تغییر دکترین هسته ای در پرتو تحولات جهان
محمدجواد قهرماني
بهرغم آنكه تصور ميرفت با حصول توافق در دوره باراك اوباما، رييسجمهور اسبق امريكا، پرونده هستهاي ايران حل و فصل شده است، اما خروج دونالد ترامپ از اين توافق نشان داد موضوع هستهاي همچنان يكي از مسائل مهم در روابط ايران و غرب به شمار ميرود. با گذشت زمان، روند رخدادها و تحولات به گونهاي بوده كه اين پرونده نه تنها حل نشده، بلكه بروز و ظهور مسائل ديگر نيز به پيچيدهتر شدن آن نيز انجاميده است و در نتيجه، عوامل مختلفي بر اين پرونده تاثيرگذار خواهند بود. با افزايش تنشهاي منطقهاي و بينالمللي، آقاي كمال خرازي، رييس شوراي روابط خارجي جمهوري اسلامي ايران، براي دومين بار در ماههاي اخير به طرح موضوع امكان تغيير در دكترين هستهاي ايران اشاره كرده است. در چنين شرايطي دو پرسش مهم اهميت پيدا ميكنند؛ اولين پرسش اين است كه طرح چنين موضوعي در چه چارچوب و بستري صورت ميگيرد؟ پرسش دوم اين است كه ديگر كنشگران چه رويكرد و نگرشي به اين موضوع دارند؟ بررسي پرسش اخير، سياست و اقدامات احتمالي آنها را پيشبينيپذيرتر ميسازد. بهطور كلي، افزايش تنشها ميان ايران و اسراييل در منطقه و همچنين اروپا و امريكا، در طرح اين موضوع نقش برجستهاي داشته است. از يكسال گذشته تاكنون به دنبال آغاز جنگ غزه، تنشهاي ايران و اسراييل به مرحله جديدي وارد شده به گونهاي كه به حملات متقابل انجاميده است. ميتوان گفت حمله به كنسولگري ايران توسط اسراييل نقطه عطفي در تشديد بحران ميان دو طرف قلمداد ميشود. از اين زمان، دو طرف در جهت احياي بازدارندگي به انجام حملاتي عليه يكديگر اقدام كردهاند و در حال حاضر نيز دنبال حمله اسراييل به برخي تاسيسات نظامي ايران، مجددا موضوع واكنش احتمالي تهران از سوي بسياري امري قطعي تلقي ميشود. در كنار فضاي پرتنش در منطقه، روابط جمهوري اسلامي ايران با كشورهاي اروپايي و امريكا نيز در مسير بدتر شدن حركت كرده است.
اروپاييها كه زماني در دوره ترامپ به دليل نگراني از پيامدهاي خروج امريكا از برجام تلاش ميكردند مسير خود را از واشنگتن جدا و به نوعي همراهي خود با ايران را اعلام كنند، اما با آغاز جنگ اوكراين فضا را بهطور كلي متفاوت ديدند. طرح اين موضوع كه ايران در جنگ اوكراين به روسيه كمك نظامي يا تهران خود را در كنار محور روسيه در جهت به چالش كشيدن نظام بينالملل موجود تعريف ميكند، فضايي را فراهم كرد كه زمينه تشديد تنش را به وجود آورد. اگر در همين موضوع هستهاي بررسي شود، در نشستهاي اخير آژانس بينالمللي انرژي اتمي، اروپاييها رويكردي متفاوت و تندتري نسبت به امريكا اتخاذ كردند. اين به معناي آن است كه اروپا، جمهوري اسلامي ايران را تهديدي مستقيم براي خود قلمداد ميكند. همين امر سبب شده بسياري از رخدادها تاثير بزرگي بر روابط ايران و اروپا داشته باشند. نمونه اخير آن بستن كنسولگريهاي ايران در آلمان است كه نشان ميدهد در شرايط كنوني تنها چشماندازي كه وجود دارد، چشمانداز تنش ميان ايران و اروپاست. حمايت اروپا از ادعاهاي واهي امارات در جزاير سهگانه ايران نيز نشان ميدهد اروپا در موضوعات سرزميني ايران نيز وارد شده كه اقدامي مقابلهجويانه در برابر همكاري ايران و روسيه در جنگ اوكراين