روشهاي كهنه اداره شهر را
كنار بگذاريم
حسين ايماني جاجرمي
شهرداري تهران از اجراي طرحي جديد براي اجرا در محدوده ترافيك شهر تهران خبر داده كه بر اساس آن طرح كنوني حذف ميشود و همه ميتوانند با پرداخت حق شارژ وارد محدوده طرح ترافيك شوند. به نظر من استدلالهايي كه درباره طرح جديد ارايه شده فعلا ناقص است.
تمام شهرهاي مهم دنيا يك مركز تجاري اصلي دارند كه اصطلاحا به آن «سيتي سنتر» گفته ميشود. در آن شهرها با توجه به اينكه عمده فعاليتهاي تجاري در هسته مركزي شهري انجام ميشود. براي نمونه شهر لندن در انگلستان داراي چنين ويژگي است. لندن بافت مركزي و هسته تجارياش را حفظ كرده است. حملونقل عمومياش را توسعه داده و بعد براي افرادي كه قصد ورود به اين بافت را ندارند و نميخواهند از حمل و نقل عمومي استفاده كنند؛ اين گزينه را هم پيش بيني كرده كه به پرداخت شارژ وارد اين محدوده است. به نظر ميرسد طرح شهرداري تهران هم قصد دارد از لندن الگو بگيرد. اما اين الگو گرفتن در اين كاملا بيمعني است. زيرا ما با اجراي طرح ترافيك در چند دهه عملا بافت مركزي تهران را از بين بردهايم.
طرح ترافيك تهران حاصل تصميم شوراي انقلاب است كه به واسطه شرايط اوايل انقلاب و بدون انجام مطالعه خاصي مصوب شده بود. اين طرح در تمام سالهاي گذشته بدون بازنگري اجرا شده و باعث فرسايش مركز شهر شده است. در نتيجه اين سياست، فعاليتهاي تجاري به مناطق شمال شهر منتقل شده و بافت تجاري مركز شهر رونق گذشته را ندارد.
از طرف ديگر اين اتفاق موجب شده هزينههاي نگهداري شهر بالا رود و از طرفي بافت اجتماعي و اقتصادي مركز شهر آسيب جدي ببيند. چند سال قبل مطالعهاي تحت عنوان «فرسايش مركز شهر» انجام شده و متخصصان شهرسازي ثابت كردند كه مركز شهر تهران دچار تنزل و فرسايش شده است. براي مثال مشكلات منطقه 12 نشاندهنده اين فرسايش است. در حال حاضر از مركز شهر چيزي باقي نمانده و كل طرح ترافيك بيمعنا شده است. وقتي ترافيك خيابانهاي خارج از طرح بيشتر است چه اصراري به اجراي اين طرح داريم؟
بايد باور كنيم كه نميتوانيم با مدل پوسيده دهه 30 شمسي، تهران را اداره كنيم. بايد پارادايمهاي جديد داشته باشيم. انگار در دهه 70 ميلادي فريز شدهايم. ما با تهران سال 57 هم روبهرو نيستيم كه بخواهيم بر اساس همان مدل تصميم بگيريم. ترافيك، الان يك مساله گسترده است. خيلي وقتها محدوده زوج و فرد از جلوي در منازل اجرا ميشود. معني اين تصميم اين است كه ترافيك فقط به محدوده مركزي شهر محدود نيست. در اين شرايط مشكل ترافيك تهران بايد در چارچوب يك برنامه كلان حل و فصل شود.
الان طرح انديشيده شدهاي كه براي كل منطقه تهران پيش بيني لازم را داشته باشد وجود ندارد. ترافيك تهران به مناطق پيراموني شهر مانند كرج، ملارد، رودهن، بومهن و... هم مربوط ميشود و مساله عميقتر از قبل است. پيشنهاد من اين است شهرداري تهران بايد با دولت گفتوگو كند و براي كل ترافيك منطقه تهران فكر كنند.
ما بايد مدل تصميمگيري جزيرهاي را كنار بگذاريم. براي نمونه در دهه 70 به صنايع آبكاري تهران گفته شد كه بايد از تهران بروند. اين صنايع نزديكترين مكان به تهران را انتخاب كردند و در منطقه جاجرود مستقر شدند و در تمام اين سالها تمام اين مواد آلاينده شان را در رودخانه جاجرود ميريزند. اين تجربه نشان ميدهد كه ما نميتوانيم دور شهر خط بكشيم و بگوييم ما فقط براي شهر تهران تصميم ميگيريم. ترافيك را بايد همين قدر كلان ببينيم. البته مطالعات كافي در اين باره انجام شده است و دولت هم مصوبههايي داشته است اما هيچگاه به صورت يك دست و همهجانبه عزم كافي شكل نگرفته است.
درباره استدلال مديران شهرداري تهران مبني بر اينكه هر كس در شهر زندگي و كار ميكند بايد هزينههايش را هم بپردازد؛ بايد يادآوري كنيم كه شهرداري تهران با فروش بيش از اندازه تراكم پيش از اين درآمدهايش را كسب و پيش خور كرده و به كيفيت اداره شهر هم نيفزوده است. الان دوباره نميتوان بدون توسعه كافي حملونقل عمومي، با منطق عريان سرمايهداري شهر را اداره كنيم.
استاد جامعهشناسي دانشگاه تهران