گروه ايران واقعا گروه مرگ بود
فيلسوفهاي بيفلسفه
وحيد جعفري
«ديدي گفتم؟!» جملهاي است كه هماكنون در سراسر ايران به گوش ميرسد؛ اما اينكه كجا، چطور و به چه كسي گفتهاند، فقط خدا ميداند! افتاديم در گروه مرگ و با سه باخت مفتضحانه از روسيه برميگرديم هم يك دوره ورد زبانها شده بود. از اسپانيا و پرتغال هر كدام سه گل و بيشتر خواهيم خورد و مقابل مراكش هم شكست ميخوريم تحليلهاي رايجي بود كه هر روز به گوش ميرسيد. تا اينكه جام جهاني شروع شد و ايران در بازي اول خود در گروه مرگ مراكش را شكست داد. تا به اينجاي كار قهرمان آفريقا را شكست داده بوديم. در مصاف با اسپانيا عالي ظاهر شديم و ميتوانستيم مقابل قهرمان اسبق جهان بازنده نباشيم. در مسابقه آخر با پرتغال هم ميشد بازي را از قهرمان اروپا برد. ما گروه مرگ را تبديل به گروه زندگي كرده بوديم و تا آخرين لحظه اين اميد وجود داشت كه به مرحله بعد صعود كنيم. بازيكنان ما با تلاش و از خود گذشتگي خود كاري كردند تا آنهايي كه قبل از شروع جام آيه يأس ميخواندند مجبور به عذرخواهي شوند. ايران اگر كمي خوش شانس بود با چهار امتياز همچون آرژانتين و ژاپن راهي يك هشتم نهايي ميشد و اگر به جاي اسپانيا يا پرتغال با روسيه يا اروگوئه بازي ميكرد به احتمال زياد عملكرد بهتري از قهرمان جهان و اروپا از خود نشان ميداد و اين ربطي به قدرتمند بودن يا نبودن تيمها ندارد، بلكه به انسجام تيمي، وحدت و تلاش يك تيم دارد؛ چيزي كه تيم ايران داشت، مراكش بدشانستر از ما هم داشت. قابل پيشبيني بود كه روسيه ميزبان ميتواند از اسپانياي قدرتمند عبور كند، چون در خانه و با حمايتهاي ريز و درشتي كه از اين تيم ميشد، انگيزه لازم براي تلاش بيشتر و موفقيت را داشت. اتفاقا براي روسيه خطرناكتر بود كه مقابل ايران يا مراكش كه از جنس خودش بودند بازي كند، تيمهايي در قد و قواره هم كه تلاش و انسجامشان نتيجه بازي را رقم ميزد نه ستارههايشان كه اگر روز روزشان نبود يا مهار شدند فلج شوند. همانطور كه پرتغال و آرژانتين در يك روز با وجود رونالدو و مسي از جام كنار رفتند. مگر پرمهرهتر از آرژانتين و آلمان داريم؛ اما چرا به فرانسه متحد و كرهجنوبي پرتلاش باختند؟
جالب اين است حالا همانهايي كه اصرار داشتند بگويند در گروه مرگ قرار داريم و گلباران خواهيم شد مدعي شدهاند كه اين گروه، گروه مرگ نبود! چرا چون اسپانيا به روسيه ميزبان باخته و پرتغال به دست اروگوئه يكدست و جنگنده حذف شده است. بدي فوتبال در داشتن همين فيلسوفهاي بيفلسفه است. آنهايي كه فكر ميكنند نتيجه بازي را ستارههاي درون زمين مشخص ميكنند! بله ستارهها تاثيرگذارند؛ اما اگر روز روزشان نبود يا مهار شدند چه؟! نه، نتيجه بازي را تيمهاي متحد و پرتلاش هم ميتوانند تعيين كنند. آرژانتين پرمهره و قدرتمند يك چيز كم داشت و آن اتحاد و تلاش بود كه اگر داشت اين توان و شخصيت را دارا بود كه قهرمان شود. اين پرتغال همان پرتغالي بود كه قهرمان اروپا شد، حتي با تجربهتر؛ اما آنجا چيزي داشتند كه حالا نداشتند، تلاش و انسجام. در اروپا همچون مورچههاي كارگر آنقدر زحمت كشيدند كه ذره ذره به فينال رسيدند و قهرمان شدند. در جامجهاني هيچ تيمي ضعيف نيست، فقط بعضي تيمها بهترند و در ميان آنها تيمي كه تلاش و جنگندگي بيشتري داشته باشد، برنده خواهد شد. كجا هستند آنهايي كه مدعي بودند كرواسي با چند گل دانمارك را شكست خواهد داد. دانماركيها با جان و دل بازي ميكردند و ضربات بيرحم پنالتي حكم به حذفشان از جام داد. فوتبال امروز ستاره نميخواهد، مرد جنگي ميخواهد كه در زمين برزمد و ميدانداري كند. بياييد تحليلهاي آني و شناختهاي سطحي را كنار بگذاريم. مخاطبان ساز ناكوك به خاطر هنر نوازنده نيست كه گرد او جمع ميشوند، بلكه به خاطر عدمشناختي است كه از هنر موسيقي دارند. فردي كه گوش موسيقيايي نداشته باشد فرق يك صداي ژوست با فالش را متوجه نخواهد شد و آزاري هم از خارج خواندن خواننده نخواهد ديد. فوتبال ايران در گروه مرگ بود و براي زندگي جنگيد و رقبا را هم جان به لب كرد تا نيمه جان به مصاف رقباي بعدي خود بروند و اين را فردي متوجه ميشود كه شناخت كافي از مرگ و زندگي داشته باشد.