نيز تلقي ميشود. با توجه به نكات فوق روشن است موضوع تغيير دكترين هستهاي ايران در چنين چارچوبي قابل تعريف است. به عبارت ديگر هر چه تنشها بيشتر شده غالبا اين بحث نيز مطرح ميشود كه تهران به سمت گزينه نهايي بازدارندگي يعني هستهاي شدن حركت خواهد كرد. به ويژه حمايتهاي امريكا از اقدامات نظامي اسراييل در منطقه در اين امر نقش برجستهاي دارند. با اين حال، اينكه ديگران چه رويكردي دارند نيز ميتواند سياست و اقدام احتمالي آنها را نيز روشن سازد و در نتيجه بررسي آنها بسيار ضرورت دارد. از يكسو در منطقه، اسراييل بهطور كلي روند تحولات منطقه را فرصتي ميبيند كه از طريق آنها ميتواند امريكا را وارد جنگ عليه جمهوري اسلامي ايران كند. به نظر ميرسد بخشي از اقدامات تلآويو با اطمينان از اين ناشي ميشود كه احتمالا هر منازعهاي در منطقه با حمايت امريكا همراه خواهد بود. در زمانهايي ادعا شده تاسيسات هستهاي ايران يكي از اهداف اسراييل براي حمله بوده است هر چند اين موضوع نيز وجود دارد كه براي انجام اين حمله به كمك امريكا نيازمند است، با اين حال، پرونده هستهاي ايران را يكي از دستاويزها براي همراه كردن امريكا با سياستهاي خود تلقي ميكند. امريكا و اروپا نيز كنشگران موثر در دكترين هستهاي ايران تلقي ميشوند. اگرچه از فضاي حاكم بر نشست آژانس بينالمللي انرژي اتمي كه به صدور قطعنامه منتهي شد اينگونه بر ميآيد كه دولت بايدن خواهان باز بودن فضاي گفتوگو با تهران است، به نظر ميرسد هيچ دولتي در امريكا نميخواهد چنين تغييري در دولت وي صورت گيرد و به انفعال متهم شود. همچنين همانطور كه برخي مقامات كشورهاي منطقه نيز اذعان كردهاند اين امر ميتواند ديگر كشورهاي منطقه را به سمت هستهاي شدن سوق دهد. روابط با اروپا نيز همانطور كه گفته شد دوران سختي را پشت سر ميگذارد و چشماندازي براي بهبود مشاهده نميشود. همين امر فضاي ديپلماسي را محدود كرده است.
در كنار مواضع كنشگران منطقهاي و امريكا و اروپا، در هر گونه تغيير، حمايت قدرت بزرگ نيز نقش مهمي در هستهاي شدن يك كشور دارد. اگر به چين به عنوان يكي از شركاي مهمي ايران نگاه شود، اين كشور بهطور كلي نميخواهد شاهد شكست رژيم منع گسترش باشد. فارغ از اينكه اين امر به معناي حركت ديگر كشورهاي منطقه به سمت هستهاي شدن خواهد بود، شكست اين رژيم، كشورهاي پيرامون چين نيز را تشويق به پيگيري اين روند خواهد كرد. همچنين چينيها امكان وقوع جنگ در منطقه را نيز مدنظر دارند كه ميتواند منافع و داراييهاي اين كشور را با تهديد مواجه سازد. يكي از موضوعات ديگري كه مطرح ميشود به مسائل فني مرتبط است. اين موضوع اساسا بحث را فراتر از صرف آزمايش هستهاي ميبرد و به توانايي براي حمله متقابل معطوف است كه هم تجهيزات انتقال را در بر ميگيرد و هم به داشتن چندين كلاهك مرتبط است كه به يك كشور توان ضربههاي بعدي را نيز ميدهد. اين نيز از جمله بحثهاي مهمي است كه از سوي كساني كه به ظرفيتهاي هستهاي يك كشور ميپردازند، مورد توجه خواهد بود. بهطور كلي فارغ از زمينه طرح موضوع تغيير دكترين هستهاي جمهوري اسلامي ايران اينكه ديگران در حال حاضر چه برداشتي دارند و سياست ايران را بر چه مبنايي تفسير ميكنند، اهميت زيادي دارد و گزينههاي آنها را شكل خواهد داد.