روزنامهنگاري كه
مجرم سابقهدار ميشود
بهروز بهزادي
همانطور كه در خبر آمده است بر اساس راي هيات منصفه مرا مجرم شناخته و مستحق تخفيف مجازات ندانسته است. در دادگاه به 6 ماه حبس تعزيري محكوم ميشوم و بر اساس يك تبصره بندي از قانون مطبوعات دادگاه مجازات حبس را به محروميت از مسووليت مطبوعاتي به مدت يك سال تبديل ميكند. گفتني است با خواندن اين راي ناگهان متوجه تقارن جالبي شدم. 56 سال پيش، يعني مردادماه سال 1347 من كه دانشجوي رشته روزنامهنگاري دانشگاه تهران بودم به روزنامه اطلاعات رفتم و هميشه گفتهام نخستين حضورم در تحريريه روزنامه اطلاعات يكي از بهترين و شيرينترين دورانهاي زندگيام بوده است و تقارن اينجا است كه در همين مرداد، البته امسال يعني 1402 دادگاهي در تهران حكمي ميدهد كه از شغل روزنامهنگاري كه به شدت به آن وابستهام، جدا شوم.
به قول خواجه شيراز حافظ بزرگ:
عشق دردانهست و من غواص و دريا ميكده
سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم
انتظار داشتم كسي يا كساني بيايند سپاسگزار من باشند كه 56 سال از زندگيام را صرف خدمت به وطن در هيات روزنامهنگار كردهام و چه كسي هست كه نداند اين كار من فقط عشق است و عشق است و عشق و مابهازايي ندارد تا آنجا كه بعد از اين همه سال در خانهاي اجارهاي مينشينم و با سيلي صورت سرخ ميكنم. اينك من ماندهام و به قول رييس دادگاه كه «سابقهدار» شدهام. در حالي كه تصور ميكردم، سابقهدار بايد كسي باشد كه از ديوار مردم بالا برود. رشوه بگيرد، جنحه و جنايت كند. نه كسي مثل من. البته باز هم به قول حافظ
مرا عهديست با جانان كه تا جان در بدن دارم
هواداران كويش را چو جان خويش دارم
اين شعر مرا به ياد بسياري از مردان و زنان بزرگي مياندازد كه در اين سالهاي صاحبقرانشدنم در كنارشان بودم و ميتوانند گواهي دهند كه من فقط يك روزنامهنگار بودهام «نه يك كلمه كم و نه يك كلمه بيش» حالا اگر كساني بيايند در لابهلاي صفحات روزنامه كه كلمات در آن بسيار است كلماتي براي شكايت آماده كنند و ضربالمثل يافتن سوزن در انبار كاه را به فعليت برسانند چه ميتوان گفت؟ شايد بزرگان عزيزي كه مرا به خوبي ميشناسند و روزنامهنگاري چون من را ميشناسند، بتوانند بر بيگناهي من گواهي دهند كه البته خودم چون منصور حلاج، انتظار حتي يك شاخ گل كه به سويم پرتاب كنند، نداشتم، چه رسد به اينكه از يار ديرينم «روزنامه» جدايم كنند. باز به قول خواجه شيراز:
گفت آن يار كز او گشت سر دار بلند
جرمش اين بود كه اسرار هويدا ميكرد
و اكنون من ماندهام با لقب «سابقهدار» كه به قول وكيل محترم روزنامه آقاي دكتر جليليان كه ميخواهد آرامش به من بدهد: سابقه من محكوميت غيرقطعي روزنامهنگاري است و نتيجه قطعي در ديوان عالي معلوم مي شود. البته باز هم در اين زمينه خواهم نوشت. و جمله پاياني و بسيار معتبر اين نوشته كه همه ما بايد بدانيم: «فاعتبروا يا اولي الابصار»