• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5662 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۵ دي

نقد مواضع اسلاوي ژيژك، جوديت باتلر و يورگن هابرماس

درسدني كردن غزه و قوم‌كشي صهیونیست‌ها

عبدالرسول خليلي

موضع‌گيري روشنفكران غربي به ويژه چهره‌هايي چون يورگن هابرماس و اسلاوي ژيژك در قبال حملات سبوعانه اسراييل به غزه، بسيار ضعيف و ناچيز بوده. حتي چهره‌هايي چون يورگن هابرماس، به نحوي تلويحي به دفاع از اين حمله پرداخته و كوشيده آن را توجيه كند. نويسنده در جستار پيش رو، ضمن بيان ديدگاه اين روشنفكران، به نقد آنها پرداخته و اقدام اسراييل را درسدني كردن غزه توسط اسراييل شبيه دانسته. درسدن يكي از شهرهاي آلمان است كه در واپسين ماه‌هاي جنگ جهاني دوم توسط هواپيماهاي امريكايي به شكل گسترده بمباران و موجب كشته شدن 22 تا 25 هزار نفر شد. اقدام وحشيانه و غيراخلاقي امريكا در درسدن تا به امروز مورد بحث‌هاي فراواني قرار گرفته است. نويسنده با شبيه خواندن اقدام اسراييل، معتقد است كه ما امروز به روشنفكراني مثل سارتر نيازمنديم كه با شجاعت بيشتري به نقد عملكردهاي غيراخلاقي سياستمداران مي‌پردازند.

 

اسلاوي ژيژك در مقاله «خط انفصال واقعي در منازعه اسراييل و فلسطين»، هفت روز پس از حمله حماس به اسراييل و در فضاي آغازين روزهاي جنگ، باتوجه به ستيز تاريخي و ضرورت شفافيت راه درست و پيشروي جنگ نوشت كه ما می‌توانيم و بايد بدون قيد و شرط از حق اسراييل براي دفاع از خود در برابر حملات تروريستي حمايت كنيم، ولي ما همچنين بايد براي شرايط واقعا رنج‌آور و يأس‌آور فلسطينی‌هاي ساكن غزه و سرزمين‌هاي اشغالي بی‌قيد و شرط ابراز همدردي كنيم. او تلقي كساني را كه فكر می‌كنند در اين موضع تضادي وجود دارد، ناشي از آن می‌داند كه آنها فعالانه راه‌حل را مسدود می‌كنند. 
جوديت باتلر در مقاله قطب‌نماي سوگ كه در مورد حمله حماس و منازعه فلسطين- اسراييل است، نوشت كه ضروري است تا هرگونه توجيه خشونت را از فهم خشونت فراگير و مستمر دولت اسراييل تفكيك كنيم. به عبارت ديگر، پرداختن به اين پرسش كه چه جهاني هنوز براي تمامي مردمان منطقه ممكن است به راه‌هاي پايان دادن به حاكميت استعماري و قدرت استعماري وابسته است. حماس پاسخي ترسناك و مخوف به اين پرسش داد، اما راه‌هاي بسيار ديگري براي پاسخ وجود دارند. باتلر تاكيد می‌كند كه مبارزات آزادي با كاربست اصل خشونت‌پرهيزي به ساخت دنيايي كمك می‌كنند كه همه بخواهيم در آن زندگي كنيم. از اين‌رو، او خشونت را بی‌هيچ قيد و شرطي رد می‌كند و همزمان، مانند بسياري ديگر، می‌خواهد در راه تخيل و مبارزه براي برابري و عدالت حقيقي در منطقه، 
به گونه‌اي كه گروه‌هايي مانند حماس را محو كند، به اشغال پايان دهد و براي اينكه شكل‌هاي جديدي از آزادي سياسي و عدالت را شكوفا كند، مبارزه كند. بدون برابري و عدالت، بدون پايان دادن به خشونت دولتي كه از سوي دولت اسراييل -كه خود در خشونت بنا شد- هيچ آينده‌اي از صلح واقعي نمی‌تواند تصوير شود و چنين صلحي نه معناي نگه داشتن ساختارهاي نابرابری، بی‌حقي و نژادزدگی، يا حسن تعبيري هنجارين، بلكه در معناي آينده‌اي است كه نمی‌تواند بدون نام بردن، توصيف كردن و مخالفت كردن با تمام خشونت‌ها، از جمله خشونت دولت اسراييل در تمامي شكل‌هايش و با ترس سانسور، جرم‌انگاري يا كينه‌جويي و اتهام يهودستيزي ممكن شود. جهاني كه من [باتلر] می‌خواهم جهاني است كه مخالف عادی‌سازي حاكميت استعمار باشد و از خود فرماني فلسطين و آزادی‌اش حمايت كند، جهاني كه در حقيقت، عميق‌ترين خواسته ساكنانش اين است كه در آزادی، در خشونت پرهيزی، در برابري و عدالت زندگي كنند. اين اميد بدون شك در نظر بسياري به نظر بی‌پروا و حتي غيرممكن می‌رسد. با اين حال، برخي از ما بايد به آن چنگ بزنيم و باور به اينكه ساختارهاي كنوني تا ابد دوام خواهند يافت را رد كنيم و براي اين هدف، به شعرا و روياپردازان، ديوانگان رام نشده و به آنها نياز داريم كه می‌دانند چطور سازمان‌دهي كنند.
موضع‌گيري يورگن هابرماس نيز از اين قاعده مستثنا نيست، او در بيانيه «مبناي همبستگي به درستي فهم شده با اسراييل و يهوديان در آلمان هستند»، با اشاره به عمليات حماس كه به نظر او در 7 اكتبر 2023 با نيت محو زندگي يهوديان انجام شد، گفته است كه عمليات ارتش اسراييل عليه اين اقدامات تروريستي به لحاظ اصولي موجه است، ولي راهبر اين عمليات بايد اصل تناسب، اجتناب از كشتن غيرنظاميان و پيشبرد جنگ با ملاحظه دستيابي به صلح در آينده باشد. همچنين اعلام كرده كه با وجود تمام نگرانی‌ها نسبت به سرنوشت فلسطينيان در درگيری‌هاي جاری، نسبت دادن نسل‌كشي به عمليات اسراييل معيارهاي قضاوت را به نابودي می‌كشاند.
