آب و ما در رسانههاي ايران
سيروس ممبيني
در دو دولت گذشته بنا به عملكردهاي بد وزارتي بهويژه در زمينه اعطاي مجوزهاي فلهاي به افرادي كه از رسانه فقط نامش را شنيده بودند، تاثير بسزايي در بياعتمادي عمومي داشتند. استان خوزستان به دليل ثروتمند بودن و همچنين گردش مالي فراوان حاصل از آن محل مناسبي براي خيل افرادي است كه هر كدام به گونهاي در پي منافع حزب يا گروه و نيز قوم خود هستند. بر همين اساس در اين استان بيش از بيست و چند روزنامه و نزديك به دو الي سه برابر همين رقم هفتهنامه و ماهنامه و گاهنامه وجود دارد كه بعضا به عنوان يك ممر معاش خانوادگي و فقط همين و بس به اين مجوزها نگاه ميشود. اين امر را بگذاريد كنار حضور توفاني شبكههاي مجازي كه خود بحث مفصل ديگري است كه بايد در جاي خود به آن پرداخته شود. خب مشخص است كه در عرصه عمومي جاي سياستهاي اينچنيني كه بناي آن بر كميت است هميشه نوعي بياعتمادي و بيتوجهي از سوي مخاطب وجود دارد. اين يك مساله. مساله بعد در اين مورد اين است كه ما در اين مجموعه نظارت نشده كمي كه تشريح كردم سرشار از اخبار مشابه و غير توليدي كه عمدتا از سه چهار پايگاه خبري و خبرگزاري اخذ ميشوند، كمتر پروژه تخصصي و پيگيري كارشناسي را ميبينيم كه نهايتا دردي از مشكلات مردم دوا كند. خب بايد به مخاطب حق داد كه نشريات را زرد ببيند و به محتواي آن اعتماد نكند. در اين مورد البته نبايد نقش برخي از روابط عموميهايي كه بالاخره طي اين چند ساله شاهد بوده و هستيم ناديده گرفته شود كه سياست هويج و چماق ابزار و چاشني غالب كار آنها بوده است. اما گذشته از همه اين مسائل كه گفتم به نظرم در يك فضاي رها شده كه گوشههايي از آن تشريح شد، مهمترين ايرادي كه ميتوان به روزنامهها گرفت اين است كه به صورت تخصصي و كارشناسانه وارد موضوعات مختلف نميشوند. منظور بنده توليد نشريه تخصصي نيست بلكه عرصه عمومي ميتواند تخصصيترين پروژهها را براي روزنامهها جهت پيگيري و تاثيرگذاري مثبت و مستند فراهم سازد كه جاي اين نكته خيلي خالي است.
در پاسخ به اين پرسش كه مطبوعات در بحران آب در آبادان و خرمشهر چه بايد ميكردند كه نكردند، البته نهتنها در اين دو شهر كه نام برديم بلكه در سراسر كشور به نظرم مردم رويكرد جديدي پيدا كردند كه شايد بخش زيادي از آن به حق و بخش ديگر هم از خصوصيات عصر ما و رشد تكنولوژي است. در بخشي از اين رويكرد كه عرض شد خب، ملت نگاه ميكنند به مادر رسانههاي ايران. اگر واقعبين باشيم رسانه ملي ايران نتوانست آنگونه كه خصلت يك رسانه حرفهاي است عمل كند. يعني اصل بيطرفي را رعايت نكرده و لذا براي هر مسالهاي يك تبصره و ماده به نفع حاكميت دارد خب معلوم است كه من مردم كه به خيلي از عملكردهاي حاكميتي يا دولتي ايراد دارم، در اين رسانه جايي ندارم لذا قضيه مردمي ميشود. يعني مردم بهتر ميبينند كه براي بيان مسائل و نقدها و ايرادها و اخذ خبر به رسانههايي كه غير رسمي هستند روي بياورند. البته اگر رسانه ملي ميتوانست با شبيهسازي اين موضوع و رعايت اصل بيطرفي عمل كند يقينا وضع به گونهاي ديگر بود. بخش دوم رويكردي كه عرض كردم نيز ناشي از جهان پست مدرن ماست. شما اگر خوب نگاه كنيد هر چه از مدرنيته فاصله ميگيريم كمكم قدرت از حالت متمركز خارج ميشود. شكستن قدرت به اجزاي كوچكتر نتيجه رشد تكنولوژي است. وقتي قدرت به صورت عام آن، چه سياسي و چه اقتصادي ميشكند، دسترسي مردم به آن بيشتر و بيشتر شده و دولتها و حكومتها محدود و محدودتر ميشوند. خب در عرصه رسانه هم اين تك صدايي شكسته شده و چند صدايي از سوي مردم به واسطه همين شبكههاي مجازي پديد آمده است. اين در عرصه رسانه. در عرصه اقتصادي شما ميتوانيد تاكسي اينترنتي را به عنوان اولين گامهاي خروج ثروت از دست دولتها بدانيد و همينطور نمونههاي ديگر... بنابراين مساله فراتر از پاسخي است كه انتظارش را داريد. يعني موضوع ريشه علمي و فرهنگي دارد. بايد خيلي عميقتر از آنچه تصور ميشود، كار كرد.
مديرمسوول روزنامه آنزان