تحليل ساختارگرايانه تورستن هيلن دانشيار رشته دينپژوهي در دانشگاه دالارناي سوئد از «درامِ كربلا»
نگاهي اسطورهشناسانه به عاشورا
تورستن هيلن، دانشيار رشته دينپژوهي در دانشگاه دالارنا در كشور زادگاه خود- سوئد- است.
هيلن روزي در ژوئن 1993 - مقارن با تاسوعا (نهم محرم) - در شهر راولپندي پاكستان با تاكسي در هاتهي چوك، به تقاطع «الفنت سدار بازار» ميرسد و سايهبان كوچكي را ميبيند كه ميكروفني در آن گذاشته شده بود و صداي آن از بلندگوهايي كه در بام ساختمانهاي اطراف مستقر بودند پخش ميشد. از تاكسي پياده ميشود و در همان لحظه دوستانش را ميبيند كه دقيقا در يكي از وروديهاي خيابان به ميدانگاه، ايستگاه نذري راه انداخته بودند. هلين توسط دوستانش با خوردنيها و آشاميدنيهاي نذري پذيرايي ميشود و همزمان چيزي ذهنش را درگير ميكند و تعجبش را برميانگيزد. تعجب او البته ناظر به اصل مراسم و پخش نذري و ... نبوده است. چه او از سالها پيش از اين با اين سنت آشنا بوده و ميدانسته اين مراسم در ميان شيعيان رواج دارد. آنچه تعجب هيلن را برانگيخته بود اما همان حضور دوستانش در اين مراسم به عنوان گروهي از بانيان آن مراسم بود. لذا از يكي از آنها به نام نعمان ميپرسد چرا او و خانوادهاش كه همه سنيمذهباند، دكهاي براي خيرات شربت در مراسمي اساسا شيعي برپا كردهاند؟ او در پاسخ، داستان امام حسين (ع) - نوه پيامبر اسلام (ص) را برايش تعريف ميكند كه در صحراي كربلاي عراق، توسط نيروهاي يزيدبنمعاويه خليفه اموي محاصره ميشود و به قتل ميرسد. نعمان همچنين ادامه ميدهد كه در آن صحرا كسي از مسلمانان به نواده پيامبرشان آب نميدهد و حالا قرنها است كه سنت و رسمي مقدس است كه آن گناه را با آب دادن به كساني كه براي بزرگداشت حسين (ع) و يارانش گرد ميآيند جبران كنند. هيلن ميگويد بعدها فهميدم كه حسين(ع) در ميان اهل سنت نيز به خصوص در جنوب آسيا مقامي ارجمند دارد.
آشنايي قبلي هيلن با عاشورا
هيلن با عاشورا آشنا بوده و به واسطه رشته دانشگاهي و علاقه مطالعاتياش بارها درباره عاشورا خوانده بوده اما تاسوعاي آن سال، نخستين بار بود كه در چنين مراسمي شركت جسته بود. او در اين مراسم شاهد دستههاي مردان سينهزن و زنجيرزن همراه با گروههايي از زناني است كه گريه و شيون و فريادهاي «يا حسين» عزاي عاشوراي سال 61 هجري را اقامه كردهاند.
اين ماجرا به انگيزهاي مطالعاتي براي هيلن تبديل ميشود كه دانشجوي رشته دينپژوهي بود و در نهايت عاشورا را به عنوان موضوع پاياننامه دكتراي خود برميگزيند. وي سرانجام در سال 2007 با ارايه پاياننامه خود تحت عنوان
«Husayn, the Mediator: A Structural Analysis
of the Karbala Drama according...»
از دانشگاه اُپسالاي سوئد مدرك دكتراي خود را دريافت ميكند. تحقيقات وي در حوزه تاريخ اسلام و بهطور خاص دوران متقدم تاريخ تشيع است، اگرچه مقالاتي نيز درباره اسلام معاصر نيز نوشته است.
