برخيز و اول بكش (67)
فصل هفتم
مبارزه مسلحانه تنها راه آزادي فلسطين است – تثبيت رهبري عرفات
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
عرفات به سرعت پتانسيل عمليات پر اشتباه اسراييل در افكار عمومي را قاپيد و آن را به يك ميراث باثبات فلسطيني در چهره حمله دشمن برگرداند. او حتي تا آنجا پيش رفت كه به دروغ ادعا كرد نيروهايش وزير دفاع اسراييل، موشه دايان را زخمي كردهاند. هزاران فلسطيني مشتاق شدند كه در ساف ثبتنام كنند. بعد از كرامه، هيچكس ديگر ترديد نداشت كه يك ملت فلسطين وجود دارد حتي اگر اسراييل بخواهد بهطور رسمي براي ساليان سال پس از اين آن را انكار كند و هيچ كس نميتوانست اشتباه كند كه ياسر عرفات رهبر بلامنازع آن ملت است.
شكست عمليات كرامه منجر به آن شد كه اسراييل در هجومش به اردن يك سياست محدودتري را اتخاذ كند و متعاقب آن نااميدي بزرگي در نيروهاي دفاعي اسراييل به وجود آمد. مكتوبات نشست ستاد ارتش از آن دوران نشان ميدهد كه افسران ارشد ستاد تا چه حد با ساف و ياسر عرفات كه جوانان فلسطين او را بهشدت ستايش ميكردند، مشغوليات ذهني داشتند.
ارتش و جامعه اطلاعاتي به دنبال راههايي بودند كه عرفات را بزنند و حذفش كنند اما موفق نميشدند. در نهايت آنها به ناچار حتي خواهان اتخاذ طرح و نقشههاي عجيب و غريب هم شدند. در ماه مه سال 1968، يك روانشناس كاريزماتيك نيروي دريايي به نام بنيامين شاليت كه متولد سوئد بود درباره كميته مخفي سه نفره شنيده بود و يك ايدهاي را بر مبناي فيلم سال 1962 به نام كانديداي منچوري ارايه داد. در اين فيلم اداره اطلاعات چين يك زنداني جنگي امريكايي را شستوشوي مغزي دادند و هيپنوتيزمش كردند و او را براي ترور نامزد رياستجمهوري ايالات متحده فرستادند.
شاليت ادعا كرد كه او ميتواند چنين كاري را براي ترور عرفات بكند. شاليت در نشستي كه رييس آمان، سرهنگ شارون ياريو حضور داشت، گفت كه اگر به او يك زنداني فلسطيني با مشخصات درست بدهند – يكي از هزاران زنداني در اسراييل - او ميتواند اين زنداني را شستشوي مغزي بدهد و با هيپنوتيزم او را به يك قاتل برنامهريز شده تبديل كند. اين زنداني ميتواند سپس به اردن برود و به نيروهاي فتح ملحق شود و در انجا و در فرصت مناسب كار عرفات را تمام كند.
كميته بهطور ناباورانهاي اين طرح را تصويب كرد. شينبت چندين نامزد مناسب پيدا كرد و آنها توسط شاليت مصاحبههاي طولاني مدتي شدند تا توانست آن فردي را كه او فكر ميكرد متناسبترين فرد باشد پيدا كرد. اين فرد در بيت لحم متولد شده بود، 28 ساله با بدني استوار و سيهروي بود كه زياد باهوش به نظر نميآمد و به آساني تحت تاثير قرار ميگرفت و به نظر ميآدي كه در كل به رهبري ياسر عرفات متعهد نيست. او در زمان دستگيري در دهكده كوچكي در نزديكي حبرون زندگي ميكرد. او از عوامل دست چندم فتح بود كه نام مستعارش فتخي بود.
واحد 504 آمان موظف شده بود كه زيرساختارهاي لازم را فراهم كند اما عوامل واحد در كل مخالف طرح و نقشه بودند. همچنانكه رافي ساتون، فرمانده وقت واحد در بيتالمقدس گفت، «اين يك ايده احمقانه و مسخره بود. كل كار به نظر من يك داستان تخيلي ميرسيد. وهم و توهم محض.»
اعتراض ساتون وارد نشد. يك ساختمان كوچك با 10 اتاق در اختيار تيم شاليت گذاشته شد. در اينجا شاليت روي فتخي سه ماه كار كرد و انواع تكنيكهاي هيپنوتيزم را بهكار برد. پيامي كه به درون مغز اين مرد ارسال ميشد اين بود: «فتح خوب است. ساف خوب است. عرفات بد است. او بايد كنار زده شود.» بعد از دو ماه به نظر آمد كه فتخي پيام را گرفته است. در مرحله دوم آموزشش او را در يك اتاق ويژه قرار دادند و يك اسلحه در دستش گذاشتند. عكسهاي عرفات در نقاط مختلف اتاق سريعا آمدند و به او گفته شد كه فورا و بدون تفكر درست بين دو چشمانش به او شليك كن. شليك كن تا كشته شود.