مهدي بيكاوغلي| همزمان با افزايش صدور احكام سلبي در خصوص روزنامهنگاران و فعالان رسانهاي، 6 تن از اساتيد روزنامهنگاري و رسانه با حضور در تحريريه «اعتماد» ضمن ديدار با بهروز بهزادي، مدير مسوول روزنامه اعتماد در خصوص راهكارهاي بهبود شاخص فعاليتهاي رسانهاي و پركردن شكاف ميان حكومت و مردم صحبت كردند. چهرههايي چون علياكبر قاضيزاده، فريدون صديقي، يونس شكرخواه، حسن نمكدوست، مجيد رضاييان و بيژن نفيسي در كنار بهروز بهزادي بخش مهمي از تاريخچه رسانهاي و سياسي كشور را شكل دادهاند. گروه سياسي «اعتماد» هم فرصت را مغتنم شمرده و در گفتوگو با اين اساتيد درباره شرايط اين روزهای رسانهها، وضعيت روزنامهنگاران بازداشتي و راهكارهاي عملياتي براي بهبود وضعيت انسجام اجتماعي بحث و تبادل نظر كرد. در ديدار با اين اساتيد ابتدا درباره روند برخوردهاي سلبي با روزنامهنگاران و اهالي رسانه و سپس درباره راهكارهايي كه از طريق آن ميتوان شكاف ميان حكومت و مردم را كاهش داد، طرح پرسش شد.
بيژن نفيسي: رسانه در جبهه واقعيت ميايستد
امروز اين جمع راهي دفتر روزنامه اعتماد شدهاند تا در ديدار با دكتر بهزادي ضمن خسته نباشيد به ايشان و اعضاي تحريريه اعتماد، حمايت خود را از روزنامهنگاران و فعالان رسانهاي در بند و محكوم اعلام كنند. مساله اين است كه رسانههاي مستقل در ميان روايتهاي رسمي و روايتهاي واقعي، وظيفه دارند در جبهه واقعيت بايستند. يك چنين مواجههاي، نيازمند سعه صدر مسوولان و سياستگذاران است. اساسا تعدد و تكثر رسانهها به افكار عمومي كمك ميكند تا قضاوت صحيحي از رخدادها داشته باشند. در حال حاضر تعداد زيادي سایتهاي خبري، روزنامهها، خبرگزاريها و... وجود دارند، ضمن اينكه فضاي مجازي هم وجود دارد؛ اين تعدد و كثرت كمك ميكند تا قضاوت درستتر و صحيحتري انجام شود تا مشخص شود ريشههاي رخدادها چگونه شكل گرفته است.
روزنامهاي در ايران وجود دارد كه به يك جناح متعلق است و رخدادها را بازتاب ميدهد، روزنامه ديگر از جناح ديگر تعريف ديگري از چگونگي وقوع حوادث دارد، اين گوناگوني به مخاطب كمك ميكند تا موضوعات را از زواياي مختلف ببيند و به واقعيت دست پيدا كند. معتقدم اين تكثر رسانهاي يك ظرفيت است كه متاسفانه به درستي از آن استفاده نميشود.
اما رسانه چگونه ميتواند كمك كند تا شكاف ميان حكومت و مردم كاهش پيدا كند؟ رسانه ميتواند اين شكاف را پر كند، هر اندازه كه اعتماد عمومي به رسانه بيشتر و هر اندازه مرجعيت رسانه در داخل مستقر شود، رسانه ميتواند زمينهاي ايجاد كند تا معادلات جامعه طرح شده و راهكارهاي سازندهاي براي عبور از چالشها هم انديشيده شود. طرح ديدگاههاي كارشناسي در رسانهها فرصتي است كه حكومت ميتواند و بايد از آن بهره ببرد. اساسا رسالت رسانهها طرح اين ديدگاههاي كارشناسي است.
اين روزها التهاب زيادي در جامعه به دليل احتمال گراني بنزين ايجاد شده بود، دولت از طريق اطلاعرساني رسانهها توانست بخش قابل توجهي از اضطراب و التهابات را كاهش دهد. اين بهبود از طريق ورود شفاف رسانه به بحث گراني بنزين است. در واقع از طريق تعامل حكومت و رسانه ميتوان معادلات موجود در جامعه را حل و فصل كرد.
