درباره نمايشگاه آثار مجسمه «سپيده نوري»
رنج تدريجي
ساره بهروزي
نمايشگاه آثار مجسمههاي سپيده نوري بانام «رنگ و رينگ» در گالري اعتماد بيانگر هياهويي پنهان از رفتار انساني است. بازنمايي لحظاتي كه اگرچه در روابط آشكارا مشاهده نميشوند اما وجود دارند. نهيبي تلخ به تكرار روابط انسانها در زندگي روزمره. رفتارهايي نزاعي كه افراد در مقابل يكديگر دارند و اغلب نميتوان در موردش كاري كرد. در اين مجموعه استحكام، بقا و دوام يكسري مجموعه رفتارهاي آدمي از گذشته دور تا امروز به نمايش آمده است. زبان گفتار تنها وسيله ارتباطي انساني به شمار نميرود. بلكه نگاه، حركت و زبان رفتار نيز حامل پيامهايي هستند كه از درون سرچشمه ميگيرند. درك شدن و فهميدن در نگاه مخاطب به معناي يك دانش مبتني بر تئوريها نيست بلكه به معناي اين است كه در تعاملات بشر از ابتداي رويارويي تا همينالان چه ميگذرد؟ نه شكايت از خود است نه از ديگري بلكه يك ارزيابي از رفتارها و روابط همگاني انساني است. خشونتي انكارناپذير در تكرار روزمرّگي.
يك حركت انسان را نميتوان تجزيه و تحليل كرد بلكه بايد يك حركت را در كنار حركات ديگر و همچنين در مقابل با شخص ديگري موردبررسي قرارداد. از اين طريق است كه ميتوانيم وارد مجموعهاي از حالات و رفتارهاي متقابل شويم. اين آثار چند حركت در روابط آدمها را بهگونهاي نمايش گذاشته كه بهراستي تغييري در رنج تدريجي بشر يعني نزاع و درگيري نبوده و نيست.
نمايشگاه را ميتوان در دو بخش صورتبندي كرد، قسمت اول مجسمههايي از فلزهاي اكسيدشده و پوسيده نمايشي از بازنمايي روابط گذشته بشري. قسمت دوم مجسمههاي آغشته به رنگهاي خيرهكننده، بازنمايي امروزي بشر به نظر ميرسند. حالتهاي انساني اما در هر دو بخش ثابتند و ريشه در يك جا دارند. بخش رنگي اما حول محور قرارگيري بر سطوح قابلمقايسه با مجسمههاي پوسيده هست.
حس انجماد و يخزدگي، گاهي پوسيدگي در فلزهاي اكسيدشده چنان غالب ميشود كه گويا به اعماق تاريخ سفركردهايم تا شاهد نزاع و درگيري انسانهاي گذشته باشيم. دستاني كه چنگالي وحشي شدهاند تا گلويي بدرند يا انديشهاي را نابود كنند. اين نزاعهاي انساني بر پايههايي سرد و قطوري كه پوسيده هم هستند، نمايش دادهشدهاند.
غم و رنجمان چند برابر ميشود وقتي همان نزاع و كشمكشها را در زير غلظتي از رنگهاي گوناگون ميبينيم. پاياني نيست، خشونت و درگيري در روابط انساني فقط تغيير رنگ ميدهند اما بهواقع بر يكپايه استوار هستند. مسلط شدن بر ديگري به قيمت نابودي انساني ديگر و رضايتمندي از كشتن، دريكي از اثرها چنان خودنمايي ميكرد كه بهراستي قلبم فشرده شد از اينهمه آزاري كه آدميان براي يكديگر ايجاد ميكنند. تمامي اثرها بدون اينكه زاويهاي براي ديد به پيرامون خود داشته باشند، سفتوسخت مشغول درگيري با يكديگرند.
دو ويژگي در اثرهاي رنگي در مقايسه با قسمت اول جلب نظر ميكند. غلظت و همچنين رنگهايي كه مجسمهها را بهطوركامل پوشانيده و مهمتر از آن چيدمان مجسمهها روي آينه. سطح زيريني كه شفافيت و درخششي بر افراد ندارد. ديدن اگر در آينه اتفاق بيفتد، شايد ما را با جهان پيرامون ارتباط دهد؛ اما مانعي هم براي رفتارهايي كه خود شخص خبر دارد، ايجاد ميكند. آينه كه به علت سطح صاف و صيقلخوردهاش بازتابي روي اجسام دارد در اين آثار بخش زيادي از آن ديده نميشود و بازتابي نيست زيرا بارنگهاي چكه كرده پوشيده شده است. در خلوت ذهنم وقتي آينه را نمادي از مبادله آگاهي فرض كردم به اين جمعبندي قانع شدم كه رفتارها و خشونت انسان مدرن نيز نسبت به گذشته تغييري نكرده، چون آدمي تمايلي به نگريستن به آن نداشته و اين نگونبختي است كه همان كشمكشها در زير نيرنگهاي خوش آب و رنگي مخفيشده و همچنان ادامهدارند. استفاده از آينه، اين عنصر چندوجهي و زيبا براي انعكاسي از تعاملات بشري نيز كمكي به بهبود روابط نكرده است. بدان معنا كه هيچگاه افراد نميخواهند نگاهي واقعبينانه به روابطشان داشته باشند. رفتار و حركات انساني در آينه منعكس نميشوند و آنان درگير خشونتهاي خودخواستهاند تا باقي بمانند.
به عقيده نگارنده؛ هنرمند خشم اين رنج تدريجي را در رفتار انسانها، بخش جداييناپذيري از روابط بشري قلمداد كرده است و اين حالات را بهگونهاي نمايش داده كه مخاطب تسلط بر ديگران و سوءاستفاده را در بيرحمترين شكل ممكن كه نابودي است، مشاهده كند. گويي تغييري نيست. اگرچه هر تغيير رفتاري در ذات بشر نياز به برنامه و آموزش دارد. همچنين الگوبرداري نيز اين تغييرات را تكميلتر ميكند؛ اما وقتي كه خود انسانها در زير رنگها و نقابهايي پنهان نباشند و انعكاس رفتارشان را بنگرند.