او و نويسندگان بيانيه سپس تاكيد كرده‌اند كه عمليات اسراييل هرگز توجيه‌گر حملات و فضاي ضديهودی، به ‌خصوص در آلمان نيست. آنها نوشته‌اند: «قابل تحمل نيست كه يهوديان در آلمان بار ديگر در معرض تهديدهاي جاني و بدني قرار گيرند و از خشونت فيزيكي در خيابان‌ها بترسند. تصوير دموكراتيك جمهوري فدرال از خود، كه مبتني بر ملزومات مربوط به احترام به كرامت انساني است، با فرهنگي سياسي مرتبط است كه با توجه به جنايات گسترده دوران حكومت نازی، دفاع و پاسداري از هستي يهوديان و حق موجوديت اسراييل از عناصر اصلي آن است.»
بيانيه هابرماس و سه چهره علمي و حقوقي ديگر آلماني در انتها تصريح می‌كند كه «حقوق اساسي همه در مورد آزادي و مصونيت از تعرض جسماني و همچنين حراست در برابر آزار و افتراهاي نژادپرستانه تفكيك‌ناپذير هستند و در مورد همه به ‌طور مساوي اعمال می‌شود.» آنها زنهار داده‌اند كه كساني هم كه در آلمان «احساسات و عقايد يهودی‌ستيزانه را در پشت انواع توجيهات و بهانه‌ها پرورش داده‌اند و حالا فرصتي براي ابراز بی‌مانع آن می‌بينند نيز بايد به اين اصل پايبند بمانند.»
جوديت باتلر نيز با امضاي نامه سرگشاده نويسندگان و استادان دانشگاه به جو بايدن خواسته بود كه از آتش‌بس در غزه حمايت كند! او تاييد كرده بود كه ما حمله به غيرنظاميان اسراييلي و فلسطيني را محكوم می‌كنيم. ما اعتقاد داريم محكوم كردن عمليات حماس و موضع‌گيري عليه مجازات جمعي غزه ممكن و ضروري است. اين امر هنگام نوشتن اين نامه آشكار و تشديد شده بود. باتلر درباره چرايي اينكه به نظر بديهي می‌رسد كه انسان می‌تواند آنچه حماس كرده است را محكوم كند و در عين ‌حال با حمله جاري و سبعانه به غزه مخالف نيز باشد، گفته بود كه به نظرم می‌آيد كه انسان می‌تواند و بايد با كشتن غيرنظاميان مخالف باشد. اين قاعده اخلاقي پايه‌اي جنگ است. گفتن اين امر فقط منطقي است كه انسان بايد به كشتن غيرنظاميان در دو طرف اعتراض كند. چند دفعه كساني كه خود را صهيونيسم می‌دانند گفته‌اند كه حمله حماس جواب فعلي از جانب نظاميان اسراييل را توجيه می‌كند. من با اين گفته مشكل دارم؛ اما می‌دانيم كه قدرت نظامي به شكل افراطي نامتقارن است و اين منازعه‌اي نيست كه هر دو طرف به يك اندازه و به شكل مشابه گناهكار باشند. ما بايد تاريخ قهري را بفهميم كه در مورد فلسطين ازجمله غزه به كار رفته است. اين قهر، به‌زعم باتلر، شامل سلب آب آشاميدنی، سلب سرويس بهداشتی/ سلامتی، سلب غذا و برق می‌شود. به عبارت ديگر، شامل شرايط زندگي به معناي اخص كلمه می‌شود كه مورد حمله‌ سيستماتيك قرار گرفته‌اند. من نمی‌توانم به نمايندگي از طرف همه كساني كه نامه را امضا كرده‌اند، حرف بزنم؛ اما به عنوان يهودي ما می‌گوييم: «نه به نام ما» اين كاري كه دولت اسراييل انجام می‌دهد، اين كاري كه نيروهاي نظامي انجام می‌دهند به نمايندگي ما نيست. اين كار ارزش‌هاي ما را ارايه نمی‌كند، زيرا ما فكر می‌كنيم، به نظر باتلر، آنچه ما می‌بينيم اجراي طرحي گنوسيدي براساس تعريف قانون در قوانين بين‌المللي از گنوسيد است، به عنوان يهودي اين يك حكم اخلاقي سياسي و اجباري است كه عليه گنوسيد با صداي بلند حرف بزنيم، درست اين حرف عليه توليد يك طبقه جديد پناهنده و تحكيم و تشديد مرتبه پناهنده براي بسياري از فلسطينی‌ها است كه در برخي موارد از سال 1948 در مواردي پناهنده هستند. فكر می‌كنم، اين امر تأمل پايه‌اي در پس عريضه است.
