روايتهايي از آخرين قربانيان اسيدپاشي در ايران
زخم روي زخم
انجمن حمايت از قربانيان اسيدپاشي در 4 ماه اخير 6 مورد قرباني جديد را شناسايي كرده است
محمد معصوميان
دستش را روي صورتش ميگيرد، به زمين ميافتد، تمام بدنش بيحس ميشود و اين آغاز زندگي است كه تا پيش از ريخته شدن اسيد روي بدن و صورتش چيزي از آن نميدانست؛ سوزش، درد، پانسمان و رفتوآمد به بيمارستاني كه تبديل به يك عادت ميشود، اما تلخترين اتفاق تغيير چهره و از بين رفتن بافتهاي پوستي است كه ميتواند زندگي فرد قرباني را عوض كند. اسيدپاشي خشونتي كه هر روز قرباني تازهاي ميگيرد. شايد شديدترين خشونتي كه هر فرد در زندگي تجربه ميكند. حملهاي كه در بيشتر موارد از طرف افرادي صورت ميگيرد كه سالهاست قربانيان او را ميشناسند. آنطوركه ترانه بنييعقوب عضو هياتمديره انجمن حمايت از قربانيان اسيدپاشي ميگويد: «در بيشتر موارد اسيدپاشي از طرف همسر يا همسر سابق زنان اتفاق ميافتد و از اين منظر يك نوع خشونت خانگي است.»
انجمن حمايت از قربانيان اسيدپاشي به تازگي عنوان كرده كه در 4 ماهه اخير 6 مورد قرباني جديد را شناسايي كرده است. البته اين تعداد تنها به كساني محدود ميشود كه شناسايي شدند و اين احتمال وجود دارد كه تعداد بيشتري در شهرها و روستاهاي دور و نزديك قرباني اسيدپاشي شده باشند و در بيخبري روزگار بگذرانند. آماري كه بايد زنگ خطر را براي مسوولان و كارشناسان به صدا در بياورد. بنييعقوب با اشاره به اينكه اسيدپاشي دلايل پيچيدهاي دارد و بايد مسوولان و كارشناساني كه به حملهكنندگان دسترسي دارند دست به تحليل بزنند، ميگويد: «ما به عنوان انجمن حمايت از قربانيان اسيدپاشي تا امروز بيش از 100 مورد قرباني را شناسايي كرديم اما در 4 ماهه اخير در اين زمينه رشد داشتيم. هرچند تحليل دلايل اين افزايش نياز به دسترسي به حملهكنندگان و انجام مصاحبههاي عميق است تا انگيزه افراد از اين اقدام روشن شود اما ميتواند به نوعي نشاندهنده افزايش ميزان خشونت در جامعه باشد.» سال 1398 بود كه بعد از سالها بحث و بررسي قوانين تشديد مجازات اسيدپاشي به تاييد مراجع قانوني رسيد، اما اين تشديد مجازات نيز هنوز نتوانسته آنطوركه بايد پيشگيرانه باشد. كساني كه معتقدند اين قوانين بايد شدت عمل بيشتري داشته باشد ميگويند اسيدپاش با قصد قبلي اقدام به خريد اسيد و پاشيدن آن روي قرباني ميكند درحالي كه بخشي از قتلها در يك لحظه و در حالت جنونآميز اتفاق ميافتد و از اين دريچه ميتواند عملي بسيار شنيعتر از قتل بدون برنامهريزي قبلي باشد. بنييعقوب ميگويد: «بسياري از اعضاي انجمن قربانيان اسيدپاشي معتقد هستند اين تشديد قوانين هنوز نتوانسته بازدارندگي لازم را ايجاد كند. بسياري از آنها معتقدند بايد قوانين شدت عمل بيشتري براي مقابله با چنين افرادي به خرج بدهد» اما مساله ديگري كه شايد بتواند از بروز چنين اقدامات وحشتناكي جلوگيري كند محدود كردن خريد و فروش انواع اسيد است كه به صورت آزادانه به فروش ميرسد. بني يعقوب ميگويد: «مسوولان بايد در رابطه با فروش آزادانه اسيد فكري بكنند.»
مصطفي دهمردهاي، رييس بيمارستان سوانح سوختگي مطهري، فروش آزادانه اسيد در ايران را يكي از دلايل بالا رفتن ميزان اسيدپاشي در سالهاي گذشته ميداند، هرچند او معتقد است تعداد حملات اسيدپاشي به نسبت 6 يا 5 سال پيش كاهش پيدا كرده است. دهمردهاي ميگويد: «قوانين ما بازدارنده نيست. در هيچ كشوري اسيد سولفوريك و سيتريك و حتي اسيدباتري اينقدر در دسترس نيست و افراد بايد با نشان دادن مدركي كه نشاندهنده دليل مصرف آنها است اسيد بخرند. قوانين در كشور ما طوري نوشته شده كه اين مسائل در آن لحاظ نشده و اگر قرار بر جلوگيري از فروش باشد بايد به امضا و تاييد چند نهاد برسد كه كار را سخت ميكند.»
يكي از مشكلاتي كه قربانيان اسيدپاشي با آن دست به گريبان هستند هزينههاي بالايي است كه روند درمان روي دوش آنها ميگذارد و گاهي باعث توقف روند درمان از طرف قرباني ميشود. دهمردهاي ميگويد: «هزينههاي درمان اسيدپاشي بالا است؛ بيمار نياز به لباس، غذاي مناسب، دارو، جراحي و روانشناس دارد اما متاسفانه بيمهها اين هزينه را تقبل نميكنند. آنها ميگويند فردي كه اقدام به اسيدپاشي كرده بايد هزينه درمان را تقبل كند درحالي كه معمولا آن فردي كه اقدام كرده انسان مسوولي نيست و بعد از اين اتفاق به زندان ميافتد. اين هزينهها آنقدر سنگين است كه كسي آن را به عهده نميگيرد.» دهمردهاي از نامهنگاريهاي ماهانه با بيمه تامين اجتماعي، بيمه سلامت و وزارت بهداشت و درمان ميگويد كه البته هنوز نتيجهاي در بر نداشته است و قربانيان مجبور به رفتن هزاران راه سخت براي تامين هزينهها هستند.
2 ليتر اسيد براي يك زن
يكي از قربانياني كه در اين 4 ماه دچار سوختگي شديد توسط اسيد شده مرضيه ايماني است. مرضيه 35 ساله است و توسط همسرش در بهمنماه سال گذشته مورد حمله قرار گرفته است. همسري كه با وعدههاي دلفريب پيش آمد و ميراثي از زخم و درد براي او بر جاي گذاشت. حالا مرضيه در گيرودار بيمارستان و جراحيهاي سنگين درمانده شده است. او تعريف ميكند كه به سختي از پس مخارج درمان برميآيد و با مشقت در حال پيگيري روند درمان است: «از آذر ماه سال گذشته خانه خواهرم زندگي ميكنم. بعد از آن اتفاق فرزندان همسرم از زن سابقش ماشين مرا بردند و خانهاي كه در آن زندگي ميكردم را خالي كردند و حتي به لوازم شخصي خودم هم دسترسي ندارم. روند درمان را هم كه ميدانيد چقدر پر هزينه است. تا امروز بيش از 100 ميليون با قرض از خواهرم و كمي طلايي كه از گذشته داشتم درمان را پيش بردهام اما ديگر توان ادامه اين شرايط با توجه به شرايط روحي كه دارم سخت شده است.» مرضيه يك پسر سه ساله دارد كه بعد از رفتن همسرش به زندان او و فرزندش باهم در خانه خواهر زندگي ميكنند. او تعريف ميكند كه هر بار عوض كردن پانسمان يك ميليون هزينه برميدارد و همسرش هم به او ميگويد اگر رضايت بدهد كه از زندان آزاد شود حاضر است هزينههاي درمان را تقبل كند. فكر كردن به شرايطي كه مرضيه در آن قرار گرفته هم سخت است.
ميشود تكانهاي عصب را در حنجره مرضيه شنيد: «قرار بود صبح 6 بهمن ماه سند زميني كه قرار بود به نام من كند را برايم بياورد. ابتدا پسرم كه همراه او بود را به من داد تا در خانه بگذارم، پسرم را گذاشتم و برگشتم جلوي در بين دو ماشين بودم و مانتوي نازكي تنم بود. برگشتم ديدم پارچ آبي در دستش است و از آنجايي كه قبلا هم تهديد به اسيدپاشي كرده بود فهميدم قرار است چه اتفاقي بيفتد. راه فراري نداشتم، دستم را روي صورتم گذاشتم و به حالت سجده روي زمين نشستم. او از پشت اسيد را روي تنم خالي كرد، اسيد شره كرد در تنم، از موهايم گذشت و روي گوشم ريخت، روي گونههايم، روي لبم، روي شانهام. بدنم سر شده بود و ميديدم كه دوباره مشغول پر كردن اسيد است، تقريبا 2 ليتر اسيد روي من خالي كرد، قدرتي براي فرار نداشتم و سوختن را حس ميكردم.» او نميدانست كه بايد سريع زير آب سرد برود و بدنش را بشويد و به همين خاطر آسيب بيشتري ديد و بعد از آن راهي بيمارستان شد. همسرش 2 روز پنهان شده بود. مرضيه توانست او را به بيمارستان بكشاند و بعد از آن دستگير شد. حالا مرضيه مانده و زخمهاي عميقي كه روح و تنش را ميخورد. مرضيه ميگويد همسرش را نميبخشد چون هيچ كمكي به او نكرده و حالا هم به فكر معامله براي بيرون آمدن از زندان است. ميگويد: «در يك لحظه جنون به من دست داد» اما من اين حرف را نميپذيرم چون برنامهريزي كرده بود و آمادگي داشت اگر جنون بود چرا روي خودش نپاشيد؟ نميشود هيچ طوري اسيدپاشي را توجيه كرد. از او ميپرسم همسرش چطور و از كجا اسيد تهيه كرده بود: «كار همسرم پيدا كردن زيرخاكي بود و براي همين هميشه اسيد داشت تا با آن بعضي چيزها را از بين ببرد.»
قرباني كوچك يك زندگي
ناديا زندگي را با عشق شروع كرد اما طولي نكشيد كه اعتياد همسر زندگي را به كامش تلخ كرد. خانه و اتومبيل را خرج اعتياد كرد و زمان زيادي نگذشت كه مصرف شيشه روان همسرش را بلعيد. ناديا اديبي كه در خانوادهاي به دور از حاشيه بزرگ شده بود تصميم ميگيرد با توجه به داشتن حق طلاق به زندگي همراه يك فرزند پايان بدهد: «تابستان سال گذشته كه همسر سابقم در كمپ ترك اعتياد بود اقدام به طلاق كردم. اما بعد از بيرون آمدن از كمپ هر روز جلوي در خانه بود. من هم سعي كردم آرام آرام پيش بروم تا براي او هم سخت نباشد. سعي ميكردم با بچه بيرون برويم اما خانواده فشار آورد كه بعد از طلاق به رابطه ادامه ندهم و تصميم گرفتم ارتباط را قطع كنم. چند بار در را روي او بستم چند روز جواب تماس ندادم.» همسرش تصميم ميگيرد اسيد بخرد و براي ناديا هم تعريف ميكند براي تنبيه خودش و فكري كه در سر داشت يك روز روي دست خودش اسيد ميپاشد. اما اين كار تاثيري نداشت و بعد از آن تصميم خودش را ميگيرد. 20 بهمن وقتي ناديا دخترش را از مهدكودك به خانه ميآورد همسرش از پشت روي او اسيد ميپاشد: «اسيد را روي سرم ريخت اما به فرزند چهارسال و نيم من هم پاشيد. خودش ميگفت او را نديده است و آنقدر حالت جنون داشت كه حتي صداي جيغهاي دخترش را هم نشنيد. اسيد از روي سرم شره كرد روي پيشاني و صورتم، پلكم از بين رفت و چند بار عمل پيوند پلك كردم. بينايي يك چشمم را از دست دادم. هوا سرد بود براي همين كاپشن تنم بود كه مچاله شد اما اسيد به مچ پاهايم هم رسيد. دخترم هم كلاه و دستكش داشت اما پيشاني و كنار لبهايش درگير شد كه حالا با پماد در حال درمان است. صورتش لك شده اما اميدواريم كه از بين برود.» حالا دختر كوچك با كابوسهايي كه ميبيند هر شب از جا برميخيزد و با اينكه نميداند پدرش دست به چنين كاري زده ترسهايي دارد كه شايد براي درمان آن سالها زمان نياز باشد؛ قرباني كوچك يك زندگي.
حرفهاي ناديا كمي دلگرمم ميكند، زني كه رو به جلو ميرود و اين اتفاقات او را براي ساختن يك زندگي خوب براي كودكش مصممتر كرده است: «دلم ميخواهد همسرم در زندان بماند، حبس ابد بگيرد اما دلم نميخواهد قصاص شود. نميخواهم رضايت آزادي بدهم چون نميتواند خودش را كنترل كند اما در دلم او را بخشيدهام، معتقدم همه آدمها اشتباه ميكنند او را بخشيدهام تا بار خودم سبكتر شود و حس رهايي داشته باشم. من بايد آينده را بسازم و دخترم را بزرگ كنم. خداراشكر خانوادهام پشتم هستند.» ناديا در حالي اين حرفها را ميزند كه تا امروز 7 عمل جراحي روي دست و پا و چشمانش داشته است و هر دو هفته با اتوبوس خودش را به خرمآباد ميرساند تا پزشكي او را درمان كند. شايد تنها راه مبارزه با خشونت متوقف كردن چرخه آن باشد همان تصميمي كه ناديا اديبي گرفت. از او ميپرسم همسرش اسيد را از كجا تهيه كرده است؟ او در پاسخ ميگويد: «اسم فروشنده را نگفت اما راحت آن را تهيه كرد. ميدانستم او جرات چاقو زدن ندارد براي همين سراغ اسيد رفت و متاسفانه اين مواد به راحتي در دسترس است.»
مهاجر افغان ، قرباني خشونت
با اينكه بسياري از قربانيان اسيدپاشي زنان هستند اما مرداني هم كه مورد حمله اسيد قرار گرفتهاند، كم نيستند؛ حميد عطايي مهاجر افغانستاني است كه اين حملات را تجربه كرده است. حميد 38 ساله 2 سال است كه به ايران آمده است. پيش از حمله در كارخانه توليدي كمربند كار ميكرد و درآمد بدي نداشت اما ناسور شدن دستانش باعث شد كه كارفرما ديگر جواب تماسهايش را ندهد و تنها از راه همكاران سابق به او پيام بدهد كه تا روزي كه دستانش خوب نشود سر كار نيايد. عطايي 3 روز پيش از تحويل سال ۱۴۰۲ در ساعت 7 صبح چند دقيقه بعد از رفتن دخترش به نانوايي و بستن در پشت سر او با لگدهايي به در خانه از جا پريد. چند ثانيه بعد شمايل مردي در چارچوب در پيدا شد كه در دستي چاقوي قصابي و در دست ديگرش ظرف اسيد بود. عطايي ميگويد: «ماسكي روي صورت داشت و وقتي اسيد را به سمتم پاشيد سرم را برگرداندم و اسيد به دست و گردنم پاشيد. آمد با چاقو حمله كند كه در را بستم و او فرار كرد.» بعد از چك كردن دوربينها حميد متوجه ميشود كه از ساعت 6 صبح فرد حملهكننده در كوچه منتظر بود. حالا حميد مانده و خرجهاي كمرشكن درمان كه ديگر از پس آن بر نميآيد، خانهاي كه خانوادهاش ديگر حاضر نيستند از ترس در آن زندگي كنند، بيكاري و بيپولي و قرض پشت قرض. عطايي ميگويد: «براي يك عمل پوستبرداري 8 ميليون و 200 پرداخت كردم، سري دوم لايهبرداري كردند و20 ميليون براي پوستگذاري پرداخت كردم اما ديگر تواني براي ادامه روند درمان ندارم. از هفته گذشته پانسمان را عوض نكردهام.» او كه دو فرزندش به مدرسه ميروند ديگر پولي براي فرستادن دختر سوم و 7 سالهاش به مدرسه ندارد. عطايي ميگويد: «با خانواده در خانه پدرم زندگي ميكنم و ديگر درآمدي ندارم براي همين فرزندم را به مدرسه نفرستادم. همسرم هم ميگويد اگر خانهاي پيدا نكني ميروم. نميدانم چه كسي دست به اين كار زد اما مرا بيچاره كرد، زن و بچهام زهرهترك شدند و بعد از آن روز يك شب هم در خانه نتوانستند بخوابند. زندگي ما را خراب كرد اگر خدا او را ببخشد من نميبخشم.» اسيدپاشي نه تنها فرد حملهكننده را از زندگي ساقط ميكند بلكه تبعاتي سنگين براي خانواده فرد دارد. حالا فرزندان عطايي با خاطرهاي دردناك از ضجههاي پدر در لحظه حمله زندگي ميكنند و كودك هفتسالهاش به خاطر بيپولي پدر راهي به مدرسه پيدا نميكند.