علي اكبر قاضيزاده: روزنامهنگاران
نخستين قربانيان رخدادها هستند
تجربههاي من طي اين سالها نشان ميدهد دستگاههاي اجرايي ايران هر زمان كه به بحران، مشكل يا ناهمگوني برخورد ميكنند، نخستين جايي كه دچار مشكل ميشود رسانه و مطبوعات است. يعني به نظرم به دليل اينكه روزنامهنگاران، تشكل و مرجع مناسب رسيدگيكننده به مطالبات خود ندارند و از طرفي روزنامهنگاران به دليل نوع گرايش مالكان و مسوولان، جزايري جدا از هم هستند، بنابراين امكان پيگيري مطالبات اين صنف وجود ندارد. مثلا آهنگران، صنف مشخصي دارند و بدون توجه به عقايد سياسي خود مطالبات خود را دنبال ميكنند. اما مطبوعات در ايران، مصر، اردن، بوليوي و... گرايشهاي خاصي نسبت به مالكان و ناشران دارند و نميتوانند مطالبات صنفي خود را پيگيري كنند. اگر بزنگاههاي يك قرن اخير ايران بررسي شود در هر درگيري، تحول و حادثهاي نخستين قشر قرباني، روزنامهنگاران هستند. چرا كه اين قشر شفاف است و نميتواند خود را پنهان كند. حرف و عقيده و نظرش در چيزي كه مينويسد، هويداست. يك فرد معتقد به سوسياليسم و رويكرد چپ در بانك و كارخانه و... قابل شناسايي نيست چون عقيده اين فرد در كار روزانهاش مشخص نيست اما روزنامهنگاران مانند حمام عمومي عريان هستند و عقايد آشكاري دارند. ضمن اينكه چون تشكل فراگيري براي روزنامهنگاران وجود ندارد كه روزنامه رسالت، شرق، كيهان، اعتماد و... در آن عضو باشند، قرباني رخدادها ميشويم. سالهاست كه به مسوولان اجرايي كشور عرض ميكنم كه روزنامهنگاران بچههاي كشور هستند. اينها تانك و توپ و خانههاي تيمي ندارند، تنها چيزي را كه فكر ميكنند و به آن عقيده دارند به اشتراك ميگذارند. اي كاش اين ديدگاههاي تخصصي روزنامهنگاران تحمل ميشد. بسيار تاسفآور است در جامعهاي مانند ايران با ادعاي سابقه تمدني، اين همه روزنامهنگار در بند، روزنامهنگار خانهنشين و روزنامهنگاران مهاجرت كرده وجود داشته باشد.
فريدون صديقي: حكومت با تاراندن رسانههاي مستقل به رستگاري نميرسد
مهمترين مفهوم برخوردهاي تند اخير با رسانهها و فعالان رسانهاي اين است كه رسانهها پيام ندهند، خبر ندهند، اطلاعرساني نكنند، اجازه دهيد هر رخدادي كه شكل ميگيرد با هر ميزان وسعت، روال طبيعي خود را طي كند. اين برداشت ابتدايي من از برخوردهاي تندي است كه با رسانهها ميشود. در واقع برخي تلاش ميكنند خبرنگار، پيامرسان و... مرجعيت خود را در جامعه از دست بدهد و نتواند اطلاعرساني كند. اين برخوردها با اهالي رسانه البته دور از وضعيت كلي جامعه نيست؛ من هرگز فكر نميكنم كه جامعه رسانهاي ايران جزيرهاي و جدا از اقليم عمومي ايران باشد. ما هم تكهاي از ايران هستيم، وقتي جامعه در سطح كلان آسيب ميبيند و با برخوردهاي سلبي در حوزههاي گوناگون مواجه ميشود، رسانهها هم به تبع جامعه با برخوردهاي سخت روبهرو ميشوند. بدون ترديد فشار بر رسانهها باعث ايجاد شكافي ميان حكومت و مردم شده كه خروج از آن به اين آسانيها نيست. مشكل در جايي برجسته است كه مديريت كلان كشور بايد مرجعيت رسانهها را قبول كند، اما حكومت اساسا يك چنين نگاهي به جامعه رسانهاي كشور ندارد. سيستم رسانهها را در شكل مزاحم ميبيند كه بايد راهي براي دفع مزاحمتهاي آنان پيدا كند! چطور ميتوان توقع داشت، مرجعي كه حذف شده يا تلاش ميشود كه بيصدا شود، مطالبات جامعه را از حكومت طلب كرده و مطالبات حاكميت را به جامعه منتقل كند؟ من به نحوه نگاه مديران كشور به رسالت رسانهها، خوشبين نيستم، به نظرم سرنوشت همگي ما در سطوح مختلف سياسي، فرهنگي، اجتماعي و... به تصميمات مقامات بالادستي گره خورده است. راه ديگري باقي نمانده جز اينكه فعالان رسانهاي بيرون از مدار موجود فرياد بزنند و خطاب به جامعه از طريق رسانههاي اختصاصي و مجازي بگويند: «اي مردم هرچند من از رسانه حذف شدهام اما به شما ميگويم كه گوشت كيلويي 500 هزار تومان شده و نان خالي خوردن با 200 هزار تومان هم دشوار است.» اين تنها مسيري است كه پيش روي برخي افراد رسانهاي باقي مانده است. چرا كه تنها تلاش مديران رسانهاي اين شده كه رسانه را از فلسفه وجودي خود خالي كرده، بيخاصيت و منفعل كنند. روزنامهنگار ايراني در دقيقه اكنون احساس ميكند كارش به بطالت ميگذرد. بسياري از روزنامهنگاران به دليل اين محدوديتها، در قبال حوادثي كه در پيرامون ميگذرد، شرمنده هستند. با عبور از دوران پرفراز و نشيب گذشته اميدوارم مديران كلان اين كشور متوجه شوند كه براي حل مشكلات اقتصادي و معيشتي براي حل گراني گوشت و كمبود برق و بيكاري و... ابتدا بايد رسانهها مرجعيت خود را به دست آورده و آگاهيبخشي كنند. تجربه صدا و سيما پيش روي مسوولان ايراني است؛ صدا و سيما با 40هزار نيرو و امكانات بسيار نميتواند يك پيام ساده را به جامعه مخابره كند. بر اين اساس حكومت با تاراندن رسانههاي مستقل به رستگاري نميرسد. باعث تاسف است كه مسوولان ايراني به رسانههاي بيگانه متوسل ميشوند تا از بازطنين رسانههاي خارجي، ارتباطي ميان حكومت و مردم برقرار شود. در حالي كه در ايران 5 هزار روزنامهنگار فعالند و 200 نشريه روزانه و هفتگي در اين سرزمين تنفس ميكنند، به شرط اينكه به آنها اجازه داده شود كه نقش خود را ايفا كنند. واقع آن است كه اگر اميد از جامعهاي گرفته شود جامعه به پايان خود ميرسد.
يونس شكرخواه: مخاطب آگاه است و انتخاب ميكند
اينكه چرا شرايط روزنامهنگاران اينگونه شده به عملكرد مسوولان باز ميگردد. اين تصور كه هر انتقادي، نقدي و هر خبري، فضاي جامعه را زير و رو ميكند، اشتباه است. هزاران نظريه و تئوري درباره رسانهها وجود دارد كه تنها يكي از اين نظريات است كه ميگويد: «رسانه ميتواند مخاطبان را مقهور كرده و تحت سلطه خود بگيرد.» اما دهها نظريه ديگر هم وجود دارد كه ميگويد، مخاطب آگاه است، به راحتي تسليم نميشود و انتخاب ميكند. در شرايطي قرار داريم كه دهها ماهواره، كانال تلويزيون در بيرون از كشور راست و دروغ را به هم بافته و مخابره ميكنند. نهايت بيانصافي است كه برخي تصور كنند همه مشكلات كشور مربوط به رسانههاي داخلي و روزنامهنگاران است. سرمنشا بسياري از برخوردها با روزنامهنگاران و رسانهها هم همين برداشتهاي غلط است. در هر وضعيتي كه مشكل و شرايط غيرعادي در كشور شكل ميگيرد، مسوولان تصور ميكنند علتالعلل مسائل، روزنامهها هستند. بنابراين برخوردها و محدوديتها را متوجه روزنامهها و روزنامهنگاران ميكنند. واقعا اينگونه نيست، مقداري سعه صدر و تحمل بيشتر و... چالشها را كاهش ميدهد. من يك طرفه قضاوت نميكنم كه رسانهها هيچگاه اشتباه نميكنند، اما بهطور كلي جز اصلاح امور، بهبود وضعيت و ايجاد انسجام اجتماعي هدف ديگري در روزنامهنگاري نيست. بسياري از چهرههاي روزنامهنگاري ايران امتحان خود را پس دادهاند در بحرانهاي طبيعي و اجتماعي مانند زلزله، سيل و بحرانهاي اجتماعي و سياسي نقش خود را به خوبي ايفا كردهاند. براي حل چالشها به سعه صدر نياز است و درك اين موضوع كه اتفاقات تك علتي نيستند و رسانهها دليل بروز مشكلات نيستند. با بدترين مسائل هم اگر مواجه شويم، راهحل مشكل ديدن مساله و درك درست آن است. ناديده گرفتن مساله فجايع زيادي ايجاد ميكند. اگر مسوولان قبول كنند كه رسانهها جز در جستوجوي عدالت، حقيقت و وضعيت بهتر براي مردم نيستند، بسياري از مشكلات حل ميشود. مساله را بايد ديد، راهحل هم در بطن مساله قرار دارد. مسوولان اگر اين حقايق را درك كنند، بسياري از مشكلات ميان مردم و حكومت حل شده و شكاف حكومت-ملت كمتر ميشود. رسانهها در حكم نورافكن در جامعه هستند و اين نورافكنها بايد روشن بمانند.
