اغراق نكن!
محسن آزموده
ما آدمها عاشق ميشويم، يكي را دوست ميداريم و به او عشق ميورزيم. عشق به تعبيري نابترين احساس بشري است و به همين خاطر در هر تجربهاي كه تكرار ميشود، صورتي يكه و بيهمتا مييابد. بيخود نيست كه شاعر ميگويد: يك قصه بيش نيست غم عشق وين عجب/ كز هر زبان كه ميشنوم نامكرر است. در دوراني هم كه دو نفر عاشق هم هستند، از بيان هر حرفي به هم دريغ نميكنند و همين طور براي همديگر نوشابه باز ميكنند. از قضا همين عاشق و معشوق دلسوخته، فردا كه به هر دليلي با هم قهر ميكنند يا از هم سير ميشوند، از بيان بدترين نسبتها به يكديگر اجتناب نميكنند و گاهي معشوق سابق را چنان مورد عنايت قرار ميدهند كه مخاطب تصور ميكند بيچاره مذكور پدرش را كشته است يا شيطاني ديوسيرت است. اين تنها نمونه كوچكي از تغيير و تحول در احساسات آدمي از عشق به نفرت است. در مورد ساير احساسات و عواطف و هيجانات نيز وضع بر همين منوال است. در شماره قبل گفتيم فيلسوفان اخلاق معتقدند انسانها نسبت به باورهايشان مسوولند و از نظر اخلاقي حق ندارند هر چيزي را بپذيرند و به ديگران منتقل كنند. اكنون اضافه ميكنيم كه ما آدمها نسبت به احساسات و عواطف و هيجانات خودمان نيز مسوول هستيم. البته ممكن است بگوييد ساحت احساسات و عواطف غيراختياري است و در نتيجه خارج از حيطه اخلاق. اما دست كم ميتوان گفت كه ظهور و بروز بيروني اين احساسات در رفتار و گفتار ما تا حدود زيادي اختياري است. يعني وقتي من كسي را دوست دارم، دقيقا متناسب با ميزان عشق و علاقه درونيام نسبت به او رفتار كنم و اغراق نكنم. مهمتر از آن اينكه وقتي به هر دليلي اين رابطه به هم خورد، سعي كنم در داوريام نسبت به آن فرد معقول باشم و بدترين صفتها را به او نسبت ندهم. البته شكي نيست كه اين ميزان از تسلط بر احساسات و هيجانات مستلزم تمرين است و به راحتي حاصل نميشود.