سياست سيطره همهجانبه
عباس عبدی
لغو بازي در ورزشگاه اصفهان نشان داد كه رسيدن به عاديسازي شرايط ايران فراتر از اقدامات جزيي و موردي است و نيازمند آسيبشناسي كلي و سپس اصلاح رويكرد عمومي حكومت بر اساس اين ارزيابي است. اينكه ماجرا تقصير كي بوده و در نهايت چه حكمي صادر خواهد شد، در روزهاي آينده مشخص ميشود ولي پيش از اينكه هر حكمي صادر شود يك مساله به نسبت روشن است. سياست در ايران ميل به تصرف همه عرصهها و موقعيتها دارد و از نظر سياست هر شي يا موقعيت و حتي افرادي، فقط يك ابزار يا وسيله براي پيشبرد اهداف سياسي است و براي هيچ حوزهاي حتي استقلال نسبي قائل نيست. سياست از اين طريق سيطره خود را در همه جا و بر همه امور غالب ميكند. البته اين ويژگي در برخي كشورهاي ديگر هم كمابيش هست، ولي شدت و ضعف آن تفاوت دارد و در ايران شدت و گستره آن بسيار وسيع است. اين رفتار تا هنگامي كه در تقابل با تعهدات بينالمللي قرار نگرفته به ظاهر مشكلي ايجاد نميكند. البته فقط به ظاهر مشكلي ايجاد نميكند، زيرا عوارض اين رفتار و سياسي كردن همه امور در عرصه داخلي نيز فراوان است، فقط صدايش ديرتر درميآيد. ولي در عرصه بينالمللي به ويژه ورزش مشكلآفرين ميشود. پيشتر هم مواردي از اين نوع رفتار ديده شده است، در سال 85، دخالت دولت در امور فدراسيون فوتبال منجر به دخالت فيفا شد، بهطوري كه طرفداران حكومت، اقدام فيفا را كاپيتولاسيون نام نهادند و البته در نهايت هم به آن تن دادند. مساله مهم ديگر حضور زنان در ورزشگاهها بود كه مثل استخوان در گلوي سياست رسمي گير كرده و نه ميتوانند بالا بياورند و نه ميتوانند قورتش دهند. مساله عدم مواجهه با ورزشکاران اسراييلي نيز مورد ديگر است كه با انواع ترفندها ميكوشند كه آن را از حالت سياسي بودن خارج كنند كه بعضا هم موفق نشدهاند. مثل تعليق جودو. يا اتفاقاتي كه براي نخبهترين شطرنجبازان ايراني به وجود آمده است و تغيير تابعيت دادهاند. در داخل نيز هميشه به ورزشكاران و هنرمندان و همه افراد مشابه ياد ميدهند كه در دفاع از سياست و ارزشهاي آن در جلوي دوربين يا هنگام كسب مدال و... چه سخناني بگويند و آنان هم بعضا در اجراي اين دستور حرفهاي شدهاند...
بهطوري كه چند سال پيش كشتيگيري كه قهرمان جهان هم شده بود، كتابي را در باب نماز خواندن يا چيزي شبيه اين نوشته بود كه موجب تمسخر گرديد. يا راهاندازي هيات و برنامههاي مذهبي و سياسي از جانب آنان براي استفاده از امكانات و رانتهاي حكومتي از اين جمله است.
هنگامي كه سياست را بر همه عرصهها تحميل كنيم بهطور طبيعي آن را ضربهپذير ميكنيم. دقيقا مثل سيبل يا نشانهاي است كه خيلي بزرگ باشد و هر آدم عادي هم ميتواند آن را هدف تير خود قرار دهد. در اين حالت هر رفتار عادي هم ميتواند عليه سياست رسمي تلقي شود. حتي كار به جايي ميرسد كه در ميان اين افراد و سلبريتيهاي ورزشي كساني پيدا ميشوند كه در مقام رهبري اپوزيسيون ايفاي نقش ميكنند.
مشكل اين است كه رويكرد غالب در ايران نميخواهد بپذيرد كه سياست مثل هر حوزهاي ديگر، هرچند مرتبط با ساير حوزههاست ولي استقلال نسبي و مرزهاي شناختهشدهاي دارد. قرار نيست فرهنگ، ورزش، رسانه، دين، اقتصاد، دانشگاه، آموزش، خانواده و... همه و همه در خدمت سياست درآيند و در ذيل و تابع آن تعريف شوند. اينكه كتابهاي آموزش عمومي را پر ميكنيد از مطالبي كه نسبت آن با واقعيت اندك است ولي در خدمت سياست جاري است، موجب ميشود كه دانشآموزان از آن منزجر شوند. استاديوم فوتبال يا هر ورزشگاه ديگري براي پر كردن اوقات فراغت از طريق ديدن يك مسابقه هيجانانگيز و تخليه انرژي رواني و قدري كُريخواني براي تيم محبوب است، كمتر كسي به موضوعات و نمادهاي غير مرتبط به آن برنامه توجه ميكند. نمايش اينها فقط به خاطر خوشايند مديران سياسي است. چنين تعارضاتي كه ناشي از گسترش سيطره سياست بر همه امور است، محدود به مورد اخير نميشود. ولي در ورزش به دليل شرايط خاص خود، خيلي زود بازتاب پيدا ميكند و به خبر مهمي تبديل ميشود. در حالي كه نمونههاي آن در حوزههاي ديگر كمتر بازتاب خبري پيدا ميكنند يا عوارض آنها به اين راحتي آشكار نميشود. اين يكي از ايرادات جدي به رويكرد كلان در كشور است كه بايد اصلاح اساسي شود.