اندر احوالات فيلمسازان حذفشده از جشنواره فجر
حذف از جشنواره فجر به چه بهايي؟!
سحر عصرآزاد
جشنواره فيلم فجر به عنوان مهمترين رويداد سينمايي داخلي همواره مورد توجه فيلمسازان بوده است؛ جشنوارهاي كه امسال سيوششسالگي خود را جشن ميگيرد و با گام برداشتن در مسير قوام از آن انتظاري خاص ميرود.
جشنواره فجر بهواسطه جايگاه تعيينشدهاي كه در ساختار سينما دارد؛ هرچند از سوي وزارت ارشاد و با نگاه نظارتي دولتي برگزار ميشود و همواره انتقاداتي به آن وارد است، در طول اين سيوشش دوره معمولا با استقبال صاحبان آثار روبرو شده است.
اين استقبال از چند جهت قابلبررسي است؛ در اولين نگاه، تاثيري كه حضور در جشنواره ميتواند بر اتمسفر اطراف يك فيلم ايجاد كند تا به شكلي خودكار سوار بر موج جشنواره آثار موردتوجه و تبليغ و اطلاعرساني رسمي قرار بگيرند، قابلانكار نيست.
البته اين تاثير براي فيلمسازان صاحبنام به شكل عكس جريان دارد؛ يعني حضور اين فيلمسازان است كه به جشنواره فجر اعتبار ميدهد، اما نميتوان از اهميت آن براي فيلمسازان جوان و به خصوص فيلماوليها صرفنظر كرد. به همين دليل هم با وجود همه انتقادات و اعتراضهايي كه هرسال به انتخابها، نمايشها و داوريها وارد ميشود، هرسال صفآرايي و تلاش براي حضور در جشنواره بالا ميگيرد.
اهميت ديگر حضور در جشنواره فجر بهنوعي برآمده از همان ويژگي اوليه است؛ يعني تاثيري كه حضور و ديده شدن آثار در ماراتن رقابت تازههاي توليد، ميتواند بر اكران سال آينده آن داشته باشد. طبعا اهميت اين نكته براي فيلمسازان جوان و صاحبنام به يك نسبت است؛ چراكه همه سينماگران فيلم ميسازند كه آثارشان به اكران دربيايد و با مخاطب ارتباط برقرار كند.
به خصوص اگر جايزهاي هم در اين ميان ردوبدل شود كه امكان بهتري براي اكران يك فيلم در مقطعي مناسب فراهم ميكند و فروش و استقبال از آن تا حد زيادي تضمين شده است.
با چنين مقدمهاي ميتوان نگاهي دقيقتر داشت به تلاش فيلمسازان براي حضور در جشنواره فجر و پيامدهاي مصداقي عدم حضور و حذف آنها از اين رقابت. نگاهي كه چهبسا تلنگري باشد بر مسوولان و سياستگذاران جشنواره كه بدانند چه مسووليت خطيري به عهدهدارند؛ نهفقط در قبال سينماي ايران بلكه در قبال نسلي كه آينده سينما متعلق به آنها است.
هرسال وقتي در همين بحبوحههاي ديماه فرياد اعتراض و انتقاد فيلمسازاني كه آثارشان از حضور در جشنواره محروم شده، راه بهجايي جز صفحات روزنامهها و سايتها و فضاي مجازي نميبرد و برخي هم اين فرياد را فروخورده و سكوت پيشه ميكنند، گروهي با توسل به يك اظهارنظر كلي، تلاش ميكنند زهر اين اعتراضها را كم كنند.
اين درست است كه فيلمهاي ورودي هر جشنواره نتيجه سليقه همان هيات انتخاب با نفرات محدود و جوايز نيز حاصل نگاه هياتداوراني مشخص است، اما چگونه ميتوان اعمالنظرهاي پنهان برخي نهادها و سازمانها را كه گاه به بيرون درز ميكند، در اين اظهارنظر كلي، جاي داد؟در اين ميان كافي است با تكيهبر چند مورد مستند و مصداقي، نگاهي داشته باشيم به سرنوشتي كه براي فيلمسازان جوان و پرانرژي و باانگيزه بهواسطه نگاه سليقهاي به فيلمهايشان و حكم به عدم حضورشان در جشنواره فجر رقم خورده است.
مرجان اشرفي زاده، فيلمساز خوشقريحهاي است كه فيلمهاي كوتاه و تلويزيوني متعددي ساخته و جوايزي هم دريافت كرده است. او كه دستي هم بر قلم دارد سال 94 اولين فيلم بلند سينمايي خود را بر اساس فيلمنامهاي با همكاري مشترك ناهيد طباطبايي ساخت و براي حضور به جشنواره سي و چهارم فجر تحويل داد.
در شرايطي كه همه انتظار ورود يك كارگردان زن تازهنفس و خوشفكر را به سينما ميكشيدند، «آبجي» از حضور در جشنواره محروم شد و چند ماه بعد در جشنواره جهاني فجر به نمايش درآمد. آنوقت معلوم شد تجربه اول اين فيلمساز چيزي كم از بسياري از آثار حاضر در بخش ملي جشنواره فجر نداشته است.
فيلمي كه در جشنوارههاي خارجي حضور موفقي داشت و جوايزي دريافت كرد اما هنوز در صف اكران نوبت به اين فيلم نرسيده است. اشرفيزاده كه اين روزها خود را به سريالسازي براي تلويزيون مشغول كرده و سينما برايش تبديل به خاطرهاي تلخ و دور شده، آسيبديده خاموشِ پسزده شدن سليقهاي از جشنواره است. نيروي جواني كه بايد به بدنه سينما تزريق ميشد تا نگاه سينماي رايج را بسط بدهد اما در هزارتوي بيكيفيت تلويزيون، قريحهاش را به هدر ميدهد.
