ضرورت نگرش نو در انتخابات
جاسم شديدزاده٭
تحليل نگرش گروههاي سياسي درون حاكميت به نقش مردم در نظام سياسي است. فرهنگ گروههاي سياسي حاكم چگونه است و آيا اصولا ميتوان نوعي تقارب را در فرهنگ سياسي درون نظام بين گروههاي سياسي متصور شد؟ نگرش سياسي يكي از ابعاد فرهنگ سياسي است. منظور از نگرش سياسي مجموعهاي نظام مند از ارزيابيهاي مبتني بر باورها و اعتقادات افراد در حوزه سياست است. براساس اين تعريف نگرش سياسي نظامي از معاني ذهني است كه مبناي ارزشيابي افراد از واقعيت (در اينجا نقش مردم در نظام سياسي) ميشود. نگرش سياسي در گروه حاكم منشأ عمل و رفتار سياسي آنان است. نگرش سياسي نخبگان حاكم ميتواند زمينهساز مشاركت سياسي و رقابت سياسي در جامعه باشد يا براي مشاركت و رقابت محدوديت ايجاد ميكند. نگرشها در درون فرهنگهاي سياسي جاي ميگيرد. در اين معاني نگرش گروههاي سياسي در متن فرهنگ سياسي قابل فهم است. فرهنگ سياسي جامعه ظرف عمل سياسي را مشخص ميكند. در جمعبندي نهايي از گونهشناسي فرهنگ سياسي ميتوان دو دسته اصلي فرهنگ سياسي را با ويژگي خاص خود از يكديگر تفكيك كرد:
1- فرهنگ سياسي كه در آن مردم به يكديگر و به حكومت اعتماد دارند و به نظام سياسي خود مفتخرند: در چنين نظامي افراد براي خود در عرصه سياست نقش تاثيرگذاري قايلند و در صحنه سياسي فعالانه حضور دارند. احزاب و انجمنها نيز سازمان يافته و فعال هستند از اين نوع فرهنگ سياسي با عنوان فرهنگ مشاركتي پيوسته و مردم سالار ياد شده است.
2- فرهنگ سياسي كه در آن مردم نسبت به يكديگر و حكومت اعتماد لازم را نداشته و از نقش خود در نظام سياسي آگاهي لازم را ندارند. در چنين فرهنگي حضور مردم در صحنههاي سياسي منفعلانه و مطيعانه است. احزاب و انجمنها يا وجود ندارند يا بهطور مستقل اجازه فعاليت ندارند. در اين نوع فرهنگ سياسي وفاداري محلي بر وفاداري ملي غلبه دارد. از اين نوع فرهنگ با عنوان فرهنگ تبعي، ناپيوسته و خودسالار ياد شده است. براساس آنچه گفته شد دو نوع فرهنگ سياسي مهم را ميتوان از يكديگر متمايز كرد:
1- فرهنگ سياسي مدني (مردم سالار)
2- فرهنگ سياسي غير مدني (خودسالار)
بر مبناي اين دو نوع فرهنگ سياسي در نوع نگرش در باب نقش مردم در نظام سياسي شناسايي ميشود:
1- نگرش مدني
2- نگرش تبعي كه هر يك از دو نوع نگرش متناسب با فرهنگ سياسي خاص خود است.
حال با عنايت به مقدمه فوق ميتوان ارزيابي خود را از فرهنگ سياسي حاكم بر نخبگان و جامعه بهطور نسبي ارايه كرد و ميزان تقارب گروههاي سياسي با نگرشهاي مختلف را در شرايط فعلي و انتخابات مجلس دهم و مجلس خبرگان محك زد. با نگاهي مختصر به انتخابات رياستجمهوري گذشته به ويژه انتخابات هفتم تا يازدهم ميتوان بهطور آشكار تغيير نگرش سياسي نخبگان و رويكرد رايدهندگان را از نگرش تكليفگرايانه به رويكرد حقگرايانه مشاهده كرد.
نگرش تكليفگرا:
در اين نوع نگرش شركت مردم در انتخابات نوعي اداي تكليف شرعي است و افراد با حضور خود، خواست مراجع قدرت را به دليل آنكه آنان را واجد قدرت مشروع ميشناسند، تاييد ميكنند.
در اين نوع نگرش انگيزه مردم از شركت در انتخابات لزوما اداي حقوق خود نيست، بلكه مردم بر اساس اعتقادات، خود را موظف به شركت در انتخابات ميدانند. معرفهاي عملي نگرش تكليفگرا از اين قرار است:
1- شركت مردم در انتخابات اداي تكليف شرعي است
2- شركت مردم در انتخابات اداي تكليف ملي است
3- شركت مردم در انتخابات اداي تكليف شرعي و ملي است
4- رأي مردم بايد با نظر مراجع سازگار باشد
نگرش حقگرا:
در اين نوع نگرش حقوق و آزادي اساسي به رسميت شناخته ميشود. در اينجا منظور از حق، حق سياسي مردم ازقبيل:
1- حق شركت درانتخابات، حق انتخاب شدن، حق سازماندهي نهادهاي سياسي، حق انتقاد و حق آزادي بيان است.
2- مردم حق انتخاب شدن دارند.
3- مردم حق انتخاب كردن دارند.
4- مردم حق دارند از حكومت انتقاد كنند.
5- رأي مردم اساس مشروعيت نظام است.
6- مردم حق سازماندهي خود را در نهادهاي مدني دارند.
نگرش حقگرايانه با انتخابات دوره هفتم رياستجمهوري و روي كار آمدن دولت اصلاحات روندي تصاعدي به خود گرفته و ميتوان ادعا كرد با وجود فشارها و تنگناهاي به وجود آمده تبديل به نوعي هژموني در لايههاي مختلف جامعه و كنشگران عرصه سياسي گرديد. اين فرايند با تقويت احزاب و نهادهاي مدني سير قابل قبولي داشته بهطوري كه طيف قابل اعتنايي از اصولگرايان هم كم كم روي خوش به اين نگرش پيدا كردند. در انتخابات دوره نهم و ورود آيتالله هاشميرفسنجاني به اين انتخابات اين نگرش (حقگرايانه) در جناح اصولگرا تقويت شد و خود را در انتخاب آيتالله هاشمي به رياست مجلس خبرگان نمايان ساخت، همچنين روند نقد رو به تصاعد طيف وسيعي از جريان اصولگرا از عملكرد دولت نهم و دهم و ريزش در گروههاي مهمي چون جامعه روحانيت و جامعه مدرسين و بعضي از گروههاي اصولگرا نشان از فرايند تغيير نگرش تكليفگرايانه به نگرش سياسي حقگرايانه دارد كه تبلور آن در انتخابات يازدهم و رياستجمهوري جناب دكتر روحاني كه ازاعضاي برجسته جامعه روحانيت و حمايت جريان اصلاحطلبي از ايشان بود، نمايان شد.
كنارهگيري دكتر عارف به نفع روحاني، حمايت همهجانبه آيتالله هاشميرفسنجاني و رييس دولت اصلاحات و جمع كثيري از شخصيتهاي بارز جريان منتسب به اصولگرايان چون جناب ناطق نوري از وي حكايت از ضرورت استمرار نگرش سياسي نو در عرصه انتخابات پيش رو دارد. زمينه تقارب گروههاي مرجع در عرصه سياست بهطور نسبي فراهم شده و در صورت ادامه رايزني و نزديكي ديدگاهها در زمينه مسائل بنيادي نظام ميتوان چشمانداز توسعه همهجانبه و تنشزدايي در عرصه سياست داخلي و خارجي را نويد داد.
٭ نماينده دوره ششم