كباب كردن كتاب
غلامرضا طريقي
يكي از رفقاي ما در يكي از سينماهاي همين ميدان انقلاب چشمش افتاده بود به كتابي از «سيدحسن حسيني» كه در دستگاههاي فروش مكانيزه (كه من اسمش را نميدانم) قرار داشته. اسكناس را انداخته بود و كتاب را انتخاب كرده بود اما طبق توقعي كه ناخواسته همه ما داريم دستگاه درست كار نكرده بود و كتابي نداده بود. رفيق ما ميگفت شماره تلفني را كه روي دستگاه نوشته بود، برداشتم و فردا به ناشر زنگ زدم. انصافا طرف كلي هم عذرخواهي كرد كه چنين اتفاقي افتاده و آدرس منزل را گرفت كه برايم كتاب را بفرستد. فرداي آن روز ناشر طبق قولش كتاب را فرستاده بود. اما به جاي يك كتاب يك كارتن كتاب فرستاده بود. دوست ما وقتي كارتن را باز ميكند ميبيند كه علاوه بر كتابي كه او آن را خريده هفت، هشت جلد كتاب هم از يكي دو مولف ديگر براي او ارسال شده. زنگ ميزند به ناشر كه من فقط پول آن يك كتاب را داده بودم و پول اين كتابها را نميتوانم بپردازم. ناشر فرموده بود كه اصلا نيازي نيست شما پول آن كتابها را بپردازيد. آن چند جلد كتاب هديه نشر ما است به شما. در اينكه ناشري چنين اقدام محبتآميزي بكند خورده بردهاي نيست. نكته اينجاست كه دوست جوان من همان كتابها را پيش از آن هم در چند برنامه و جلسه و جشنواره هم هديه گرفته بود و از هركدام از آنها كه رويشان نوشته شده چاپ سيام و چهلام و... چند جلد داشت. يكبار سرانگشتي حساب كرديم كه فقط تعدادي از همان كتابها كه به ما و رفقا و آشناهايمان به بهانههاي مختلف هديه داده شده و ما دورشان انداختهايم يا نثارش كردهايم به زبالههاي بازيافتي بيش از يكي دو چاپ كتاب را شامل ميشده. شارلاتانيزم ادبي داغي است به مراتب بزرگ تر از داغ كتاب نخواندن مردم. شارلاتانبازيهايي كه تا چند روز ديگر و در زمان برگزاري نمايشگاه كتاب دوباره به اوج خواهد رسيد.