• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5533 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۵ تير

گزارش گاردين به مناسبت درگذشت ميلان كوندرا، نويسنده شهير چك‌تبار

عليه قدرت، عليه فراموشي

گزارش گاردين به مناسبت درگذشت ميلان كوندرا، نويسنده شهير چك‌تبار

ريچارد لي و سيان كين| ترجمه: فاطمه رحماني

ميلان كوندرا، نويسنده چك‌تبار كه بيش از نيم قرن با شعرها، رمان‌ها، نمايشنامه‌ها و مقاله‌هايش در جهان درخشيد، سرانجام 11 جولاي 2023 در پاريس درگذشت. او يكم آوريل 1929 در برنو چكسلواكي به دنيا آمده بود و در زمان مرگ 94 سال داشت.

كوندرا در سال 1975 از حزب كمونيست چكسلواكي اخراج شد. دليل اخراج او چيزي نبود جز همان كليشه رايج در حزب كه به منتقدان نسبت مي‌دادند: «فعاليت‌هاي ضدكمونيستي». او بعد از آن، وطنش را به مقصد فرانسه ترك كرد و به ناگزير راهي تبعيد شد. به دنبال آن، تابعيت كوندرا از كشور چكسلواكي لغو شد و او 40 و چند سال در پاريس زندگي كرد. شهري كه اين نويسنده مشهورترين آثار خود را در آنجا نوشت. از آن جمله رمان بلندآوازه «سبكي تحمل‌ناپذير وجود» بود. بعد از آن در زبان فرانسه طبع‌آزمايي كرد و اولين رمانش را كه «آهستگي» بود، به اين زبان نوشت. رمان آخرش، جشن بي‌معنايي در سال 2014 منتشر شد. از ميلان كوندرا به عنوان يكي از مدعيان دريافت نوبل ادبي نام برده مي‌شد.

سلمان رشدي به «گاردين» گفت: «ميلان كوندرا مانند همه نويسندگان بزرگ، آثاري فراموش‌ناشدني در ذهن و ياد خوانندگانش به جا مي‌گذارد.» رشدي با نقل اين جمله كوندرا كه «مبارزه انسان با قدرت، مبارزه حافظه با فراموشي است»، گفت: اين جمله از زماني كه آن را در كتاب «خنده و فراموشي» خوانده با او مانده و درك روشن‌تري از رويدادهاي سراسر جهان به او داده است.

اين نويسنده از تاثير ديگري گفت كه كوندرا بر او و آثارش گذاشته: «بعدها، ايده دوم او، مبني بر اينكه رمان از پدر و مادري كه «كلاريس هارلو» نوشته ساموئل ريچاردسون و «تريسترام شندي» اثر لارنس استرن موجوديت گرفته، راه ارزشمندي را به من نشان داد تا درباره اصل و نسب ادبي خود فكر كنم؛ خصوصا از سمت شندي در شجره خانوادگي خودم.» اين رمان‌نويس افزود: «مفهوم سوم، مفهوم «سبكي وجود» به ما هشدار داد كه زندگي اجازه بازنگري و ارايه نسخه دوم خود را به ما نمي‌دهد و اين مي‌تواند «غيرقابل تحمل» باشد و البته در عين حال رهايي‌بخش.»

كوندرا پيش از آنكه به نويسندگي روي بياورد، نزد پدرش كه پيانيست و موسيقي‌شناس مشهوري بود، موسيقي آموخت و در سال 1952 در آكادمي فيلم پراگ، مدرس ادبيات جهان شد.

اين نويسنده با وجود عبور از رئاليسم سوسياليستي -كه نويسندگان دهه 50 چكسلواكي بسيار در جست‌وجوي آن بودند- به شهرت رسيد و اين شهرت با انتشار مجموعه‌اي از شعرها و نمايشنامه‌ها، از جمله قصيده‌اي براي قهرمان كمونيست، ژوليوس فوچيك كه در سال 1955 منتشر شد، افزايش يافت. او بعدا اين آثار اوليه را رد كرد و گفت كه در جهات مختلف كار مي‌كرده و به دنبال رسيدن به صدا و سبك مستقل خودش بوده است.

كوندرا كه در جواني عضو پرشور حزب كمونيست بود دو بار از حزب اخراج شد. يك‌بار در سال 1950 به خاطر آنچه «فعاليت‌هاي ضد كمونيستي» خوانده شد و بار ديگر در سال 1970 [باز با همان توجيه] در خلال سركوب‌هايي كه پس از بهار پراگ 1968 انجام شد.

ميلان كوندرا يكي از صداهاي پيشرو ادبيات بوده است كه علنا خواستار آزادي بيان و حقوق برابر براي همه هستند. اولين رمان او «شوخي» در سال 1967 منتشر شد و از آن دوره الهام گرفته بود. رماني كه توانست به موفقيت بزرگي دست پيدا كند. اثري چندصدايي از سرنوشت و عقلانيت حول يك شوخي درباره تروتسكي كه دانشجويي براي تحت تاثير قرار دادن يك دختر مي‌نويسد. اين رمان پس از ورود تانك‌هاي روسي به ميدان ونسلاس از كتابفروشي‌ها و كتابخانه‌ها ناپديد شد. كوندرا خود را در ليست سياه يافت و از شغلش كه معلمي بود، اخراج شده بود. او كه در كاباره‌هاي شهرهاي كوچك به عنوان نوازنده ترومپت جاز كار مي‌كرد، سرانجام آزادي هنري پيدا كرد. عدم امكان انتشار، به نوعي بار سانسور را از روي دوش او برداشته بود.

