اختلاست
مهدي استاداحمد
پشت ميزش بود مردي سرشناس
يك نفر پرسيد فرزندت كجاست
گفت يك گوشه كنار از اين جهان
ميخورد فرزند خوبم نان و ماست
طفلك معصوم ميخواند زبان
اين حقير آلوِيز بر ايشان تِراست
گرچه اينجانب به عنوان پدر
دادهام او را هميشه هر چه خواست
بچه است و بر سبيل شيطنت
ميكند گهگاه قدري اختلاست