انديشههاي خاشقجي
كه سبب قتلش شد
وي تاكيد داشت كه مرادش از دموكراسي مفهوم گسترده آن است كه با ارزشهايي چون آزادي، كنترل و توازن، پاسخگويي و شفافيت همپوشاني دارد و اينكه هدف در كشورهاي عربي بايد «نوعي از حكمراني خوب، برابري و عدالت» باشد و اينكه «لزوم توقف خشونت عام دليل ديگر نياز به دموكراسي در جهان عرب است.» وي با اشاره به الگوي افغانستان بر آن بود كه هدف در كشورهاي درگير در جنگ مانند ليبي، سوريه و يمن بايد تقسيم قدرت باشد و تنها در اين صورت «حكمراني خوب» ميتواند در قدم بعدي شكل گيرد. از نظر او دليل اصلي ادامه جنگ در اين كشورها فقدان سازوكاري براي تقسيم قدرت است. خاشقجي به مدل تونس خيلي توجه داشت و معتقد بود كه تونسيها مسووليت مهمي برعهده دارند و رسانههاي عربي بايد وقت زيادي را صرف پوشش تحولات، به ويژه ادوار انتخاباتي در آن كشور كنند و «امكان دهند تا اين مدل منبع الهام براي ديگر اعراب باشد.» وي اين تعبير را كه «اعراب آماده دموكراسي نيستند» يك تعبير نژادپرستانه ميدانست و از تيم ترامپ به خاطر اينكه علاقهاش به بسط دموكراسي در جهان عرب «در حد صفر است» انتقاد ميكرد. خاشقجي در مورد تحولات عربستان تاكيد داشت كه بايد از اصلاحات محمد بن سلمان در برابر افراطيون حمايت كرد، اما اين اصلاحات را كافي نميدانست و به اصلاحات عميقتر و جامعتر وراي اقدامات سطحي مانند رانندگي زنان و گشايش سينماها و كنسرت و حضور زنان در ورزشگاهها معتقد بود. با اين حال از مجموعه نظرات خاشقجي بر ميآيد كه او بن سلمان را دنبالهرو كساني مانند صدام حسين ميدانست تا اسلافي مانند ملك عبدالله. وي در آخرين مقالهاش كه بعد از مرگش در واشنگتنپست منتشر شد؛ ميگويد جهان عرب با نسخه خاص خود از «پرده آهنين» كه توسط نيروهاي داخلي درگير در جنگ قدرت تحميل شده، مواجه است. وي با اشاره به نقش راديوي اروپاي آزاد در دوره جنگ سرد، معتقد بود كه عربها به چيزي مشابه آن نياز دارند؛ يعني نسخه مدرني از رسانههاي فراملي براي مطلع كردن عربها از تحولات جهان و بازتاب صداي آنها. معتقد بود كه جهان عرب از فقر، سوءمديريت و آموزش ضعيف در رنج است و ميتواند از طريق ايجاد يك مجمع فراملي و مستقل از نفوذ دولتهاي ملي كه نفرتپراكني ميكنند، به مسائل بنيادي خود بپردازد. اعتراض به سركوب گسترده روزنامهنگاران، روشنفكران و روحانيون ميانهرو در عربستان كه وي را ناچار از ترك كشور كرد، يكي از تمهاي اصلي در مقالات او بود. وي معتقد بود كه «روشهاي جديد سركوب نبايد جايگزين تاكتيكهاي قديمي نابردباري شود» و بر آن بود كه عربستان هرگز تا اين حد سركوبگر غيرقابل تحمل نبوده است. مقالات او معمولا حاوي شرحي بود در مورد دستگيريها، تلاش براي بيآبرو كردن روشنفكران و رهبران مذهبي كه جرات انتقاد داشتهاند. وي تاكيد داشت كه دستگيري كساني كه طي سالها از اصلاحاتي مشابه اصلاحات بن سلمان حمايت كرده بودند، نشان داد كه هدف اصلي بن سلمان انحصار قدرت و خودكامگي است. «به گفته او پيام اين اقدامات روشن است؛ هر كنشي تنها در درون حكومت مجاز است و هيچ صداي مستقلي يا نظري مغاير مجاز نيست.» وي بر آن بود كه از او ميخواهند كه اصلاحات اجتماعي مانند رانندگي زنان و گشايش سينما را بپذيرد و راجع به طيفي از ديگر موضوعات مانند «باتلاق يمن، اصلاحات اقتصادي عجولانه، محاصره قطر، بحث راجع به ائتلاف با اسراييل عليه ايران و زنداني شدن دهها روشنفكر و روحاني سعودي سخني نگويد» وي بحران و جنگ در يمن را نتيجه سركوب ميل مردم يمن به آزادي و بياعتنايي به ارزشهاي بهار عربي ميدانست. معتقد بود كه ايران و عربستان بايد از حمايت از يك طرف جنگ خودداري كرده و طرفين را به پذيرش يك سازوكار مناسب براي تقسيم قدرت تشويق كنند. از بن سلمان به خاطر اقدامات عجولانهاش كه امنيت منطقه خليج (فارس) و كل منطقه را تهديد ميكند، انتقاد ميكرد. مقالات او حاوي انتقاد از برخي از اعضاي شوراي علما به خاطر نظراتشان در مورد شيعيان، دموكراسي، كثرتگرايي، رانندگي زنان و ... نيز بود. خاشقجي در آخرين بند يكي از مقالههايش نوشت: «چند سال قبل در برابر دستگيري برخي دوستانم سكوت كردم. نميخواستم كارم، دوستانم و خانوادهام را ترك كنم. اما اكنون انتخابي ديگر كردهام خانه، خانواده و شغلم را رها و صدايم را بلند كردهام؛ چرا كه غير از اين خيانت است به كساني كه در زندان زجر ميكشند. مايلم بدانيد عربستان همواره اينچنين كه امروز هست، نبوده است.»