[همان‌طور كه گفته شد] او پس از، از دست دادن اميد به اصلاح چكسلواكي، در سال 1975 به فرانسه نقل مكان كرد. در سال 1979 تابعيت چك خود را از دست داد و در سال 1981 شهروند فرانسه شد. با حمايت دوستش، فيليپ راث نيز به عنوان يكي از مجموعه نويسندگان اروپايي مطرح شد. انتشار «سبكي غيرقابل تحمل وجود» به عنوان اثري درخشان در سال 1984 بود كه كوندرا را به عنوان يك نويسنده بين‌المللي تاييد كرد. اين رمان كه در فضاي پرهيجان پراگ در سال 1968 مي‌گذرد، روايتگر قصه دو زوج است كه با سياست و خيانت مبارزه و تنش بين آزادي و مسووليت را بررسي مي‌كنند.

اقتباس سينمايي فيليپ كافمن در سال 1988 با بازي دانيل دي لوئيس و ژوليت بينوش، صعود كوندرا را به سطوح بالايي در فضاي ادبي بين‌المللي تضمين كرد.

با وجود اين موفقيت، كوندرا در مقام نويسنده رمان، هرگز از ساده‌سازي‌هاي كافمن از ساختار چند لايه رمان راضي نبود.

او همچنين به‌طور فزاينده‌اي به رسانه‌ها بي‌اعتماد مي‌شد و استدلال مي‌كرد: «نويسنده‌اي كه زماني از او توسط يك روزنامه‌نگار نقل قول مي‌شود، ديگر تسلط سابق را بر كلام خود ندارد. اين البته غيرقابل قبول است.»

كوندرا در گفت‌وگو با راث در سال 1980 در نيويورك‌تايمز ابراز تاسف كرد و گفت: «احساس مي‌كند «رمان جايي در جهان ندارد و دنياي توتاليتر كه چه بر پايه ماركس، چه اديان يا هر چيز ديگري بنا شده باشد، دنياي پاسخ‌هاست تا سوال‌ها.»

او ادامه داد: «به نظر من امروزه در سراسر جهان مردم ترجيح مي‌دهند به جاي اينكه بفهمند، قضاوت كنند، به جاي اينكه بپرسند، پاسخ دهند. به‌طوري كه به سختي مي‌توان صداي رمان را در حماقت پرسروصداي قطعيت‌هاي انساني شنيد.»

«جاودانگي»، آخرين رمان كوندراست كه به زبان چكي نوشته شد. اين رمان فلسفي، ايده‌هايي به نويسنده داد و راه را براي سه رمان كوتاه ديگر او كه به زبان فرانسوي نوشته شدند، باز كرد. اين رمان‌ها عبارتند از: «آهستگي»، «هويت» و «جهالت».

كوندرا كه در سال 2008 به خيانت به يك هواپيماي چك كه بيش از 50 سال قبل براي اطلاعات امريكا كار مي‎كرد، متهم بود، سكوت رسانه‌اي خود را شكست و با انتشار يك تكذيب خشمگين به خبرگزاري CTK چك گفت كه «كاملا حيرت‌زده» است و اين اتهامات را «ترور شخصيت يك نويسنده» مي‌داند. او در نامه‌اي سرگشاده با امضاي فيليپ راث، سلمان رشدي و... آورده است كه مطبوعات بدون توجه به گزارش شواهدي كه آن ادعا را رد مي‌كند، اين شايعه افتراآميز را منتشر كرده‌اند.

آخرين رمان كوتاه كوندرا با نام «جشن بي‌معنايي» سال 2013 منتشر شد. هنگامي كه به زبان انگليسي منتشر شد، منتقدان نظرات مختلفي در مورد آن دادند. برخي طنز ظريف آن را تحسين و برخي ديگر آن را «پايان يك سلسله عقب‌نشيني‌ها به زيركي محض» تعبير كردند.

پس از 40 سال دوري، جداي از سفرهاي كوتاه و كم اهميت به ميهن خود، كوندرا و همسرش سرانجام در سال 2019 به جايگاه شهروندي خود بازگردانده شدند. يك‌سال پس از ديدار آنها با آندري بابيش، نخست وزير چك كه اين ديدار را به عنوان «افتخار بزرگ» براي خود توصيف كرد، پتر درولاك، سفير جمهوري چك در فرانسه، گواهي شهروندي كوندرا را تحويل داد و آن را به عنوان «يك حركت نمادين بسيار مهم، بازگشت نمادين بزرگ‌ترين نويسنده چك به اين جمهوري» توصيف كرد. او گفت: «كوندرا [هنگام دريافت سند] حس و حالش خوب بود. سند را گرفت و گفت: متشكرم.»


  ميلان كوندرا يكي از صداهاي پيشرو ادبيات بوده است كه علنا خواستار آزادي بيان و حقوق برابر براي همه هستند.
  اين نويسنده با وجود عبور از رئاليسم سوسياليستي -كه نويسندگان دهه 50 چكسلواكي بسيار در جست‌وجوي آن بودند- به شهرت رسيد و اين شهرت با انتشار مجموعه‌اي از شعرها و نمايشنامه‌ها، از جمله قصيده‌اي براي قهرمان كمونيست، ژوليوس فوچيك كه در سال 1955 منتشر شد، افزايش يافت. او بعدا اين آثار اوليه را رد كرد و گفت كه در جهات مختلف كار مي‌كرده است و به دنبال رسيدن به صدا و سبك مستقل خودش بوده است.
  آخرين رمان كوتاه كوندرا با نام «جشن بي‌معنايي» سال 2013 منتشر شد. هنگامي كه به زبان انگليسي منتشر شد، منتقدان نظرات مختلفي در مورد آن دادند. برخي طنز ظريف آن را تحسين كردند و برخي ديگر آن را «پايان يك سلسله عقب‌نشيني‌ها به زيركي محض» تعبير كردند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون