بلاي جان سياست
سيدمحمدعلي ابطحي
سال ۹۰ بود. هنوز اتفاقات سال ۸۸ زنده بود و مساله عمومي جامعه. دادگاهها و محاكمهها در ياد مردم بود، سوار تاكسي شدم. راننده يك نگاهي به سر تا پاي من كرد. شناخته بود و از دادگاهها يادش آمد. احوالپرسي كرد و گفت شماها كه توي هتل بوديد و براي اينكه مردم را بترسانند، روز دادگاه آوردندتان پشت تلويزيون. فكر كردم دست انداخته. كمي بيشتر كه حرف زديم، ديدم واقعا معتقد است حكومت اينقدر پيچيده است كه آن همه مسوولان نظام را به ظاهر زنداني كرده و اين كار با توافق طرفين بوده است كه كشور آرام شود. با خودم گفتم ايكاش دنياي سياست چنين عاقل و پيچيدهاي داشتيم. الان كه شبكههاي اجتماعي زياد شده است و كلي تحصيلكرده در شبكههاي اجتماعي حضور دارند و معمولا تصور ميكنند اگر اظهارنظري نكنند مخاطبان تصور ميكنند آنها خداي ناكرده لال هستند، تا دلتان بخواهد تحليلگراني هستند كه به جاي توهم توطئه، توهم قدرت و پيچيدگي بيسابقه و بينظيري براي دستاندركاران حكومت قائل هستند. ظاهر نظرات هم مخالفتهاي تند با حكومت است. شعار اصليشان هم ماجراي كرباس است كه سر و ته آن يك جور است.
از بس در گروههاي يكطرفه غرق هستند و هشتگ و كمپين زدهاند كه همهچيز تمام است، مرتب هشدارباش ميدهند كه هركس غير از حرفهاي آنان را بزند، هرچند منتقد باشد، نوعي سوپاپ است كه خود حاكميت آن را آفريده؛ اختلاف مجلس و دولت ساختگي است. حصر دروغ است. اصلاحطلب و اصولگرا ساخته حكومت است و همه دعواها و سوال و جواب و همهچيز براي دور كردن جامعه از سقوط توهمي آنان است. اين همان ورژن توهم توطئهاي است كه بارها در بخشي از مديران هم ديدهايم. آنها هم كه قصهاي با سر دراز دارند و به خاطر تفكر آنان نيروهاي دلسوزي با تفكر توهم توطئه از خدمت به كشور محروم ماندند. هركسي بتواند تلاش كند كه حاكميت و جامعه مخاطب مجازي را واقعبين كند، كار بزرگي كرده است.