• ۱۴۰۳ شنبه ۲۸ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5485 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت

يادي از دكتر رجبي

مرتضي ميرحسيني

اگر فهرستي از بهترين پژوهشگران ايراني كه سال‌هاي زيادي از عمرشان را درباره تاريخ كشور ما تحقيق كردند و آثار ارزشمندي در اين حوزه از خودشان به جاي گذاشتند تنظيم كنم، در كنار نام‌هاي بزرگان اين عرصه، قطعا جايي را هم براي مرحوم پرويز رجبي خالي مي‌كنم. زندگي‌اش كه سال 1318 در چنين روزي در قوچان شروع شد و زمستان 1390 در تهران به انتها رسيد، زندگي پرفرازونشيبي بود. در خراسان متولد شد، اما بيشتر سال‌هاي كودكي‌اش در آذربايجان گذشت و اواسط سومين دهه عمرش، براي تحصيل به آلمان رفت. در آلمان ايران‌شناسي و اسلام‌شناسي و ترك‌شناسي خواند و طبق تصميمي كه از همان زمان خروج از كشور گرفته بود، پس از پايان تحصيلات به ايران برگشت. مدتي در دانشگاه اصفهان تدريس كرد و به پژوهش روي تاريخ ايران باستان سرگرم شد. شايد اشتباه مي‌كنم، اما دكتر رجبي كه من شناختم اصلا آدم سياسي - به آن معني رايج - نبود و جنس دغدغه‌هايش با دغدغه‌هاي آدم‌هاي سياسي فرق داشت. اما ساواك به او مشكوك شد. راستش نمي‌دانم علت حساسيت سازمان امنيت و اطلاعات وقت به دكتر رجبي چه بود و بعدتر او چه «خطايي» مرتكب شد كه از دانشگاه اخراجش كردند. به او گفتند فعلا برو. او هم رفت. حدود سه سال، شايد هم كمي كمتر در حاشيه ماند و بعد با تاسيس مركز مطالعات و تحقيقات ايران‌شناسي دوباره به جريان اصلي علم و پژوهش در كشور ما برگشت. اين مركز تا هفته‌هاي پاياني دوره پهلوي فعال بود. عجيب و غيرمنصفانه اينكه دكتر رجبي پس از انقلاب نيز اجازه بازگشت به دانشگاه و تدريس رسمي به دانشجويان را نداشت. به ديوان عدالت اداري شكايت كرد و از اين ديوان، راي به نفع خود گرفت و معلوم شد كه قانون مانع او در كسب مجوز تدريس در دانشگاه نيست. اين بخش ماجرا را هم دقيق نمي‌دانم، اما گويا كساني كه مخالف بازگشت دكتر رجبي به دانشگاه بودند به بهانه‌هاي مختلف از اجراي حكم ديوان عدالت طفره رفتند و راه برگشت دكتر رجبي به دانشگاه، جايي را كه او به آن تعلق داشت، بستند. دكتر رجبي به دانشگاه برنگشت و متاسفانه ظلمي كه به او شده بود، جبران نشد. كارشكني در بازگشت دكتر رجبي به دانشگاه، نه فقط ظلم به او كه تباه كردن فرصتي عالي براي دانشجوياني بود كه مي‌توانستند از او درس‌هاي بسيار بياموزند كه دكتر رجبي چيزهاي زيادي براي عرضه و آموختن داشت. من دانشجو بودم و مدرس و استاد تاريخ زياد ديده‌ام، اما كمتر كسي را مي‌شناسم كه در نشان دادن راه درست به دانشجويان و پژوهشگران تازه‌كار -يعني پرهيز از مطلق‌نگري و دوري از تعصب و پيشداوري -به پاي دكتر رجبي برسد. او بود كه مي‌گفت: «واقعيت اين است كه بيشتر وقت ما با باليدن و ستيزه به هدر مي‌رود. در نتيجه دست‌هاي‌مان خالي مي‌مانند و آماده مي‌شوند براي گره خوردن و فرود آمدن به پوزه خودي و بيگانه! ما به فارابي مي‌باليم، اما با مدينه او بيگانه‌ايم و غافل از ويراستاري اين مدينه... ما از آرامگاه ابن سينا بيشتر ديدن مي‌كنيم تا از كتاب‌هاي او... ما فردوسي را رهايي‌بخش زبان و سرگذشت ايران مي‌دانيم، اما با شاهنامه بيگانه‌تر از هري پا‌تر هستيم.» البته دكتر رجبي صريح حرف مي‌زد و همين صراحتش براي بسياري خوشايند نبود. يك‌بار در مصاحبه‌اي بحث منشور كوروش كبير پيش آمد و او گفت: اين ميراث باستاني، هر قدر هم كه باارزش باشد، باز متني است كه از بالا ديكته شده و چيزي خارج از چارچوب نگاه «شاه فاتح» نيست و نمي‌شود بر اساس آن، از نگاه مغلوبان و مردم شهر اشغال‌شده بابل سخن گفت. درباره «جامع‌التواريخ» رشيدالدين فضل‌الله - كه وزير دولت مغولان بود - نيز همين نظر را داشت و مي‌گفت: اين كتاب درباري، البته كه دروغ نيست، اما همه حقيقت را هم بيان نمي‌كند، چون نويسنده‌اش بيشتر از آنكه ملزم به پايبندي به حقيقت باشد، تابع سليقه و اراده اربابان مغولش است. دكتر رجبي چند سالي از دهه هفتاد - پيش از سكته مغزي - با مركز دايره‌المعارف اسلامي همكاري كرد و بعدتر نيز مهم‌ترين كتابش، يعني «هزاره‌هاي گمشده» با اندكي جرح و تعديل و تخليص، منبع دروس باستان در دانشگاه پيام نور شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون