من سهم بيشتري ميخواهم
سيد علي ميرفتاح
سر اين ماجراي خزر و غلبه ترسناك عوامزدگي،
هرچه فرياد داريد بر سر «رسانه ملي» بزنيد. آن روزهايي كه ميگفتيم مراقب بياعتمادي مردم به رسانهها باشيد، نگران چنين روزهايي بوديم كه از داخل و خارج دروغي را القا كنند و كسي زورش نرسد كه در برابر آن بايستد. از ديروز تا حالا هر كه را ميبينم، ميگويد و با تلخكامي و سرخوردگي ميگويد ديدي كه چطور خزر را داديم، رفت...
عيب ماجرا اين است كه نميشود بحث كرد. مردم - به هر دليلي - گوششان را بر چيزهايي كه اين روزها دوست ندارند بشنوند، بستهاند و تنها دارند چيزهايي را ميشنوند كه دلشان ميخواهد بشنوند. به هر دليلي - كه البته فهميدن دليلش سخت نيست - به اين نتيجه رسيدهاند كه اين روزها بايد خبرهاي تلخ بشنوند، به بخت بد خود فحش بدهند، در زمره بازندگان قرار بگيرند و در نقش بيگناهاني فرو روند كه زورشان به مسوولان بيفكرشان نميرسد... اين احساساتي شدنها و بغضكردنها و غصه وطن خوردنها را جدي نگيريد. اينها بيشتر نمايش است و ظاهرا در فضاي مجازي نمايش جذابي است.
در فيلم هامون، حميد هامون اطلسي را ورق ميزند و نقشه ايران را در ادوار مختلف تماشا ميكند. اولش ايران _ اگر ايراني بوده باشد - نصف دنياست. بعد كمكم كوچك ميشود و هامون هر صفحهاي را كه ورق ميزند شكستي تاريخي - جغرافيايي را گزارش ميكند تا آخرش ميرسد به ايران معاصر و با حالتي تحقيرآميز ميگويد «چه كوچولو شد...» اما جالب اينجاست كه اين صحنه جزو صحنههاي خندهدار فيلم است و تماشاچيها به اينجا كه ميرسند
هر و كرشان بلند ميشود. هم روشنفكران و هم عوام، در اينجور مواقع اداي دلسوزي براي وطن درميآورند وگرنه كدام آدم عاقلي است كه فكر كند براي كوچك شدن ايران هخامنشي- يا ساساني- بايد غصه بخورد. ما سالهاست پدر صاحب بچه خزر را به بدترين شكل درآوردهايم. عام و خاص دست به دست هم دادهاند و ساحل را به بدترين شكل آلوده كردهاند. گاهي در ساحل خزر آدم شرم ميكند از اين همه زباله و چاه و سيمان و ويلاي زشت. بعد حالا سر اينكه چرا نصف خزر مال ما نيست جمله قصار مينويسيم يا با پاككن خزر را از روي نقشه پاك ميكنيم. من به عوام خرده نميگيرم. خرده هم بگيرم جرات نميكنم آن را بر زبان بياورم، اما از خواصي كه دل به دل عوام دادهاند و حاضرند براي چند لايك بيشتر دروغي را پروبال بدهند، شكايت دارم. اين لوسبازيها در چنين روزهاي پرالتهابي خطرناك است و اگر هرچه زودتر فكري برايش نكنيم خيلي زود كار دستمان ميدهد. همين الانش هم كار دستمان داده. بدتر از اين چه ميخواهيم كه مانند بچههاي بيمنطق پا بر زمين ميكوبيم كه من سهمم را از خزر ميخواهم. اين چه وضع وطندوستي است؟ آن هم با اين همه دروغ، با اين همه بياعتمادي... و با اين همه اخبار جعلي.