مهدي رحماني به شهادت فيلمهايش از «ديگري» و «پنهان» تا «برف»، فيلمسازي خوشذوق و در مسير رشد و قوامِ فيلم به فيلم بود. كارگرداني كه هرچند سريال همساخت اما خانه اصلي خود را سينما ميدانست و با همه موانع موجود فيلمسازي را ادامه داد و سال 95 با «كارت پرواز» خود را براي حضور در جشنواره فجر آماده كرد. اين فيلم اجتماعي جسورانه در شرايطي از جشنواره كنار گذاشته شد كه برخي از اعضاي هيات انتخاب آن را ديده و پسنديده بودند اما «كارت پرواز» با انگ تلخي و سياهي كنار گذاشته شد تا مُهر تاييدي باشد بر انكار واقعيتهاي موجود در جامعه حتي در يك فيلم. واقعيت تلخي برآمده از صفحه حوادث روزنامهها كه از نگاه آسيبشناسانه او دراماتيزه شده بود.
وقتي تلاشهاي رحماني براي يافتن امكاني براي حضور در جشنواره و ديده شدن فيلمش به نتيجه نرسيد؛ بااينكه «كارت پرواز» در چند جشنواره خارجي حضور پيدا كرد، ديگر خبري از آن فيلمساز پرانرژي و خوشذوق در سينماي ايران به گوش نرسيد.
كيوان عليمحمدي و اميد بنكدار از دوران فيلم كوتاه تا مستندسازي، سينماي حرفهاي و حتي سريالسازي، همواره به خاطر نگاه و سبك و سياقي كه در فيلمسازي دنبال ميكردند مورد قضاوت سليقهاي قرار ميگرفتند. همواره هم فيلمهايشان با كشوقوس بسيار در جشنواره حضور پيدا ميكرد و همواره هم مقهور بود و نامحبوب.
اما آنها به روياها و دغدغهمنديهاي خود وفادار ماندند و موجسواري نكردند تا خود را به اول صف برسانند. به همين دليل بود كه با تلاش شبانهروزي آنها در بحبوحه توليد تلاش كردند جديدترين فيلمشان؛ «گيلدا» را به جشنواره سي و پنجم فجر برسانند كه به بهانههاي مختلف اين اتفاق نيفتاد و فيلم با همه نوآوريها و تجربههاي جديدش تا جشنواره سي و ششم فجر منتظر ماند تا با مخاطبانش ديدار كند.
اما جشنواره سي و ششم هم پذيراي آنها نشد و باوجود مقبول افتادن فيلم در نگاه تعدادي از اعضاي هيات انتخاب، بازهم از رقابت فجر دور نگهداشته شدند تا اين (مقهور واقعشدن) تبديل به خاصيت فيلمهاي آنها شود. فيلمسازاني كه اگر افق امروز پيش روي آنها تيرهوتار نباشد، قطعا مانند فيلمهايشان هم رنگارنگ و خوشريتم و خوشآهنگ نيست.
بهمن كاميار و مجيدرضا مصطفوي نيز از فيلمسازان نسل جوان سينما هستند كه با فيلمهاي جديدشان كه مورد توجه اعضاي هيات انتخاب هم قرار گرفته بود؛ يعني «در وجه حامل» و «آستيگمات» از فجر سيوششم دور ماندند و جالب اينكه به همگي اين فيلمسازان حذفي، وعده حضور در فهرست رزرو داده شده است!
فيلم اول كاميار؛ «مرداد» هم به همين شكل از جشنواره سيوپنجم فجر حذف شد و هنوز به اكران عمومي درنيامده است. در چنين وضعيتي كه هنوز فيلم اول اين فيلمساز به نمايش درنيامده تا موردنقد و تحليل قرار بگيرد و اثرات مثبت خود را بر روند فيلمسازي او داشته باشد، «در وجه حامل» را بايد گامي روبهجلو براي او در رويكرد به مضامين اجتماعي/ اخلاقي و همچنين كارگرداني دانست كه قطعا در صورت دريافت بازخورد از فيلم اولش ميتوانست فراتر از اين هم باشد.
در مورد مصطفوي بايد گفت وقفهاي چندساله كه بين فيلم اول و اثر متاخرش به وجود آمد، به نفع قواميافتگي «آستيگمات» تمامشده است. فيلمي خوشساخت با سوژهاي جسورانه كه چند قدم جلوتر از فيلم قبلي او قرار ميگيرد و اين پختگي در رويكرد به مضمون و اجرا، امتياز مهم كار است كه اميد است با دريافت پروانه نمايش بتواند با مخاطب هم ارتباط برقرار كند.
اين تنها وضعيت حال چند فيلمساز باانگيزه، دغدغهمند و خوشقريحه نسل جديد است كه پيچوخمهاي حضور در جشنواره فجر؛ تبديل به بازي مرگ وزندگي حيات سينمايي آنها شده و متاسفانه هر يك بهگونهاي از حركت بازايستاده يا در آستانه توقف هستند. اي كاش ميدانستيم با داشتهها و سرمايههايمان چه ميكنيم و اي كاش جشنواره فجر درخور اعتبار و اهميت و جايگاهي كه چنين فيلمسازاني به آن دادند، بود.