زني از كهگيلويه و بويراحمد
تمام روستاي آبرزگه استان كهگيلويهوبويراحمد داستان نازنين و همسرش را ميدانند. تازه سه سال از ازدواجشان گذشته بود كه مشكلات بين نازنين و همسرش شروع شد. نازنين 16 سالش بود كه ازدواج كرد و همسرش 18 سال از او بزرگتر بود. مرد نظامي در مسجدسليمان خدمت ميكرد اما يكي از اقوام نازنين و همسرش كه نميخواهد نامش فاش شود، ميگويد: «آدم خوبي نبود... همين اتفاقات باعث شد بين او و نازنين دعوا باشد. پارسال بود كه همسرش به او گفت برو خانه پدرت و نازنين مهريه را اجرا گذاشت. به دادگاه ميرفتند و ميآمدند و دادگاه حكم داد كه همسرش بايد 5 سكه را اول و هر سه ماه يك سكه به نازنين ناصري بدهد. همسرش تا اين را شنيد 15 روز سر كار نرفت. به همه گفته بود كه بايد مهريهاش را ببخشد وگرنه اسيد ميريزم.» در اين مدت هيچكس حرفهاي همسر را جدي نگرفت حتي كسي كه اين روايت را بازگو ميكند. اما يكبار يكي از اقوام از پشت اتومبيل او دبه اسيد در آورد. مرد راوي شب ششم اسفند را روايت ميكند: «ساعت 3 نيم شب در خانه نازنين ميرود، در اوج نامردي كنتور برق و آب را قطع ميكند و در تاريكي پا به خانه آنها ميگذارد. نور موبايل را روشن ميكند و بالاي سر نازنين كه ميرسد برادر كوچكش بيدار ميشود اما همسرش پتو را كنار ميزند و اسيد را روي دختر خالي ميكند. اسيد به برادرش هم ميپاشد. فرار ميكند و بعد از چند روز بازداشت ميشود.» او از وضعيت وخيم نازنين ميگويد كه 20 كيلو شده و نميتواند غذا بخورد، عملهاي سنگيني را پشت سر ميگذارد و او اصلا نميداند چطور پدر نازنين كه شرايط اقتصادي ضعيفي دارد از پس مخارج برميآيد. او احتمال ميدهد همين شرايط وخيم باعث شده نتواند جواب تماسهاي ما را بدهد. حالا برادر و خواهران نازنين از ترس مدرسه نميروند. شب و روز پدرش گريه و زاري است و در تمام محل وحشت حكمفرماست. «او با اين كارش همه را دربهدر كرد همه محل از دست او عصباني هستند و ميخواهند بدترين مجازات نصيبش بشود.»
آيا شديدترين مجازات ميتواند جلوي اسيدپاشي را بگيرد؟ آيا محدود كردن فروش اسيد ميتواند مانع اسيدپاشي بعدي شود؟ چه كاري ميتواند به صورت موثر جلوي تكرار اين اتفاقات را بگيرد؟ فاجعهاي كه نه تنها گريبان فرد را ميگيرد بلكه به صورت فراگيري در جامعه تفكري ترسناك را رواج ميدهد.
دلم ميخواهد همسرم در زندان بماند، حبس ابد بگيرد اما دلم نميخواهد قصاص شود نميخواهم رضايت آزادي بدهم چون نميتواند خودش را كنترل كند اما در دلم او را بخشيدهام، معتقدم همه آدمها اشتباه ميكنند او را بخشيدهام تا بار خودم سبكتر شود و حس رهايي داشته باشم. من بايد آينده را بسازم و دخترم را بزرگ كنم
آيا شديدترين مجازات ميتواند جلوي اسيدپاشي را بگيرد؟ آيا محدود كردن فروش اسيد ميتواند مانع اسيدپاشي بعدي شود؟ چه كاري ميتواند به صورت موثر جلوي تكرار اين اتفاقات را بگيرد؟ فاجعهاي كه نه تنها گريبان فرد را ميگيرد بلكه به صورت فراگيري در جامعه تفكري ترسناك را رواج ميدهد
سال 1398 بود كه بعد از سالها بحث و بررسي قوانين تشديد مجازات اسيدپاشي به تاييد مراجع قانوني رسيد. اما اين تشديد مجازات نيز هنوز نتوانسته آنطوركه بايد پيشگيرانه باشد. كساني كه معتقدند اين قوانين بايد شدت عمل بيشتري داشته باشد ميگويند اسيدپاش با قصد قبلي اقدام به خريد اسيد و پاشيدن آن روي قرباني ميكند درحالي كه بخشي از قتلها در يك لحظه و در حالت جنونآميز اتفاق ميافتد و از اين دريچه ميتواند عملي بسيار شنيعتر از قتل بدون برنامهريزي قبلي باشد