جوديت باتلر، گنوسيد (قوم‌كشی) را هميشه شبيه گنوسيد رژيم نازي نمی‌داند، بلكه آن را عبارت از آسيب نظام‌مند به بنيان‌هاي گذران زندگی، بهروزي و قابليت بقا می‌داند. اين به درستي آن چيزي است كه در مورد فلسطينی‌ها دارد اتفاق می‌افتد. موشه فايگلين سياستمدار اسراييلي خواستار «درسدني كردن غزه» شده بود، همان‌گونه كه هنان اشروي عضو كميته اجرايي جنبش آزاديبخش فلسطين گفته بود كه اسراييلی‌ها انسان بودن و حقوق فلسطينی‌ها را رد كرده و می‌كنند. موضوعي كه باتلر به آن اذعان كرده كه غيرنظاميان فلسطيني فی‌نفسه به عنوان غيرنظامي به رسميت شناخته نمی‌شوند. به بياني ديگر، وقتي آنان در سطح سخنورانه و به دليل وسايل ارتباط جمعي با تروريسم اين همان می‌شوند، وقتي فلسطينيان با بربريسم و حيوانيت يكي تلقي می‌شوند، پس در تصور آناني كه قهر را به كار می‌برند، غيرنظامي فلسطيني وجود ندارد.
اين برخوردهاي چندگانه نشان می‌دهد كه اسلاوي ژيژك، جوديت باتلر، يورگن هابرماس و ديگر انديشمندان غربي كه قضايا را از طريق رسانه‌ها تعقيب می‌كنند، در كنار محكوم كردن رژيم اسراييل، دلپذيرترين موضع را در محكوم كردن گروه حماس دنبال می‌كنند، يعني قوی‌ترين منطق‌شان اين است كه بگويند اين خشونت از هر نوعي و از هر جناحي محكوم است، در اينجا دو پرسش پيش‌روي ما قرار دارد: يكي اينكه آيا وظيفه روشنفكر تنها محكوم كردن اين جناح يا آن جناح يا هر دو جناح است؟! يا از چه زماني روشنفكران خودشان را در لباس قضاوت، قاضيان فاقد مامور اجراي حكم می‌بينند؟ و اينكه اين روشنفكران معاصر با زمينه‌هاي متفاوت‌انديشی، در تحليل وضعيت تا كجا توانسته‌اند به ريشه‌هاي خشونت در سرزمين فلسطين رسوخ كنند؟ آيا تمام اين مواضع روشنفكري تنها از اين روي صورت می‌گيرد كه دست‌هاي پاك آنها آلوده نشود، همان‌گونه كه آلبر كامو از آلوده شدن دست‌هايش هراس داشت يا خير؟ آنها اتخاذ اين مواضع را تنها براي اعتبار تاريخ شخصي خود به قلم می‌آورند؟ اكنون به نظر می‌رسد كه امروزه چقدر جاي ژان پل سارتر خالي است! او كه با وجود توافق رسانه‌اي و سركوب پليسي در فرانسه، توانست خود را در كنار جنبش‌هاي استقلال‌طلبانه از جمله جنگ الجزاير قرار دهد و به ‌ويژه تلاش كرد تا سازوكار سيستم سركوب استعماري را تجزيه و تحليل كند، آن‌چنان‌كه حتي امروز تعهد او سرشار از آموزش‌ها و درس‌هاي بزرگ براي اين انديشمندان غربي و حتي روشنفكران ايراني و كشورهاي اسلامي است.