نمكدوست: ضرورت پايان دادن به
خود تخريبيهاي سيستماتيك
بر خلاف ديدگاههايي كه درباره بيسابقه بودن روند برخوردها با روزنامهنگاران مطرح ميشود، واقع آن است كه در تمام سالهاي پس از انقلاب، قبل از انقلاب و قبلتر از آن، تفكر حكومتها نسبت به مطبوعات مستقل، مطبوعات آگاهي بخش، مطبوعاتي كه به مسووليتهاي اجتماعي و حرفهاي باور داشتند و...تفاوتي نكرده است. ممكن است تكنيكهاي حكومتهاي مختلف تفاوت داشته باشد اما مضمونها فرقي نكرده است. در اين كشور در يك روز چند ده روزنامه با هم توقيف شده است؛ از سوي ديگر، اتهامات ناروايي كه به دو تن از همكاران ما نيلوفر حامدي و الهه محمدي وارد شده، اساسا تكراري است و آنقدر تكرار شده كه همگي يقين داريم كه هيچگونه خلاف و گناهي مرتكب نشدهاند. به اندازهاي اين واژهها و اين اتهامات تكراري و دستمالي شده كه هيچ معنا و مفهومي ندارد. اگر من هم خبرنگار روزنامه هم ميهن يا شرق بودم و مديران و سردبير من از من ميخواستند گزارشي تهيه كنم، بايد ميرفتم. مگر ميشود اتفاقي با يك چنين ابعادي وجود داشته باشد و روزنامهنگار نسبت به آن بيتفاوت باشد. زماني كه مديريت نهاد مطبوعاتي رسما از خبرنگاري ميخواهد كه موضوع را گزارش كند، روزنامهنگار موظف به انجام آن است. كجاي دنيا وقتي گزارشگري ميرود و گزارشي را براي روزنامه قانوني تهيه ميكند، تحت پيگرد قرار ميگيرد؟ جالب اينجاست مدير رسانه هم ميهن رسما اعلام ميكند من به خبرنگار ماموريت دادم. اما اين موضوعات اينقدر تكراري شده كه تبديل به گزارهاي كسالتبار، چرك و خستهكننده شده است. همواره اشتباه بزرگي در مديريت جامعه صورت ميگيرد و در مرحله بعد كاسه و كوزهها را بر سر بيگناهترين بخش جامعه يعني روزنامهنگاران ميشكنند. اين قاعدهاي است كه در تمام 200 سال گذشته اتفاق افتاده است. قصه نيلوفر حامدي و الهه محمدي و دكتر بهروز بهزادي و همه روزنامهنگاراني كه دستگير شده و اتهامي عليه آنها وارد شده، داستانهايي تكراري هستند. حكومت ميخواهد روزنامهها و رسانهها مجيز آنها را بگويند. بهانههايي چون ارتباط با دول بيگانه، تشويش اذهان عمومي و...براي مقابله با روشنگري رسانههاست. كجاي دنيا به فردي مثل دكتر بهزادي كه 60 سال كار شرفتمندانه روزنامهنگاري كرده است، حكم ميدهند كه نميتواني كار روزنامهنگاري داشته باشي. همه اين احكام، بزك و دوزكيهايي براي اين ايده است كه روزنامهنگاران بايد در راستاي اهداف ما كار كنند. اين موضوع اما اثرات خود را از دست داده است. مردم مسيرهاي ارتباطي خود را در دنياي جديد پي گرفته و توجهي به اين محدوديتها ندارند. از صميم قلب آرزوي آزادي اين دو روزنامهنگار، همچنين رفع محدوديت از دكتر بهزادي و ساير خبرنگاران را دارم. طي 40سال گذشته هر بار روزنامهنگاري در مسير حرفهاي خود گام برداشته با اين نوع برخوردها مواجه شده است. حكومت براي پر كردن فشار با جامعه بايد رفتار خود تخريبگر و خودتحريمي را پايان دهد. ساليان سال است كه برخوردهاي تندي با شمس الواعظين، مسعود بهنود و... شده است و از اين طريق مرجعيت رسانهاي و نظام انديشهاي سيستم از ميان رفته است. نظام انديشهاي كه يك روزنامهنگار را براي تهيه يك گزارش به زندان مياندازد، در واقع خود را تخريب ميكند.
