نادم كه نشدهايد پس بسوزد پدر قدرت!
احمد زيدآبادي
در انتخابات رياستجمهوري سال 88، سازمان ادوار تحكيم وحدت به عنوان يك حزب سياسي مستقل، شيخ عبدالله نوري را براي كانديداتوري معرفي كرد.
ديگر گروههاي سياسي ابتدا با اين تصور كه اين هم تلاشي مذبوحانه براي تحريم انتخابات يا نوعي روياپردازي خامطبعانه و خيالانگيز از طرف سازمان ادوار است، داستان را اصلا جدي نگرفتند و چشم به روي آن بستند.
من در آن زمان دبيركل سازمان ادوار بودم و در كنار ديگر اعضا، به سهم خود بحث كانديداتوري آقاي نوري را با تمام قوا پيش ميبردم. آقاي نوري هم در ابتداي كار، موضوع را حمل بر شوخي كرد، اما با تامل بسيار، روز به روز با آن همراهتر شد به طوري كه عملا به صورت يك گزينه جدي در آمد.
با جدي شدن موضوع، گروههاي سياسي اصلاحطلب، ديگر امكان ناديده گرفتن موضوع را نداشتند و به ناچار بايد در برابر آن موضعي ميگرفتند.
در آن بين، با اعلام كانديداتوري سيدمحمد خاتمي، انتظار اصلاحطلبان از سازمان ادوار اين بود كه با اعلام خاتمه پروژه كانديداتوري نوري، از آقاي خاتمي حمايت كند. ادوار اما از خود سرسختي نشان داد و من به عنوان دبيركل در خط مقدم اين سرسختي قرار گرفته بودم.
ظاهرا بسياري از اصلاحطلبان از آن همه سماجت به تنگ آمدند و به مقابلهجويي برخاستند. تا آن زمان، شيخ عبدالله نوري به عنوان يك روحاني پيشتاز امر اصلاحات كه با فدا كردن جايگاه برجسته سياسياش در دو دهه 60 و 70 سر از زندان در آورده بود، مورد احترام و تكريم عموم اصلاحطلبان بود.
با اصرار سازمان ادوار بر لزوم حضور آقاي نوري در صحنه انتخابات، اما ناگهان زمزمههايي از سوي برخي اصلاحطلبان عليه او آغاز شد. حرف اين بود كه آقاي نوري بر آيتالله منتظري جفا كرده و پس از عزل آيتالله از قائممقامي رهبري در سال 68، دستور تخريب ديوار منزل او را داده است!
چيزي كه براي من بسيار عجيب بود، اين بود كه بسياري از اين افراد، كمترين سابقهاي در دفاع از آيتالله منتظري نداشتند و در مقابل هجوم به بيت آيتالله و محصور كردن او در خانهاش در آبان سال 76 كمترين اعتراض يا موضعگيري نكرده بودند!
اين در حالي بود كه روزنامه خرداد كه تحت مديريت آقاي نوري منتشر ميشد، در آن مقطع تنها نشريه فراگير بود كه مقالات و اظهارنظرهاي مربوط به دفاع از آيتالله منتظري و محكوم كردن حمله به بيت و حصر او را منتشر ميكرد.
به هر حال، بحث دستور تخريب ديوار منزل آيتالله، چنان بالا گرفت كه من موضوع را با تمام جزييات آن دنبال كردم. آقاي نوري خودش ماجرا را تشريح كرد و توضيح داد كه اساسا موضوع ديوار منزل در ميان نبوده و ماجرا به تخريب يك ديوار حفاظتي خارج از قلمرو خانه و مرتبط با ترتيبات امنيتي پست رسمي قائممقام رهبري بوده كه پس از عزل آيتالله، وجودش سبب مزاحمت به خصوص براي اهل خانه ميشده است.
شيح احمد منتظري فرزند ارشد آيتالله هم در همان زمان اين موضوع را در گفتوگو با راديو بيبيسي تاييد كرد و بر گفتههاي آقاي نوري صحه گذاشت.
با اين حال، كساني كه در مقام منتقد نوري به طرفداري از آيتالله برخاسته بودند، دستبردار نبودند و غوغا را تا منتفي شدن كانديداتوري آقاي نوري ادامه دادند!
حالا پس از گذشت نزديك به 15 سال از آن كهنه دعوا، من چرا آن را زنده كردم؟ قصد هيچ نوع فتنهانگيزي و ايجاد اختلاف در صفوف اصلاحطلبان در ميان نيست! در واقع اين موضوع را علي خضريان، نماينده مجلس از جبهه پايداري به ياد من انداخت. آقاي خضريان در جريان مناظرهاي كه بينمان در دانشگاه پليتكنيك درگرفت، وقتي كه متوجه شد من به عنوان دبيركل ادوار از كانديداتوري آقاي نوري در سال 88 حمايت كردهام، نخستين نكتهاي كه به ذهنش رسيد و مطرح كرد همان دستور تخريب ديوار منزل آيتالله منتظري به عنوان يك ضعف عمده آقاي نوري و به تبع آن، ضعف من بود!
ميدانيم كه اعضاي جبهه پايداري عموما از بدخواهان و دشمنان و هتاكانِ آيتالله منتظري و مدافعان تعرض و حمله به بيت آن مرجع بودهاند و برخي از آنان اعدام او را هم طلب ميكردند!حال چنين نيروهايي روي چه حساب و كتاب و موازيني بايد يك باره معترضِ تخريب ديواري شوند كه مربوط به شوونات امنيتي قائممقام رهبري بوده و پس از ماجراي عزل، نيازي به آن نبوده است؟
آيا از بدخواهي و هتاكي خود نسبت به آيتالله منتظري نادم و پشيمان شدهاند يا اينكه «بسوزه پدر سياست و قدرت» كه هيچ حد و مرزي نميشناسد!