امكان تعامل فلسفه اسلامي و فلسفه غرب
افق گفتوگو
در روزهاي سوم و دهم ارديبهشت 97، با حضور سه پژوهشگر فلسفه، ميلاد نوري، مجيد احسن و محمدمهدي اردبيلي، سه تن از پژوهشگران جوان فلسفه نشستهايي با عنوان «افق گفتوگو» و با موضوع «امكان گفتوگوي فلسفه اسلامي و فلسفه غرب»، در انديشگاه فرهنگي كتابخانه ملي برگزار شد كه در ادامه چكيدهاي از مباحث اين جلسه را ميخوانيد.
ميلاد نوري| فلسفه تلاش براي كشف حقيقت است و اين كشف نميتواند جز از طريق گفتوگو حاصل شود؛ اگر «امكان گفتوگو» نباشد، تلاش براي كشف حقيقت بيمعنا است. چنين موضوعي براي ما با «امكان گفتوگوي فلسفه اسلامي و فلسفه غرب» معنادار شده است، زيرا سنت فلسفه اسلامي، با مسائل نويني روبهرو است كه به ضرورت تاريخي بايد به بررسي آنها بپردازد كه جز از طريق گفتوگو با فلسفه غرب ممكن نخواهد بود، حال بايد از دكتر اردبيلي و دكتر احسن پرسيد كه آيا چنين گفتوگويي ممكن است؟
محمد مهدي اردبيلي|ابتدا بايد اشاره كرد كه در باب چنين گفتوگويي ميتوان به چهار رويكرد «امتناعي»، «جزمي»، «تطبيقي» و «كثرتگرا» اشاره كرد كه من از معناي پنجمي از گفتوگو دفاع ميكنم كه در آن، هر طرف گفتوگو در مسيري ميان سلب و ايجاب حركت كرده و با همدلي نقادانه از طرف مقابل ميآموزد. اين گفتوگو ميتواند با توجه به دو زمينه مشترك رخ دهد: نخست «حضرت ابراهيم (ع)» كه اديان ابراهيمي اسلام و مسيحيت حول آن شكل گرفتهاند و دوم «فلسفه يونان» كه اين هر دو فلسفه در زمين بازي آن به ارايه نقش پرداختهاند. با اينحال، مانعي بزرگ وجود دارد و آن فقدان احساس نياز به چنين گفتوگويي است.
مجيد احسن| من تاكيد بر اين اشتراكات تاريخي را براي تبيين امكان گفتوگو ناكافي ميدانم. زيرا اشتراكات تاريخي ميتواند با اختلافات عميق تاريخي همراه باشد. بايد اشتراك اساسيتري موجود باشد تا امكان گفتوگو دچار خلل نشود. اين اصل «واقعيت وجود دارد» همان اشتراك اساسيتر است كه هر كسي در طول تاريخ، اگر سخني گفته است بر اساس آن بوده و همين امر امكان گفتوگو را به شكلي جديتر فراهم خواهد ساخت. بااينحال، مساله نه گفتوگوي فلسفه اسلامي و فلسفه غرب، بلكه گفتوگوي سنت و مدرنيته است زيرا اساس مسائل فعلياي كه فلسفه اسلامي با آن مواجه است، ناشي از رويكرد مهم فلسفي است كه سوبژكتيويسم ناميده ميشود و تمام دوران مدرن را در بر ميگيرد و ما با آن درگير هستيم اما در فلسفه ما جايگاهي ندارد.
ميلاد نوري| ظاهرا هر سه امكان گفتوگوي فلسفه غرب و فلسفه اسلامي را ميپذيريم و البته اشتراكاتي كه مطرح ميكنيد هم به نوبه خود درست و مورد قبول است؛ اما اين گفتوگو چه روش و مسيري را بايد طي كند و هدف آن چيست؟ اگر روشي براي گفتوگو وجود نداشته باشد، فكر نميكنم بتوان از امكان آن دفاع كرد. تبيين ما از روش، موضوع و هدف اين گفتوگو مهم است و «امكان گفتوگو» منوط بدان است.
محمد مهدي اردبيلي| شايد بيشتر از روش، غايت گفتوگو مهم باشد، زيرا روش با خود گفتوگو ايجاد ميكند اما بدون غايت گفتوگويي رخ نميدهد. من هدف از گفتوگوي فلسفي را حل مساله ميدانم. ميتوان به مسائلي هم اشاره كرد، اما مهمتر از هرچيز از ديد من بايد در سطح متافيزيكي به جستوجوي مساله و حل آن پرداخت، زيرا تمام مسائل فلسفي ديگر نهايتا متافيزيكي است. البته همين بررسي مستلزم اشراف به دو سنت است و نيز حفظ فاصله و تمايز، زيرا قرار نيست دو سنت به يك سنت تبديل شوند، زيرا در اين صورت گفتوگويي رخ نخواهد داد. در فلسفه اسلامي ظرفيتهاي بسياري هست، نظريه حركت جوهري و نظريه جسمانيه الحدوث بودن نفس بسيار مهمند كه ظرفيت مواجهه را داشتهاند. البته لزومي ندارد دو طرف به معناي واقعي دو باشد، زيرا ممكن است گفتوگو در درون يك نفر رخ دهد كه به هر دو سنت آشنا است و به كتاب «گفتوگوي هگل و فلاسفه مسلمان» اثر سيد حميد طالبزاده اشاره كرد.
مجيد احسن|من اينقدر هم خوشبين نيستم. به نظر بايد به نقاط دشوار در اين امكان اشاره كرد. فكر ميكنم اينجا بايد برگرديم و قبل اينكه مساله متافيزيك، يا حركت جوهري، يا جسمانيهالحدوث بودن نفس را بررسي كنيم، همين نكته را بايد مجددا بررسي كنيم كه چرا براي ما، «امكان گفتوگو با فلسفه غرب» مساله شده است. ما به مساله متافيزيكي هم بايد از اين منظر نگاه كنيم. ما به اين دليل در متافيزيك خود دچار نارسايي شدهايم كه با چرخش سوبژكتيو مواجهيم. مدرنيته براي ما بحران هويت درست كرده است. وقتي مساله هويتي است، اختلافات هم جدي خواهد بود. اما ما بايد پيش از هر چيز اين بحران هويت را به رسميت بشناسيم. بنابراين نميتوان با برخي مسائل تكين به مطالعه تطبيقي پرداخت، بلكه بايد به معاصرت رويآورد و با سنت فلسفي خود، به مطالعه و بررسي مسائلي پرداخت كه از اين سوبژكتيويسم برميآيد و ما هنوز به آن توجه نكردهايم.
ميلاد نوري| فكر ميكنم هم با دكتر احسن و هم با دكتر اردبيلي بتوان همدلي داشت، زيرا در گفتوگوي ايشان هم شرايط تحقق گفتوگو، هم منطق گفتوگو، و هم مسائل مورد توجه قرار گرفت. شايد باور به اينكه ما ظرفيت چنين گفتوگويي را در خود داريم، بهتر از اين باشد كه فكر كنيم، ما پاسخ مسائل را از پيش ميدانيم. اين گفتوگو را به رسميت ميشناسيم و فكر ميكنم علاوه بر كارهاي مهمي كه شده و من نيز مهمترين آن را «گفتوگوي هگل و فلاسفه مسلمان» ميدانم، به مرور بر تعداد چنين آثاري افزوده خواهد شد.