تشيع تفسيري شكوفا و زنده از اسلام
هرچند مواجهه مستقيم هيلن با عزاي عاشورا در سال 1993 رقم ميخورد اما حدود پانزده سال پيش از آن توسط مدير مركز مطالعات مسيحي در راولپندي پاكستان به مطالعه آكادميك در مورد تشيع تشويق و ترغيب ميشود. چنانكه خود در پيشگفتار اثرش مينويسد: «دكتر چارلز امجد علي در اواخر دهه 1980 و اوايل دهه 1990 مدير مركز مطالعات مسيحي در راولپندي پاكستان بود مرا متوجه اين نكته كرد كه نبايد به تشيع به چشم فرقهاي انحرافي در اسلام نگاه كنم، بلكه تشيع تفسيري شكوفا و زنده از سنت اسلامي است و ارزش مطالعه دارد». (واقعه عاشورا، تورستن هيلن، ترجمه احسان موسوي خلخالي، نشر كرگدن، چاپ اول؛ 1401، صص5و6)
تجربه هيلن در مواجهه با شيعيان
اين توصيه استاد وي در كنار تجربه زيستهاش در پاكستان و مواجهههاي پيدرپي با زيست اجتماعي- مذهبي شيعيان، تشيع و مظاهر آن را هرچه بيشتر به موضوعي براي مطالعه تبديل ميكند: «در سرتاسر جهان تشيع، بيان انديشهها و ارزشهاي برگرفته درامِ كربلا و ماجراهاي ديگر مربوط به اهل بيت پيامبر به مراسم محرم منحصر نميشود و راههايي بسيار متنوع دارد. در جامعه پاكستان، آشكارترين نشانه حضور شيعيان، افزون بر مراسمي كه وصف كردم، نمودهاي سياسي ارزشهاي اين اقليت بود. مثلا شيعيان (كه حدود 30درصد از جمعيت پاكستان را تشكيل ميدهند) اذيت و آزاري را كه از سوي سنيانِ متعصب ضد شيعي ميديدند، گام برداشتن در مسير حسين (ع) و اهل بيت تفسير ميكردند. مثلهاي اعلاي شيعي را همچنين در برخي جزئيات كوچك ميشد ديد، چندبار پلاكهاي كوچكي ديدم كه در فروشگاهها و درمانگاهها نصب شده بود با اين مضمون كه «عليوار زندگي كن و حسينوار بمير». مظهر ديگر اين شيفتگي و سرسپردگي به خاندان پيامبر استفاده فراوان از نامهاي افراد اين خاندان در نامگذاري كودكان و نيز در خوشنويسي است. مشاهدات شخصي من از اهميت درامِ كربلا را مطالعات علمي گوناگون نيز تاييد ميكند. اين مطالعات نشان ميدهد اين واقعه صرفا داستان مرگ و زندگي در دنيا نيست و ابعادِ كيهاني دارد.» (همان، ص12)
امام حسين (ع) و نقش ميانجي
عنوان اصلي پژوهش هيلن چنانكه اشاره شد «ميانجي» (Mediator) است؛ اين اصطلاح، يكي از مهمترين اصطلاحات كلود لوي استروس (قومشناس و انسانشناس فرانسوي و از نظريهپردازان انسانشناسي مدرن) در تحليل اسطورهها است.
هيلن نيز در تحليل خود از واقعه عاشورا نقش امام حسين(ع) را نقش ميانجي در معناي اصطلاحي لوي استروسي كلمه ميداند؛ ميانجي ميانِ دوگانه متقابل زندگي و مرگ. بر همين اساس تحليل وي از عاشورا به هيچوجه تحليلي تاريخي نيست. چراكه اساسا تحليل اسطورهشناختي، تحليلي تاريخي نيست؛ يعني بنا نيست در آن به تحليل انتقادي منابع، راويان و روايتها بپردازد يا در پي پيرايش و پالايش ماجرا برآيد يا تصور ما را از ماجرا تصحيح كند. اين تحليل با اين ماجرا همانطور كه هست و همانطور كه روايت ميشود و بر زبانها ميآيد و در زندگي مومنان حضور دارد و بر آن تاثير ميگذارد سر و كار دارد و ميخواهد همين را تحليل كند و ساز وكار و چند و چون اين تاثيرگذاري را نشان دهد.
هيلن در مقدمه اثر خود به تعريف دقيقتري از مفهوم «اسطوره» در پژوهش خود ميپردازد و با اشاره به نظر هونكو مينويسد: «من در پژوهش حاضر اسطوره را با اين تعريف به كار ميبرم: اسطوره روايتي است كه براي جهانبيني يا هويت گروهي از مردم حالت زيربنايي دارد».