سارتر، از نخستين مقاله‌اي كه در سال 1956 منتشر كرد، بر سكوت فرانسوي‌ها در برابر فجايع پافشاري می‌كرد، به اين اميد كه آنان به تعهد و مسووليت جمعي خود در برابر استعمار پي ببرند. سلطه استعمار را به زير ضرب و آرمان‌هايي را كه فرانسه به آنها می‌بالد به باد انتقاد می‌گيرد: «چه ياوه‌گويی‌هايی، آزادی، برابری، برادری، عشق، افتخار، ميهن، ديگر چه می‌دانم؟ اينها مانع از آن نبود كه در همان موقع حرف‌هاي نژادپرستانه نزنيم، سياه كثيف، جهود كثيف...» يا بدتر در رديف فاشيسم: «باعث ننگ ما است، قوانين ما را به مسخره می‌گيرد و هجوشان می‌كند، ما را با نژادپرستی‌اش می‌آلايد... جوانان ما را برخلاف ميل‌شان وادار به مرگ به دليل عقايد نازي می‌كند كه سال‌ها پيش عليه‌شان مبارزه می‌كرديم، براي دفاع از خود فاشيسم را تا خانه ما، يعني فرانسه می‌كشاند. نقش ما اين است كه به نابودی‌اش كمك كنيم. نه تنها در الجزاير، بلكه در هر كجا كه وجود دارد... تنها كاري كه ما می‌توانيم و بايد در راهش تلاش كنيم - امري كه امروزه اساسی‌تر از هر كار ديگري است- اين است كه دوشادوش آنها مبارزه كنيم تا هم الجزايری‌ها و هم فرانسوی‌ها از خودكامگي استعماري نجات پيدا كنند.»
ژان پل سارتر می‌گويد كه از سكوت تا همدستي در جرم يك قدم بيش نيست و اين را او در «شما محشريد» به تصوير می‌كشد. خشمش او را به يادآوري ماجراي به نسبت نزديكی، يعني جنگ جهانگير دوم می‌كشاند: «تظاهر به ساده‌لوحی، فرار، تزوير، تنهايی، سكوت، مخالفت با همكاری و پذيرش همه اينها در مجموع، ما به اينها در سال 1945 می‌گفتيم مسووليت جمعی؛ در آن زمان، نبايد اجازه می‌داديم كه مردم آلمان ادعا كنند چيزي درباره اردوگاه‌ها نمی‌دانستند. می‌گفتيم: «اي بابا آنها همه‌چيز را می‌دانستند!» و ما حق داشتيم. آنها در جريان همه‌چيز بودند و تنها اكنون است كه ما می‌توانيم اين موضوع را درك كنيم؛ چون ما هم همه‌چيز را می‌دانيم... آيا هنوز هم جرات داريم آنها را محكوم كنيم؟ آيا باز هم جرات داريم خودمان را ببخشاييم؟» اين استعاره مختص سارتر نيست. اين موضوع در گفتمان اين بخش از رسانه‌ها كه آرمان استقلال الجزاير را از آن خود ساخته‌اند هم ديده می‌شود و سارتر می‌خروشد كه «اين جنايت‌هايي كه به نام ما مرتكب می‌شوند لابد ما هم شخصا در آنها سهيم هستيم، چون اين قدرت را داريم كه جلوي‌شان را بگيريم.» عوام‌فريبي حاصل از مشاركت رسانه‌هايي بهره برد كه می‌دانند كه همه ما استثمارگر هستيم. خوب می‌دانند كه همه ما طلا، فلزات و بعد هم نفت «قاره‌هاي نو» را تصاحب كرديم و به متروپل‌هاي كهنه آورديم... اروپاي سرشار از ثروت، انسانيت را براي همه ساكنانش، به تصديق، ارزاني كرد: يك انسان در اينجا يك شريك جرم است، چون همه ما از استثمار استعماري بهره برده‌ايم. بعيد است كه امروزه بيش از 1962، تحمل شنيدن همين سخنان را داشته باشيم و از درسدني كردن غزه در جنگ حماس و قوم‌كشي اسراييل به هراس درآييم.
استاد علوم سياسي

 


    موضع‌گيري يورگن هابرماس نيز از اين قاعده مستثنا نيست، او در بيانيه «مبناي همبستگي به درستي فهم شده با اسراييل و يهوديان در آلمان هستند»، با اشاره به عمليات حماس كه به نظر او در 7 اكتبر 2023 با نيت محو زندگي يهوديان انجام شد، گفته است كه عمليات ارتش اسراييل عليه اين اقدامات تروريستي به لحاظ اصولي موجه است.


    سارتر، از نخستين مقاله‌اي كه در سال 1956 منتشر كرد، بر سكوت فرانسوي‌ها در برابر فجايع پافشاري می‌كرد، به اين اميد كه آنان به تعهد و مسووليت جمعي خود در برابر استعمار پي ببرند. سلطه استعمار را به زير ضرب و آرمان‌هايي را كه فرانسه به آنها می‌بالد به باد انتقاد می‌گيرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون