درباره نمايش «ملي» نوشته هنگامه مفيد و كار افسانه زماني
گامهايي به سوي تئاتر جهاني
رضا آشفته
نمايش «ملي» كه اين روزها در خانه موزه استاد انتظامي اجرا ميشود، به شكل برجستهاي مختصات تئاتر ملي را نمود عيني بخشيده است.
نمايش «ملي» يك نمايش مِلي و ايراني با مختصات جهاني است يعني ميشود گفت در آن قصه و روابط آدمها و موزيك و فرهنگ برگرفته از نشانههاي اصيل ايراني است اما در تلفيق با تكنيك و ساختار غربي است كه ميتواند ماهيت جهاني هم بيابد.
اين دراماتورژي هدفمند كه ما روزي يك تئاتر ملي داشته باشيم و در عين حال بخواهيم و بتوانيم در جهان هم حرفي براي گفتن داشته باشيم از دهه 30خورشيدي در پايتخت ايران به شكل جديتري در گروه هنر ملي و با همراهي شاهين سركيسيان، عباس جوانمرد و علي نصيريان جامه عمل به خود گرفت. پيش از آن نيز به لحاظ عملي و نظري و با نمونههاي نخستين چنين فراز و مقولهاي برايش جا باز شده بود و چه بسا هم مسير براي چنين تجربهاي به لحاظ زيباييشناسي و تفكر هموار شده بود. ميرزاآقا تبريزي، حسن مقدم و عبدالحسين نوشين از منظر عباس جوانمرد سه تن كامروايي هستند كه الفباي تئاتر ملي را بيان كردهاند اما در دهه 30 است كه چنين رويكردي به شكل پردازش شدهتري شروع به رشد ميكند و با احداث تئاتر سنگلج در دهه 40 خاستگاه تئاتر ملي به شكل بارزتري نمود عيني مييابد. پس از اين است كه نامهايي چون بهرام بيضايي، علي حاتمي، بيژن مفيد، اسماعيل خلج، عباس نعلبنديان، اكبر رادي، غلامحسين ساعدي و... در مقام سردمداران چنين جرياني سر زبانها ميافتد. به راحتي نميشود از كنار نمونههايي چون نمايش «ملي» گذشت، به اين دليل كه مختصات تئاتر مِلي در آن به شكل برجستهتري نمود عيني يافته است.
شايد اين اتفاق ناخواسته باشد اما هنگامي كه نام هنگامه مفيد در مقام نويسنده روي متن قرار ميگيرد، آنگاه حساسيت نگاه به اجرا بالاتر ميرود چون او خواهر بيژن مفيد است و يكي از سردمداران تئاتر ملي كه بيشتر هم به شيوه موزيكال متن مينوشته و اجرا ميكرده و از سوي ديگر موسيقي سنتي و فولكلور در آثارش نقشي اساسي را بازي ميكرده است.
همچنين ترانهها و قصههاي عاميانه كه اين هم از مختصات تئاتر ملي است كه در اينجا هم به شكل بارزي از آن در ساختار نمايش بهره گرفته شده است. از سوي ديگر اين ساختار در تلفيق با ساختار ارسطويي شكل قرص و محكمي يافته و با دلايل قوي گرهافكنيها و گرهگشاييها و قهرمان و ضد قهرمان تعريفپذيري دراماتيكي به ساختار «ملي» داده است. به همين دليل هم هست كه مخاطب با حوصله بيشتري «ملي» را از ابتدا تا پايان دنبال ميكند و ضمن ارتباط گرفتن با قصه و آدمها از محتواي آن نيز حظ معنايي را ميبرد.
قصهاي ساده با پردازشي زيباشناسانه
ملي (وحيدآقاپور) و غلومي (فرزين محدثي) دو روي يك سكهاند و با هم جدل دارند كه هر دو هم بماني (مهشاد مخبري) را ميخواهند، اما بماني دلباخته مرد ديگري است و در مواجهه با ملي از آن مرد ميگويد و بيزارياش را از غلومي اعلام ميكند. براي همين كلفتها دست به كار ميشوند كه مادر غلومي، بيگم خانم (گلبرگ ابوترابيان) را راضي كنند كه براي اعتبارشان در خانه اربابي با ازدواج غلومي و سلطنت، دختر ارباب (مريم معيني) موافقت كند. كلفتها از ملي خواستهاند كه بماني را به دليل رهايي مطربها در رفت و آمد فراري بدهد اما بماني با برادر ملي كه در واقعهمان ملي است مواجه ميشود. البته كه درهمان نظر اول هم دلباخته پاكي ميشوند و ميروند كه در شيراز زندگياي را آغاز كنند. در پايان نيز ازدواج غلومي و سلطنت كه هر دو به نوعي عقب مانده ذهني هم هستند، سر ميگيرد!
شايد اين قصه و روابط، ساده و حتي با نگاهي پيشپاافتاده به نظر آيد اما نوع مواجهه با سوژه و پردازش آن است كه ارزشي چندگانه به آن ميبخشد، چون همين قصه با چنان ترانهها و لحظههايي به لحاظ تكنيك و زيباييشناسي در آميخته است كه اعتبار كار را مضاعف ميگرداند. نكتهاي كه در نمايشهاي ايراني با غفلت مواجه ميشود. شايد همين پردازش زيباييشناسانه است كه اصالت نمايش را برجسته ميكند وگرنه ما فقط يك نمايش سرگرمكننده ديده بوديم اما اكنون با صراحت ميگوييم كه با يك نمايش ارزشمند مواجه شدهايم چون در آن ساختار با بافتهاي متنوع و تلفيقي مواجه شده است. نمايش عروسكي، موزيكال، صحنهاي كه هر كدام شيوهاي بياني در جهان تئاتر است. اينكه هم ساختار ايراني در روايت و هم ساختار نمايشي به شيوه غربي و ارسطويي را در هم تلفيق كرده است باز هم خود يك بازنمايي و تلاشي مضاعف براي دراماتورژي نوين است كه بشود در بستر تئاتر ملي گامهايي درستتر را به سوي تئاتر جهاني برداشت.
از بازيها تا طراحي صحنه و موسيقي
نمايش «ملي» عروسكي است و در دو شيوه ماريونت (نخي اروپايي) و با استفاده از ابزار و نزديك به شيوه عروسكي دستكشي مورد استفاده واقع ميشود، چنانچه قاشقها و كفگيرها چنين نمودي را عيني ميسازند. اين ابزار نمايندگي ميكنند زنان آشپزخانه را كه مدام در شلوغيها با هياهو وارد ميشوند و براي مثال كتككاري راه مياندازند. تلفيق اين دو شيوه عروسكي در كنار نمايشي صحنهاي جريان اجرا را زيباتر خواهد كرد. موسيقي هم كاركردي عينيتر و ملموستر در جايجاي نمايش دارد و اين هم خبر از موزيكال و ريتميك شدن نمايش «ملي» ميدهد. سازوكار اين تلفيقها چندان هم راحت نيست و اين از تجربه بالاي افسانه زماني اظلاع ميدهد كه توانسته اندوختهها و تجربياتش را در يك نمايش سروساماني بهينه و خلاقه بدهد. در اينجا بايد بازي زيباي تكتك بازيگران را افزود و همچنين شكل كاربردي طراحي صحنه رضا مهديزاده كه بر خلاف اجراي دو سال پيش، اينبار در تالار خانه موزه استاد انتظامي خيلي بهتر از تالار قشقايي نمايان ميشود چون كه نيازمند تالار جمع و جورتري بوده است. گريم و لباس هم متناسب با فضا و آدمها تعريف و اجرا شده است.
چنانچه گريم غلومي و سلطنت سختتر از بقيه مينمايد. حتي مادر غلومي هم براي پير شدن و كريه شدن با گريم دقيقي پردازش شده است. لباسها هم بايد بيانگر زماني دور از حال حاضر بوده باشد و بايد با پارچهها و مدلها و الگوهاي قديميتر طراحي و دوخته ميشده و اين هم خود نيازمند مطالعه بوده است. موسيقي هم عاميانه و قديمي است و در دل اثر چنان تنيده كه لحظه به لحظه كار را براي ديدن آمادهتر ميسازد. يك موسيقي دراماتيك و فضاساز كه حضور پررنگي در پردازش غايي اثر داشته است.