مجيد رضاييان: تلاش براي پاسخگو كردن حاكميت
پرسش شما دو بخش دارد؛ نخست برخوردهاي سلبي كه با رسانهها ميشود، مسوولان ميگويند رسانهها برخي خطوط قرمز را رعايت نميكنند، بنابراين با آنها برخورد ميشود. موضوع اين است كه چه كسي اين خطوط قرمز را تعيين ميكند؟ اساسا اين قانون است كه بايد ذيل يك وحدت رويه خطوط قرمز را مشخص كند، اما برداشتهاي فردي، شخصي و سليقهاي، روزنامهنگاري را بهشدت محدود كرده است، به شكلي كه فعالان رسانه و روزنامهنگاران نميتوانند فعاليتهاي روتين و عادي خود را دنبال كنند. مثال روشن اين موضوع در ماجراي برخوردها با نيلوفر حامدي و الهه محمدي نمايان است. پايه روزنامهنگاري، عيني گرايي (Objectiviti) است. وقتي رويدادي (event) رخ ميدهد، كار روزنامهنگار گزارش (report) آن رخداد است. اگر اين كار را نتواند انجام دهد، يعني اساس كار روي هواست. اين نوع برخوردهاي سلبي با رسانهها، چيزي را ذيل عنوان رسانه باقي نميگذارد. البته رسانه بايد در چارچوب قانون كار كند، در قانون اساسي به صراحت بر آزادي بيان تاكيد شده است. آزادي بيان در چارچوب قانون تعريفي دارد و ابهامي ندارد. به اين اصول واضح قانوني در ايران توجه نميشود. در مقابل، كار رسانهها، قبل از آگاهي رساني، آموزش است. براساس مكتب فرانسوي، گفته ميشود، اطلاعرساني، آموزش و سرگرمي در اولويت فعاليتهاي رسانههاست. اما مكتب امريكايي روزنامهنگاري، اطلاعرساني، آموزش، سرگرمي و همبستگي اجتماعي هم مورد توجه قرار ميگيرد. در روزنامهنگاري ايران، بيشتر مكتب فرانسوي روزنامهنگاري مورد توجه قرار ميگيرد. مبناي حقوق اين مكتب را هم آقاي دكتر معتمدينژاد وارد كشور كرده و تقويت كردند. در ايران، چه در سطح عموم مردم و چه در سطح حاكميت (سه قوه) سطح برداشت از اينكه آزادي بيان و كار رسانه چيست، نيازمند آموزش است. يكي از مهمترين وجوه روزنامهنگاري و رسانه آن است كه دستگاههاي سه قوه را پاسخگو كند. پاسخگو كردن به فعاليتهايي كه انجام ميشود. مثلا شهرداري يك منطقهاي قرارداد بزرگي را با پسر خالهاش بدون تشريفات لازم بسته است. اين موضوع اگر افشا شود، فسادي را آشكار ميكند. آيا بايد بگوييم رسانه اين فساد را افشا كند يا نه؟ نميتوان به رسانه فشار آورد چرا موضوع را افشا و فلان دستگاه را پاسخگو كردهاي! در همين ارتباط وقتي سطح آموزش مخاطب و حكومت بالا برود، منابع اطلاعرساني كه بسته شده، آزاد ميشود. به اين ترتيب منبع اطلاعرساني و دادن اطلاعات به روزنامهنگاران و رسانهها هم باز ميشود. برخي موارد كه اساسا سياسي هم نيستند، مثلا بورس دچار ريزش شده است و پشت اين ريزش دستهاي پنهاني وجود دارد. آيا رسانه بايد موضوع را رها كند، يا پرونده را پيگيري كند؟ اگر دنبال كند، دستگاه مسوول بايد پاسخگو باشد. فرض بر اينكه دستهاي قدرتي هم وجود داشته باشد كه سياسي باشند، اينجا بايد روزنامهنگار را تشويق كرد كه فساد را افشا كرده است. چرا روي روزنامهنگار علامت سوال گذاشته ميشود چرا جايي كه فساد است علامت سوال گذاشته نميشود. اين دو قسمت بسيار حساس است و بايد دقيق و درست و اصولي پيش برد. در مكتب امريكايي بين آزادي بيان و بقاي رسانه، بقاي رسانه انتخاب شده و آزادي قرباني ميشود. در مكتب فرانسوي اگر بر سر دو راهي انتخاب آزادي بيان يا بقاي رسانه قرار گرفتيم، بايد آزادي بيان را انتخاب كرده و بقاي رسانه را رها كنيم.