اسطوره مهمتر از تاريخ
در واقع وي با ارايه تعريف فوق درصدد از بين بردن دوگانه اسطوره- تاريخنگاري است و صراحتا مينويسد: «تاريخنگاري همان كاركردي را دارد كه اسطوره و اسطوره همان كاركردي را دارد كه تاريخنگاري. هرچند طبق فرض، تاريخنگاري بايد برپايه «واقعيتهاي عيني ثبت شده» انجام يافته باشد، ترديدي نيست كه اين واقعيتها هميشه با فهم و علايق پژوهشگر غربال ميشود.» (همان، ص20)
هيلن در ادامه با استناد به سخن سث كونين - انسانشناس انگليسي كه عمدتا در حوزه اسطورههاي عبري كار كرده است- ميگويد كه دوگانه تاريخ - اسطوره در مواردي هيچ اهميتي ندارد، زيرا: «در هر توصيفي از وقايع، طي طرحي مصنوعي، لحظههاي خاصي در جريان وقفهناپذير زمان گزينش ميشود. منكر نيستم كه در گذشته اتفاقي افتاده، منكر امكان در برگرفتن كامل گذشته در قالبي ناانديشيده / ساختار نيافتهايم ... هم اسطوره و هم تاريخ روايتهاي بسيار ساختارمندياند كه خود و جهان را شكل ميبخشند و براي همين كاركرد هويتي دارند. تفاوت آنها به محتوا برميگردد؛ اسطوره وقايعي را به كار ميگيرد كه چه بسا داستاني باشد و چه بسا هم نباشد (چه بسا هم وقايع تاريخي را به كار گيرد)، تاريخ وقايعي را به كار ميگيرد كه واقعي دانسته شدهاند.» (همان، صص20و21)
هيلن اصالت دادن به نگاه تاريخي را از ويژگيهاي جوامع غربي ميداند و تصريح ميكند كه شايد اين، انتخاب ساير جوامع بشري نباشد. وي يك تفاوت مهم را نيز ميان نگاه تاريخي با نگاه اسطورهاي بيان ميكند كه بيان كننده اهميت دومي در نگاه وي است. او معتقد است كه بايد همواره به اين مساله توجه داشت كه تاريخنگاري معمولا زيربنا نميشود اما برخلاف آن، اسطوره هميشه زيربنا ميشود: «بنابراين اسطوره وسيلهاي است براي «آفريدنِ» جهاني كه در آن زندگي ميكنيم. در عين حال، خود در اين جهان، يا حتي بيرون از آن، آفريده ميشود، چون ما با آفريدن و پردازش اسطورهها تجربههاي خود را پاسخ ميگوييم.» (همان، ص21)
ويژگي اثر هيلن
پاياننامه تورستن هيلن در نهايت به صورت كتاب منتشر ميشود و اين كتاب چندي است به زبان فارسي نيز برگردانده شده و اختيار علاقهمندان قرار گرفته است. اين اثر در فارسي با نام «واقعه عاشورا» و با عنوان فرعي «تحليلي ساختارگرايانه از درام كربلا به گزارش طبري» با ترجمه احسان موسوي خلخالي توسط نشر كرگدن منتشر شده است.
هيلن در اين اثر عاشورا را به مثابه يك اسطوره- به معناي داستاني بنيادين- تحليل ميكند و نه صرفا به مثابه يك متن. تفاوت روش وي در اين است كه او در اين اثر در پي ساختارهاي عميق درونياي ميرود كه از طريق محتوا و ساختار روايي داستان به ما رسيده است. به بيان ديگر هيلن عاشورا را همانطور تحليل ميكند كه در حافظه جمعي ما شيعيان ظهور و بروز يافته است.
هيلن با عاشورا آشنا بوده و به واسطه رشته دانشگاهي و علاقه مطالعاتياش بارها درباره عاشورا خوانده بوده اما تاسوعاي آن سال، نخستين بار بود كه در چنين مراسمي شركت جسته بود. او در اين مراسم شاهد دستههاي مردان سينهزن و زنجيرزن همراه با گروههايي از زناني است كه گريه و شيون و فريادهاي «يا حسين» عزاي عاشوراي سال 61 هجري را اقامه كردهاند.
