مكتب سرباز سليمانيها
و سرباز شهيد سعيد سياح طاهريها
حبيب احمدزاده
مستندساز و پژوهشگر
ما در كشوري زندگي ميكنيم كه دقيقا در مساله معرفي الگو و قهرمان برعكس جهان عمل ميكنيم. امريكا، يگانه كشور پيشرو در ارايه الگوهاي فردي (بدون پشتوانه واقعيتي) از اواخر قرن نوزدهم و پرتيراژ شدن روزنامهها و سهلالوصول شدن ارتباطات به واسطه كشيده شدن خطوط آهن سراسري در تمام نقاط ايالات متحده، به سرعت تشخيص راه داد و قهرمانان اغراقي و تاريخ مصرف گذشته خود را همچون بوفالو بيل، رينگو با آن نقاشيهاي كليشهاي سنگي منقوش بر روزنامههاي محلي عصر كابوي به عصر ابرمردان فضايي همچون سوپرمن، بتمن و آكوامن تغيير مسير داد كه همچنان به عناوين مختلف ادامه دارد.
چنانكه فرزند شهيد ما نيز در اين بمباران افسانهها، سعي بر پوشيدن تنپوش منقش با اين عناوين را دارد چرا؟ چون در مكتب امريكايي، غلغلك دادن نيازهاي سطحي انساني براي درآمدزايي وسيع اصل و هدف هر ماجراست.
و اما مكتب سليماني؟ ادامه راه اين مكتب به عنوان يك دفتر با بودجه مصوب اصلا مدنظر بنده نيست، اگر عقل درستي در مورد تعريف و خروجي صحيح از مكاتب و بنيادهاي مشابه شهدا در كشور وجود داشت، در اين باره نيز ميتوانستيم اميد بسته و بدانيم كه كارگزارانش هم آنند كه بايد باشند، مگر خروجي شوراي عالي انقلاب فرهنگي در كشور اثري مابهازاي حتي تعدد دفاترش در تهران دارد؟ خروجي دفاتري همچون شهيد و... تاكنون چه بوده؟
آيا نهايت هدف گمشده ما در اين بنيادها، گذاشتن نام خيابانها و مجالس تكراري گرفتن نيست؟! نام شهيد بايد يك فلش شود براي كج نرفتن و نه يك فلش شود براي به آلاف و اولوف رسيدن عدهاي مبتذل براي رفع شهوت سخنرانيهاي تكراري در جلسات فرمايشي با تنها تاثير منزجر كردن مخاطب از شهيد و راهش.
دوست اسيري داشتم پس از هشت سال اسارت و آزادي، به گردش چند شهر برده بوديمش، در هر شهري ساختمان مسجد قبه الصخره (كه به اشتباه هنوز آقايان مسجدالاقصي مينامندش) در ميان ميادين شهري خودنمايي ميكرد. عزيز آزاده پرسيد، اين همه مسجد نماد فلسطين چرا؟ دوستي گفت براي فراموش نكردن ماجراي مظلوميت مردم فلسطين، و جواب نغز اسير آزاده و خداي را شكر به واسطه اسارت در دست بعثيها و دوري از تحولات فرهنگي چندين ساله كشور و ناآگاهي از جابهجايي كمكم فرهنگ كشور از آيين و خلوص اوايل انقلاب به نمايشهاي منزجركننده كارمندي روابط عموميها براي خوش رقصي نزد مقامات بالاتر و سخنرانان و مداحان حرفهاي كه ديگر حتي در مجالس عزاداريشان از فرط تكرار نمايش و شو، همان يك قطره اشك قبلي را نيز نميتوانند بر گونههاي مخاطبانشان جاري كنند، در داد كه اي بابا اگر پول همين مسجد قدسها را كه آقايان در هر گوشه و كناري ساخته بودند، به اسراييل ميداديم كه تابهحال اسراييل قدس را پس داده بود.
مكتب سليماني يك روح است. به دكاني براي سالوس كاران و خودنمايان تبديلش نكنيم، به ساختماني همچون بنيادهاي حمايت از فلان و فلان تبديلش نكنيم كه از قضاي روزگار بر اين هم همان رود كه بر ديگران رفت.
سخن آخر از گفتاري نقل به مضمون از دوست گراميام شهيد سعيد سياح طاهري: «از خيريهاي كه تمام ابزار ستادش بدون هيچ تابلويي، تنها تلفن همراه چند نفر امين دلسوز اصليش نباشد واقعا بترس.»
اينچنين بود جشنوارههاي دانشآموزي فيلم دفاع مقدس او بدون هيچ سخنران و دكاندار و بيهيچ تابلو كه همه عزيزان هنرمند و جانباز به خط سربازش بودند چون او شهيد طاهري نيز خود سربازي در صف بود، همانند سرباز قاسم سليماني و درجه بعد از شهادت اين دو سرباز دين و وطن، ارزاني ما جويندگان جهان اسم و شهرت و عمر خود و مردمان و مخاطبان برباد ده.
واقعا دعا ميكنم كه از همين فرداي خيلي نزديك مكتب حاج قاسم، چوب لباسي اداهاي ديني روشنفكرنماييها و رياكاران هميشه آه كش ذليل خود زينالعابدين نماي دشت كربلا و نيز كوتولههاي فرهنگ ديني و نان شب عدهاي كه برايشان بين برگزاري جشن دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي و تولد امام زمان (عج) فرقي در اجرا و انتخاب نيست نشود.
پس همگي با آن بصيرت كه مدعياش هستيم در عمل نگذاريم اين مكتب و اين نوزاد فرخنده قبل از پا گرفتن و شناخت جهانيان به دست حماقتهاي تكرار شونده هميشگي ما بميرد. انشاءالله كه چنين نشود.