براي صدرالدين شجره كه تكرار نميشود
فانوس دريايي بيرقيب
ايوب آقاخاني
صدرالدين شجره در كنار ژاله علو، بهزاد فراهاني، محمد عمراني و مهين نثري جزو آن دسته افرادي بود كه من را در كودكي عميقا جذب رسانهاي مثل راديو كرد. صادقانه است اگر بگويم با صداي اين افراد راديو و نمايش راديويي براي من وجه قدسي پيدا كرد و هرگز اين تقدس تا امروز از ذهن من پاك نشده است. صدرالدين شجره پيش از ورودم به راديو در من آغاز شده بود و پيش از نگاهم به مقوله نمايشگري در راديو به عنوان يك شخصيت صاحب تاثير در كارنامه كاري و ذهنيام در من هويت پيدا كرد. خوشبختانه از بدو ورودم به راديو، زماني كه دانشجوي تئاتر بودم و در ميانه مقطع كارشناسي، در اوايل دهه 70 بلافاصله با او پيوند خوردم و جالب است كه شجره جزو معدود افرادي بود كه از همان بدو ورود به من اعتماد كرد و من را به عنوان يك نمايشگر تازه كار پذيرفت. همين اعتماد باعث شد مسيري را كه خيليها در طولاني مدت طي ميكنند، براي من كوتاهتر شود. با شناختي كه از نگاهش دارم مطمئنم با فروتني فراوان، جز ايوب آقاخاني راهگشاي بسياري افراد ديگر هم بوده است. اين آموزش و تعليم غيررسمي آنقدر در من اثر جدي كرد كه به محض اينكه اولين كتابم در سال 80 (نمايشنامه گيلگمش) چاپ شد، مقدمهاش را صدرالدين شجره و به صورت افتخاري نوشت. در اين مقدمه او از تئاتر هويت به قول اكبر رادي ياد كرده و گفته بود گيلگمش آقاخاني مصداقي از آن جنس تئاتر است. او از من كه نخستين كتابم را با كيفيتِ پايينِ چاپ به عرصه نمايش ارايه ميكردم، با مقدمه ارزشمندش حمايت كرد. به عبارتي اگر تشخيص ميداد در حوزهاي ميتوان سرمايهگذاري كرد، فراتر از خطكشيهاي رايج پا پيش ميگذاشت و بر رشد فردي كه انتخاب كرده بود اثر قاطعانه ميگذاشت. از اين جهت من هم به او اداي دين ميكنم و هم به خصلتي اشاره ميكنم كه در همنسلانش كمياب است. بسياري از همنسلان او ديرتر و سختتر و (با دلايل قاطعتري) كمتر با نسل جوان همكاري ميكنند. همين هم باعث ميشد كه شجره متفاوت باشد. نكته ديگر نظم حرفهاي، ظاهري و رفتاري او بود. هرگز ترديد نكنيد راجع به دوراني پيش از 5 سال گذشته صحبت ميكنم. چون در اين سالها همكاري ما با هم كم شده بود و صادقانه است كه بگويم نسبت به اين حرفه بيعلاقه شده بود. بيعلاقگياي كه از سوءمديريت فضاهاي فرهنگي و خصوصا در راديو و سينما نشأت ميگرفت. بنابراين اگر كسي از نزديكان اين سطور را بخواند و بگويد كه من درباره او غلو كردهام بايد بداند كه من دارم از صدرالدين شجره تا سال 90 سخن ميگويم. همين سوء مديريتها به اندازه كافي رد خود را بر اين برف در حال آبشدن گذاشته بودند. صدرالدين شجره يك فرد با دانش، با انضباط رفتاري و كرداري بود كه در همتايان خودش اين ويژگيها كم شمار است. او يك معلم خوب، يك انسان كاربلد با وديعههاي پر مهر الهي بود كه يكي از آنها صداي مخملينش بود و نگاه جامعش به شرايط پيراموني. اين ويژگيها از او يك فكور قابل تكيه ساخته بود. كمااينكه با همين جان و جنم و همين جلوه وقتي مقابل دوربين آثار تلويزيوني و سينمايي قرار ميگرفت به اندازه كافي قانعكننده و قابل پذيرش بود. بدون ترديد جاي خالي صدرالدين شجره پر نخواهد شد. اين چيزي است كه از روز گذشته مدام روي آن تاكيد داشتهام. بزرگترين وجه تراژيك خسارت از دستدادن او در اين نكته نهفته است كه جاي خالياش پر نخواهد شد. متاسفم كه تاكيد كنم در روزگاري بسر ميبريم كه مدام افرادي از دست ميروند كه جاي خاليشان پر نميشود. اين سنت همان طور كه در همه زاويهها و لايههاي زندگي ما وجود دارد، از سنت زيستنِ اعلام نشده روي نفت ميآيد. همانطور كه ما در زندگي داريم همه چيزمان را روي نفت و تجارت آن سرمايهگذاري ميكنيم و بيخياليم از اينكه روزي تمام شوند، اين گوهرها هم كه كنار ما هستند مثل گنجينههايي كه فراموششان ميكنيم، روزي تمام خواهند شد. در حالي كه به سادگي از كنارشان عبور ميكنيم و به فرداي بدون آنها نميانديشيم. فرداي بدون صدرالدين شجره، رامين فرزاد، بهرام سارنگ، احمد آقالو و همه بزرگاني كه باعث شدند من در نوجواني به سمت نمايشگري و راديو جذب شوم جالب نيست. ما با بزرگان مرصعِ جواهرنشاني عاشق راديو شديم كه امروزه براي نسلهاي آتي وجود ندارند. الان به اين جاهاي خالي فكر نميكنيم و واقعيت اين است كه در همه حوزهها داريم بدون دقت با هنرمندان و بزرگانمان مواجه ميشويم و به روزگار بدون آنها فكر نميكنيم. به سختي ميتوانم باور كنم ما در اين درياي پرتلاطم بدون فانوسهاي دريايي بتوانيم مسير خود را پيدا و از اين توفانها فرار كنيم. صدرالدين شجره يك فانوس دريايي بيرقيب بود.