اين ماجرا به انگيزهاي مطالعاتي براي هيلن تبديل ميشود كه دانشجوي رشته دينپژوهي بود و در نهايت عاشورا را به عنوان موضوع پاياننامه دكتراي خود برميگزيند. وي سرانجام در سال 2007 با ارايه پاياننامه خود تحت عنوان
«Husayn, the Mediator : A Structural Analysis
of the Karbala Drama according...»
از دانشگاه اُپسالاي سوئد مدرك دكتراي خود را دريافت ميكند. تحقيقات وي در حوزه تاريخ اسلام و بهطور خاص دوران متقدم تاريخ تشيع است، اگرچه مقالاتي نيز درباره اسلام معاصر نيز نوشته است.
هرچند مواجهه مستقيم هيلن با عزاي عاشورا در سال 1993 رقم ميخورد اما حدود پانزده سال پيش از آن توسط مدير مركز مطالعات مسيحي در راولپندي پاكستان به مطالعه آكادميك در مورد تشيع تشويق و ترغيب ميشود. چنانكه خود در پيشگفتار اثرش مينويسد: «دكتر چارلز امجدعلي در اواخر دهه 1980 و اوايل دهه 1990 مدير مركز مطالعات مسيحي در راولپندي پاكستان بود مرا متوجه اين نكته كرد كه نبايد به تشيع به چشم فرقهاي انحرافي در اسلام نگاه كنم، بلكه تشيع تفسيري شكوفا و زنده از سنت اسلامي است و ارزش مطالعه دارد».
هيلن نيز در تحليل خود از واقعه عاشورا نقش امام حسين (ع) را نقش ميانجي در معناي اصطلاحي لوي استروسي كلمه ميداند؛ ميانجي ميانِ دوگانه متقابل زندگي و مرگ. بر همين اساس تحليل وي از عاشورا به هيچوجه تحليلي تاريخي نيست. چراكه اساسا تحليل اسطورهشناختي، تحليلي تاريخي نيست؛ يعني بنا نيست در آن به تحليل انتقادي منابع، راويان و روايتها بپردازد يا در پي پيرايش و پالايش ماجرا برآيد يا تصور ما را از ماجرا تصحيح كند. اين تحليل با اين ماجرا همانطور كه هست و همانطور كه روايت ميشود و بر زبانها ميآيد و در زندگي مومنان حضور دارد و بر آن تاثير ميگذارد سر و كار دارد و ميخواهد همين را تحليل كند و ساز وكار و چند و چون اين تاثيرگذاري را نشان دهد.
هلين با ارايه تعريف فوق درصدد از بين بردن دوگانه اسطوره – تاريخنگاري است و صراحتا مينويسد: «تاريخنگاري همان كاركردي را دارد كه اسطوره و اسطوره همان كاركردي را دارد كه تاريخنگاري. هرچند طبق فرض، تاريخنگاري بايد برپايه «واقعيتهاي عيني ثبت شده» انجام يافته باشد، ترديدي نيست كه اين واقعيتها هميشه با فهم و علايق پژوهشگر غربال ميشود».
هيلن اصالت دادن به نگاه تاريخي را از ويژگيهاي جوامع غربي ميداند و تصريح ميكند كه شايد اين، انتخاب ساير جوامع بشري نباشد. وي يك تفاوت مهم را نيز ميان نگاه تاريخي با نگاه اسطورهاي بيان ميكند كه بيان كننده اهميت دومي در نگاه وي است. او معتقد است كه بايد همواره به اين مساله توجه داشت كه تاريخنگاري معمولا زيربنا نميشود اما برخلاف آن، اسطوره هميشه زيربنا ميشود: «بنابراين اسطوره وسيلهاي است براي «آفريدنِ» جهاني كه در آن زندگي ميكنيم. در عين حال، خود در اين جهان، يا حتي بيرون از آن، آفريده ميشود، چون ما با آفريدن و پردازش اسطورهها تجربههاي خود را پاسخ ميگوييم».
هيلن در اين اثر عاشورا را به مثابه يك اسطوره- به معناي داستاني بنيادين- تحليل ميكند و نه صرفا به مثابه يك متن. تفاوت روش وي در اين است كه او در اين اثر در پي ساختارهاي عميق درونياي ميرود كه از طريق محتوا و ساختار روايي داستان به ما رسيده است. به بيان ديگر هلين عاشورا را همانطور تحليل ميكند كه در حافظه جمعي ما شيعيان ظهور و بروز يافته است.