تراژدي امريكايي و دلبستگانش
جواد طوسي
خيلي جالبه، رفقاي روشنفكر ما كه دل خوشي از اليور استون و نگاه معترضانهاش نسبت به سياستهاي سركوبگرانه و جنگطلبانه امريكا ندارند، همه حرفهاي حسابش را در نشست رسانهاي جشنواره جهاني فيلم فجر و شبكه 4 سيما (در گفتوگو با نادر طالبزاده) ناديده گرفتهاند و او را متهم كردهاند كه از جشنواره پول گرفته تا بيايد از ايران در بُعد سياسي و ايدئولوژيك دفاع كند و نگاهي سرد و بيتفاوت نسبت به سينماي امثال اصغر فرهادي و جعفر پناهي داشته باشد. اگر بخواهيم رك و پوستكنده بگوييم اين نوع داوري و برچسب زدن ليبراليستي باعث گسترش فضايي عقيم و محافظهكار و تهاجمپذير در بستر جامعه خواهد شد، خواهناخواه متهم به واپسگرايي و دگماتيسم (از نوع شهريارزرشناسياش!) و دامن زدن به روحيه آنارشيستي ميشويم. دوستان سينهچاك سينماي نخبهگرا و اپوزيسيون بيخطر آنقدر سعهصدر ندارند كه به فيلمسازي با سلايق و دغدغهها و كارنامه اليور استون حق بدهند كه ريتم شماري از فيلمهاي ايراني را خستهكننده بداند و يا فلان فيلمساز ما را نشناسد. انگار كه او گناه كبيره كرده است. اين حضرات، چنين روشنفكري قيممآبانه و ديكتاتورمنشانه را از كجا آوردهاند؟
فيلمساز كلهشقي چون اليور استون كه داوطلبانه براي تدريس به بچههاي ويتنامي و نگاه كشف و شهودي و ترديدآميز به ويتنام رفته و شاگردي مارتين اسكورسيزي را كرده و تريلوژي ديدني و بحثانگيز «جوخه»، «متولد چهارم ژوئيه» و «بهشت و زمين» را در آسيبشناسي جنگ ويتنام ساخته و فيلمنامههاي قرص و محكمي چون «قطار سريعالسير نيمه شب» و «اويدا» براي آلن پاركر، «سال اژدها» براي مايكل چيمينو و «صورت زخمي» براي برايان دي پالما نوشته و ريتم و ضرباهنگ و فرم و سبك بصري را آنقدر متنوع و در عين حال پركشش و تأثيرگذار مانند «جي.اف.كِي»، «قاتلين بالفطره»، و «چرخش كامل» ميبيند و در امتدادش نگرش سياسي و ژورناليستياش را نيز در آثاري چون «نيكسون»، «والاستريت» و مستندهاي اين سالهايش به نمايش گذاشته است و سه بار تاكنون جايزه اسكار دريافت كرده، آنقدر جايگاه مهم و تثبيت شده در سينما و سياست دارد كه محق باشد ديدگاه راديكال و مستقل خود در مورد كشورش را اينگونه عريان و واقعبينانه بيان كند: «ما عراق و همين طور ليبي را نابود كرديم و باعث شديم تروريستها همهجا پخش شوند. سياستمداران نومحافظهكار امريكا، تئوري تخريب خلاقانه دارند و حتي اسمش مشمئزكننده است و اصلا فرقي نميكند كه رييسجمهور امريكا كه باشد؛ امريكا هر معاهده جهاني را كه لازم باشد زير پا ميگذارد. در واقع تلنباري از نابودي در خاورميانه باقي و اسمش را صلح ميگذاريم.»
من در اين ديدگاه شفاف استون كه معتقد است در هزاره جديد، امريكا در كنار داعش و اسرائيل براي تبديل خاورميانه به يك پاركينگ عمومي تلاش ميكند، نوعي دلنگراني و حس انساندوستانه ميبينم. حال شماها ميگوييد او مايه گرفته تا اين طور عليه كشورش در تريبونهاي رسانهاي ما پردهدري كند، بنده ميگويم
نوش جانش!