• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4127 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۴ تير

آه اگر آزادي...

سيدعبدالجواد موسوي

از نسل هنرمندان انقلابي ديگر كمتر كسي باقي مانده است. نسلي كه خنياگري را هم به عملي براندازانه بدل مي‌كرد. نسلي كه از شعر انتظار داشت به جاي مته به كار رود و از ساز توقع داشت كار اسلحه را انجام دهد. نسلي كه بر آن بود هنر و ادبياتي كه نتواند كاخ ظلم و استبداد را فرو ريزد به هيچ كار نمي‌آيد و اصلا لياقت تحسين و تقدير را ندارد. اغلب بزرگاني كه چنين تلقي و دريافتي از هنر و ادبيات داشتند يا روي در نقاب خاك كشيده‌اند يا ديگر صداي‌شان مشتري سابق را ندارد. با اين حال بعضي از آنان چنان شور و شوقي را در زمانه خود برانگيخته‌اند كه تاريخ به اين سادگي‌ها آن هارا فراموش نخواهد كرد. يكي از اين هنرمندان انقلابي كه سراپا شور بود و آتش ويكتور خارا بود. شاعر و آوازخوان شيليايي كه سرنوشت تراژيك و حماسي او سال‌هاي سال زبانزد همه انقلابيون بود. از ميان آن پنج هزار نفري كه پس از كودتاي خونبار عليه آلنده گرفتار قهر ديكتاتور ديوانه شيلي شدند و در استاديوم سانتياگو با داغ و درفش نواخته شدند او مشهورترين بود و شايد به همين دليل بود كه دژخيمان پينوشه براي درهم شكستن عزم و اراده ديگر انقلابيون از او خواستند آواز و ترانه‌اي در ستايش دشمنان زيبايي و آزادي بخواند. هنرمند انقلابي اما با خواندن سرودي خلاف ميل چكمه‌پوشان خشم آنها را چنان برانگيخت كه استخوان‌هايش را شكستند و بعد هم پيكر تيرباران شده‌اش را در كنار خيابان رها كردند. از اين ماجرا حدود 45 سالي مي‌گذرد. چيزي كه باعث شد ناگهان ياد ويكتور خارا بيفتم يك خبر جالب توجه در خبرگزاري‌ها بود: يك قاضي شيليايي 9 نظامي بازنشسته را كه در قتل و شكنجه ويكتور خارا شركت داشتند، محكوم اعلام كرد. هشت نفر از اين 9 نفر به 15 سال زندان محكوم شدند. و نهمين نفر هم... وقتي داشتم اين خبر را مي‌خواندم با خودم گفتم: اصلا چه اهميتي دارد؟ حتي گمان نكنم قوم و خويش ويكتور خارا از شنيدن چنين خبري خوشحال شوند. آنچه مهم بود آرماني بود كه به خاكستر نشست و آرزويي كه به باد رفت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون