان را با نظريه يكهاش «ايران جامعه كوتاهمدت» ميشناسيم كه كتابي نيز به همين نام منتشر كرده است و در اين سالها در باب اين نظريه سخن رانده است. كاتوزيان را نميشود در حوزه جامعهشناسي جدي نگرفت، استاد دانشگاه آكسفورد است و حرفهاي اساسي براي گفتن هميشه دارد، در اين مجموعه شعر اما كاملا ذوقمحور حاضر شده است و در مقدمه كتاب هم خودش اشاره ميكند كه هيچگاه شاعر حرفهاي نبوده است، شعرهاي اين كتاب از نو و آزاد شامل ميشود تا شعرهايي كه موزون و مقفي هستند بيآنكه مثلا در قالب خاصي قرار بگيرند، شعرهاي كتاب آن طور كه مشهودند بسيار ذوقي و حسي نوشته شدهاند: «زندگي اين لحظهاش خوب است/ لحظه پيشين؟ نميدانم/ يا دمي بگذشته بعد از اين؟ نميدانم/ زندگي جوييست جاري/ با زلال آب و با خاشاك...».
تحليل تازهاي از اثر كلاسيك كمدي الهي
بورخس يكي از نوابغِ ادبيات امريكاي لاتين و در واقع آرژانتين است. مردي كه ولع خواندن و نوشتن داشت و درباره هرچه از شعر تا قصه تا نقد ادبي سخن رانده، از قضا سخنش درست و حسابي از آب درآمده و قصهها و شعرهايش خواندني شده است. بورخس نويسندهاي منحصر به فرد است كه آوازهاش جهاني شد. نويسندهاي كه در اواخر عمرش كور شده بود، اما با اين حال هر روز دنبال كسي ميگشت تا برايش كتاب بخواند و او گوش كند، مگر ميشود اين همه شوق دانستن؟ بورخس علاوه بر شعر و قصه در زمينه تحليل متون كهن و نقد ادبي هم فعاليت داشته و كارهاي بينظيري را ارايه داده است. به تازگي كتاب «نُه مقاله درباره دانته» از اين نويسنده با ترجمه كاوه سيد حسيني/محمدرضا رادنژاد توسط نشر نيلوفر منتشر شده است. اين كتاب كه تحليل تازهاي از اثر كلاسيك كمدي الهي و نويسندهاش دانته به دست ميدهد حاوي نكات بسيار دقت و ظريفي است. پشت جلد اين كتاب آمده است: «بورخس گفته و تكرار كرده است كه هر خواندني كتاب را غنيتر ميكند؛ كه كتابها، با زمان و نسلهاي خوانندگان پي در پي، حتمي ميتوانند تغيير نوع بدهند؛ كه شرح هيچ موضوع روزمرهاي نيست كه احتمال تبديل شدن به يك مرثيه را نداشته باشد...»