• ۱۴۰۳ شنبه ۱ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5727 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۷ اسفند

وجدان‌هاي بيدار و شكم‌هاي گرسنه

نيوشا طبيبي

از سال‌هاي پيش با گروه‌هايي همكاري داشته‌ام كه براي كمك به خانواده‌هاي آسيب‌پذير و به ويژه كودكان فعاليت مي‌كرده‌اند. جمع‌هاي خودجوشي كه همديگر را پيدا مي‌كنند و با هدف كم كردن از دردهاي هموطنان كمر همت مي‌بندند و كار مي‌كنند. معمولا خبر فعاليت‌هاي آنان نه در رسانه‌اي منعكس مي‌شود و نه سازماني و نهادي به آنها كمك مي‌كند. حتما شما هم از اين گروه‌هاي نيكوكار و محترم كه فعاليت‌هاي اينچنيني دارند خبر داريد و حتما كه با آنها همكاري هم داشته‌ايد. اعتقاد دارم بار بزرگي از رفع محروميت از نيازهاي اوليه و آني را همين جمع‌هاي كوچك خودجوش برعهده دارند. تلاش مي‌كنند در سرما لباس گرمي مهيا كنند، براي رفع سوءتغذيه كودكان‌مان، غذارساني كنند، كفش و كيف و لوازم‌التحرير دانش‌آموزان محروم را مهيا كنند، كتاب و كتابخانه در دسترس بگذارند. بعضي از آنها حتي به ظرايفي كه كودك نياز دارد توجه مي‌كنند و براي‌شان اسباب بازي و مانند اينها هم تهيه مي‌كنند. گفت‌وگويي از آقاي پرويز پرستويي ديدم كه درباره ميزان محروميت در سيستان و بلوچستان سخن مي‌گفتند. مي‌دانيد كه اين روزها ايشان و پهلوان بزرگ جناب آقاي رسول خادم مصدر چه كارهاي نيكويي هستند. اين دو انسان شريف و محترم با به وديعه گذاشتن مقبوليت خود نزد مردم، به ياري محرومان رفته‌اند. آقاي پرستويي از بچه‌هايي در سيستان و بلوچستان مي‌گفتند كه از خوردن شام خودداري كرده بودند تا سهم‌شان را به خانه ببرند و با خانواده‌هاي‌شان بخورند. ياد 10 سال پيش در جنوب تهران افتادم، نه سيستان و بلوچستان و نه در حاشيه جنوبي شهر. در همين خيابان مولوي، دبستاني بود كه توسط خانم محترم و فرشته‌خويي مديريت مي‌شد. در اولين ملاقات من با خانم مدير محترم ايشان گفتند «من در بسياري از نقاط محروم كشور خدمت كرده‌ام، اما ميزان محروميت در اين محله و مدرسه قابل مقايسه با دورافتاده‌ترين و محروم‌ترين نواحي ايران است.» بعد از چند روز آمدن و رفتن در آن مدرسه و آشنا شدن با خانواده‌ها و بچه‌ها، به چشم ديدم كه در همين تهران خودمان، پايتخت كشور، در جوار بازاري كه روزانه هزاران ميليارد تومان داد و ستد دارد، چه محروميت عميق و فقر و گرسنگي‌اي وجود دارد. خانه‌هاي جمعي فاقد امكانات اوليه زيستن مسكن تعداد زيادي از مردمان هستند. به ناچار در اين محيط‌، بزه و خلاف‌كاري هم پامي‌گيرند و شايع مي‌شوند. من شاهد همين صحنه‌اي كه جناب آقاي پرستويي توصيف فرموده‌اند بوده‌ام. كودكاني كه غذاي خود را از سر سفره براي خانواده‌شان مي‌بردند يا در ميان جعبه كفش‌هايي كه براي انتخاب در دسترس‌شان گذاشته شده بود، براي پدر يا برادر يا مادرشان دنبال كفش مي‌گشتند، در حالي كه در سرماي زمستان خودشان دمپايي بدون جوراب مي‌پوشيدند. همه‌شان مشكل تغذيه داشتند، ثروتمندان و مرفهان اين بچه‌ها، پدراني داشتند كه معتاد نبودند و در بازار كولبري مي‌كردند. آنها اندك ناني براي خوردن و اتاقي براي خوابيدن داشتند. ميزان محروميت كودكاني كه گرفتار پدر و مادرهايي معتاد شده بودند، قابل توصيف نيست. وضعيت در آن حدود بهتر كه نشده، بدتر هم شده است. طي سال‌هاي گذشته، خانه‌هاي نيمه مخروبه قديمي كه در آنها ده‌ها خانواده به صورت اشتراكي با هم زندگي مي‌كردند، وضعيت بدتري پيدا كرده‌اند. اما چيزي كه هنوز بارقه‌اي از اميد را در دور دست‌ها زنده نگه‌ مي‌دارد، همين گروه‌هايي هستند كه بي‌صدا و بي‌ادعا، كار مي‌كنند. 
نكته مهم اين است كه ياري رسانان عموما از طبقات متوسط جامعه هستند. طبقه‌اي كه خود اكنون تحت شديدترين مضايق و فشارهاست اما كماكان به وظيفه انساني و ميهني خود براي ياري رساني عمل مي‌كند. بخش بزرگي از كمك‌هاي جمع‌آوري شده، توسط ايرانيان خارج از كشور فرستاده مي‌شود. همان‌هايي كه سخنرانان رسمي از تريبون‌هاي متعدد و رسانه‌هاي خودي آنها را غيرخودي و بيگانه پرست و حتي خائن خوانده‌اند.  از همين گروه‌ها، عده‌اي را مي‌شناسم كه پيوسته و آرام در كار ساختن مدارس و كتابخانه‌ها و تامين كتاب و اسباب بازي براي نقاط محروم هستند. عده‌اي ديگر را مي‌شناسم كه براي حفاظت از محيط زيست ايران دور هم جمع شده‌اند از درآمدهاي اندك شخصي‌شان آبشخور مي‌سازند، تجهيزات خريداري و به سازمان هديه مي‌كنند تا كار حفاظت لنگ و بر زمين نماند. عده ديگري را مي‌شناسم كه در همين تهران، مركز اقتصادي و سياسي كشور كه -لابد بايد چهره تمام نماي موفقيت‌هاي ما باشد - بي‌صدا و ادعا لباس بر تن كودكان مي‌پوشانند، پاهاي نازنين‌شان را با خريدن كفش و جوراب از گزند آلودگي و سرما مي‌رهانند، آرزوهاي كوچك بچه‌ها را برآورده مي‌كنند، خرج تحصيل و مدرسه و لوازم‌التحرير را تامين مي‌كنند و پول روي هم مي‌گذارند تا هزينه جراحي چشمان آسيب ديده كودكي خردسال را پرداخت كنند.  تعظيم و خاك‌بوسي اين حقير تقديم بزرگي كساني است كه وجداني بيدار دارند و آب خوش و نان راحت از گلوي‌شان پايين نمي‌رود وقتي مي‌دانند در سرزمين‌شان كودكاني گرسنه و محروم زندگي مي‌كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون