وكيل شيطان و پرونده هستهاي ايران
بهزاد صابري
در كليساي كاتوليك، از قرن شانزدهم ميلادي به اين سو اصطلاحي وجود دارد به نام «وكيل شيطان»- به لاتين «ادووكاتوس ديابولي». هر زماني كه واتيكان تصميم داشت فردي را به عنوان «قديس» يا «سنت» معرفي كند و به بررسي حسنات و خيرات و معجزات نقل شده از آن فرد مشغول بود، اين به اصطلاح «وكيل شيطان» كه معمولا از ميان روحانيون برجسته و معتمد كليسا انتخاب ميشد، وظيفهاش اين بود كه هر آنچه نقطه ضعف يا خطا در مورد آن فرد وجود داشت يا گفته ميشد را گردآوري كرده و «گويي به وكالت از سوي شيطان»، عليه آن فرد قديس صحبت كند. فلسفه اين امر هم اين بود كه تمام نقاط ضعف يا خطاهاي احتمالي فردي كه قرار بود به عنوان قديس برگزيده شود از قبل معلوم شود و اگر نكتهاي هست، مغفول باقي نماند. اين، مكانيزم داخلي باعث ميشد خروجي فرآيند تصميمگيري با كمترين نقص و خلل همراه باشد و تصميمي كه گرفته و اعلام ميشود، با مشكل يا چالشي روبهرو نشود. در واقع، يك نوع چكش كاري با هدف اطمينان از استحكام تصميمي كه قرار است گرفته شود. اين اصطلاح از كليسا به عالم حقوق و وكالت راه يافت و دارالوكالههاي بزرگ معمولا به هنگام آماده كردن پرونده و پيش از آغاز دفاع از موكل خود در دادگاه، يكي از همكاران خود را مامور ميكنند كه نقش وكيل شيطان (در واقع نقش وكيل طرف مقابل پرونده) را ايفا كند و با بيرحمي هرچه تمامتر، هرآنچه در نقد شواهد و مدارك و استدلالات طرف خودي به ذهنش ميرسد را مطرح كند. يا خود وكلا وقتي كه به تنهايي كار ميكنند، گاهي تلاش ميكنند با نگاه طرف مقابل، به پرونده و استدلالهاي خود بنگرند و ضعفها را شناسايي كنند. طبيعتا فردي كه چنين نقشي را ايفا ميكند، به اندازه بقيه همكاران خود علاقهمند به پيروزي در محكمه و موفقيت تيم خودي است. اما ماهيت چنين نقشي، يعني بيان ضعفهاي طرف خودي، اگرچه با هدف رفع عيوب و تقويت استدلالها است، معمولا به گونهاي است كه ميتواند موجب ناخرسندي «موكل» شود. به گمانم همه دوستان وكيل چنين تجربهاي دارند كه وقتي در مراحل آمادهسازي پروندهها، روي نقاط ضعف مدارك و شواهد دست ميگذارند و با موكل خود در اين خصوص صحبت ميكنند، بسياري از موكلين برآشفته شده و جملاتي ميگويند نظير اينكه «تو وكيل مايي يا وكيل طرف مقابل؟». در حالي كه يافتن نقاط ضعف استدلالهاي يك پرونده، صرفا با هدف انديشيدن تمهيد لازم براي وقتي است كه طرف مقابل در دادگاه روي آن ضعفها دست بگذارد. و البته همين اصطلاح «وكيل شيطان» به حوزه عموم نيز راه يافت و در محاورات روزمره در زبان انگليسي نيز به كار ميرود.
موضوع فعاليتهاي صلح آميز هستهاي ايران كه دستاويز رقبا و دشمنان خارجي شد و حول آن، پروندهاي عجيب و غريب و تو در تو ساخته و مشكلات فراوان براي كشورمان ايجاد كردند، از مواردي بود كه از ابتدا نياز به «وكيل شيطان» در آن احساس ميشد. مساله اين است كه ما مطمئن بوديم و هستيم، كه «انرژي هستهاي حق مسلم ما است» و اينكه كشورمان هيچ اقدامي خلاف تعهدات بينالمللي خود صورت نداده و اينكه صفر تا صد اين پرونده، برساخته از دشمنيها و كينهتوزيهاي امريكا و متحدين او است؛ كه بود. در اينها ترديدي نيست. اما آنقدر فضاي داخلي، حتي در سطح نخبگان، تحت تاثير اين بر حق بودن ما و بر باطل بودن طرف مقابل قرار گرفته بود، كه كمتر كسي توجه ميكرد طرف مقابل موفق شده بود با «ساختن» استدلالهاي ظاهرا محكم ومنطقي و با تكرار گسترده آن استدلالها و اتهامها، كاري كند كه اكثريت قريب به اتفاق دولتهاي جهان به اين باور برسند كه برنامه هستهاي ايران ابعاد نظامي دارد يا دست كم در اين مورد شبهه داشته باشند. نتيجه اينكه شوراي حكام آژانس (با سي و پنج عضو كه در ميان آنها كشورهاي كوچك و بزرگ، توسعه يافته و درحالتوسعه و اعضاي عدم تعهد) حضور داشتند و نيز شوراي امنيت، با حضور دولتهايي مانند چين و روسيه، به راحتي با خواستههاي امريكا و اسراييل همسو شوند و يكي پس از ديگري، قطعنامههاي آنچناني عليه كشورمان صادر شود. شايد يكي از مواردي كه بايد بيشتر به آن توجه ميكرديم همين بود كه طرف مقابل، در كنار استفاده از حربههاي تطميع و تهديد براي همراه كردن كشورهاي ديگر با خود، با بهكارگيري بزرگترين حقوقدانان و متخصصين جهان از حربه «ساخت استدلال» و «شواهد و مدارك» نيز استفاده حداكثري ميكند تا همگان را به اين باور (البته نادرست) برساند كه به راستي از ناحيه برنامه هستهاي ايران، تهديدي بزرگ عليه صلح و امنيت بينالمللي ايجاد شده است و اين نكتهاي بود كه ما، به دليل اطميناني كه به برحق بودن خود داشتيم، شايد آن طور كه بايد و شايد به آن توجه نميكرديم. يعني اينكه لازم است در كنار ايستادگي و مقاومت، كه مهمترين عامل براي احقاق حقوق كشور و مقابله با دسيسهها است، گاهي هم در جامه وكيل شيطان فرو رويم و ببينيم كه شياطين با چه ترفندها و استدلالهايي، به مجاب كردن جامعه بينالمللي ميپردازند و براي خنثي كردن مكر شياطين، چه تدابيري بايد انديشيد. برجام حاصل اين نحو تفكر بود. پذيرفتن اين واقعيت كه طرف مقابل - با بستهبندي و عرضه موثر و كارآمد «باطل» خويش در لباس «حق» - توانسته است حلقه فشار را دور كشورمان محكم كند و لذا علاوه بر پايداري و مقاومت كه مفتاح هر پيروزي است، براي خارج كردن اين حربه از دست او به ابزارهايي هم نيازمنديم كه جامعه بينالمللي آنها را بشناسد و بفهمد. اتفاقي كه پس از برجام در آژانس و در شوراي امنيت افتاده، يعني تغيير بنيادين رويكرد اين دو نسبت به ايران، به نحوي كه حرفهاي رييسجمهور و سفير امريكا و نيز كاريكاتور كشيدنها و مظلوم نماييهاي نتانياهو در اين مجامع خريداري ندارد، محصول اين نگاه منطقي و اصولي به ابزارهاي حقوقي و سياسي است. اين نگاهي است كه بايد آن را پاس داشت و از اين ابزار در عرصههاي گوناگون استفاده كرد.
حقوقدان