قدرت ديپلماسي
اتفاقي كه در ايالات متحده رخ داد در نوع خود بينظير و مهم بود. اينكه تعدادي از نمايندگان كنگره امريكا نامهاي بنويسند و به نوعي هشدار دهند كه هرگونه توافقي با اوباما فقط تا پايان دوره او اعتبار دارد نه تنها از منظر حقوقي با بديهيات حقوق بينالملل ناسازگار است بلكه از زاويه سياسي نيز براي امريكا يك افتضاح محسوب ميشود. هر چند هنوز عدهاي در داخل هستند كه اين را نيز جزو ترفندهاي آنان براي جلب رضايت و در دام افتادن ايران معرفي ميكنند!! و كسي نيست كه بگويد چطور كشوري در حد ايالات متحده ميتواند تا اين حد خودزني كند با اين هدف كه ما را فريب دهد؟! فراموش نشود كه اگر طرفين به توافق نرسند دنيا بهواسطه همين رفتارها آنان را مقصر شكست مذاكرات معرفي خواهد كرد، بنابراين حتما منافع لابي اسراييل در شكست مذاكرات را به تحمل اين هزينه احتمالي ترجيح ميدهند ولي در اين ميان يك پرسش كليدي هم وجود دارد و اينكه آيا مخالفت با اوباما در اين حد فقط به دليل تامين منافع يا مطامع اسراييل است؟ به نظر ميرسد كه اگر بيل كلينتون، رييسجمهور امريكا بود مخالفان او تا اين حد بيمحابا عليه او اقدام نميكردند ولي قضيه اوباما فرق ميكند؛ او سياهپوست است. اوجگيري نسبي در فعاليتهاي نژادپرستانه كه با اقدامات پليس عليه سياهان در ايالات متحده حادتر از گذشته شده است نيز به نوعي ابراز واكنش در برابر يك رييسجمهور سياهپوست است و الا معنا ندارد كه در يك موضوع خارجي تا اين حد براي او شاخ و شانه كشيده شود. اين نه تنها تحقير دولت امريكا بلكه تضعيف نظام سياسي اين كشور هم است به ويژه در روابط خارجي كه بهطور سنتي حرف اول را رييسجمهور و سنا ميزده است. فارغ از اين جنبه احتمالي كه ابعاد نژادپرستانه ماجرا را نشان ميدهد يك نكته بسيار مهم نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. در دولت گذشته رفتار خارجي ما به گونهاي بود كه نهتنها كوچكترين شكافي را در برابر نيروهاي مقابل ايران ايجاد نميكرد بلكه دورترين نيروها را در برابر ايران متحد ميكرد نمونه روشن اين ادعا، اتحاد و همراهي روسيه و چين با غرب در صدور چندين قطعنامه شوراي امنيت عليه ايران است. در حالي كه اكنون به گونهاي رفتار ميشود كه نه تنها چنان اتحادي عليه ايران كمرنگ شده بلكه در ساختار بزرگترين قدرت مقابل ما، يعني امريكا شكاف عميقي افتاده است. اينجاست كه قدرت ديپلماسي ديده ميشود كه چگونه بدون شليك يك گلوله ميتوان جبهه مقابل را دچار انشعاب و تشتت كرد. اهميت اين كار كمتر از قدرتمند شدن نيروهاي خودي نيست زيرا آنچه در نهايت نتيجه مبارزه را تعيين ميكند قدرت ما نيست بلكه موازنه قوا و ضعف طرف مقابل هم است. براي تحقق اين هدف بايد از همه ابزارها استفاده كرد ولي هر ابزاري تخصص خود را ميخواهد. نميتوان بدون تخصص در سياست خارجي رفتار كرد و هر سخني را گفت. اگر گروه بيطرفي تشكيل شود تا هزينههاي فراواني كه ناشي از بيدرايتي و ندانم كاري در سياست خارجي بر كشور تحميل شده را ارزيابي كند احتمالا مبالغ آن كمتر از هزينههاي فساد و ندانم كاريهاي اقتصادي در هشت سال گذشته نبوده است. كافي است تا گفتوگوهاي تلويزيوني رييس دولت در آن دوران را به ياد بياوريد كه چگونه اتفاق آراي 15 عضو شوراي امنيت را در صدور قطعنامههاي ضد ايراني نميديد و آن را كاغذ پاره معرفي ميكرد ولي از داخل ماشين ضد گلوله ميشنيد كه دختر دو ساله اهل بوليوي در پيادهروي خيابان و به زبان اسپانيايي اسم محمود را ادا ميكند و او را نشان مادرش ميدهد!! و اين را نشان نفوذ ايران ميدانست! وقتي كه شاخص موفقيت ديپلماسي يك كشور ميزان علاقه نظاميان كشورهاي ديگر در انداختن عكس يادگاري با رييس يك دولت باشد بايد براي آن سياست خارجي گريست زيرا بر فرض صحت اين ادعا هنوز نميداند كه چرا ديگران ميخواهند عكس يادگاري بگيرند! كليد حل مشكلات كشور عقلانيت است. كافي است در اين موارد به جاي ابراز احساسات و بيان شعارهاي ناروشن قدري از ماده خاكستري مغز خود استفاده كنيم. فراموش نشود كه خداوند به اندازه كافي از اين ماده به بشر داده است و كافي است ارادهاي به استفاده از آن تعلق گيرد. خوشبختانه با درايتي كه در امر سياست خارجي بهكار برده شده است در موقعيتي قرار داريم كه حتي اگر در مذاكرات به توافق هم نرسيم هيچگاه اوضاع مثل سابق نخواهد شد و حقانيت ايران نيز در موقعيت انكار ناپذيري قرار خواهد گرفت. بايد اميد داشت كه دلواپسان نيز بيش از اين راهي را نروند كه به نفع جامعه نيست، آنان هم همراه با دولت و مردم از مذاكرات حمايت كنند تا دنيا بداند ايران در رسيدن به تفاهم جدي و يكصداست و اين ديگران هستند كه در مذاكرات سنگاندازي ميكنند و خودشان هم بايد مسووليت آن را تقبل كنند.